انشا درباره بهار

انشا درباره بهار در مورد موضوع به صورت کامل از سایت نکس لود دریافت کنید.

انشا بهار با موضوع از زغال زمستان تا بهار زرافشان

یک سال دیگر از سال های عمر بلند بالای روزگار ملّون، سپری شد؛ بدون این که احساس کنیم ،عمر کوتاه ما نیر از لابه لای آن با شتاب در حال گذر است . زر وقت را در خاکستر بطالت تلف نمودیم و از عمر تلف کرده بهره ای نبردیم.
در واپسین روزهای سال، زمین دوباره نفس تازه می زند و خون در رگ هایش به جریان می افتد تا زمان را یک باره دیگر به چرخه آغازینش پیوند زند؛زمین در خواب فرورفته ،آرام آرام، لحاف سرد زمستانیش را کنار می زند تا زاغ های سیاهی که خیمه بر بهمن زده اند ،خیمه ی خود را به بلبلان نغمه سرا و قمریان خوش آوا بسپارند . زال زر پلاس سفید و سردش را از روی زمین جمع می کند تا سیمرغ چهل چهره طبیعت، بال و پرش را درکاشانه ی جهان جهان بگستراند. خورشید عالم تاب،تابش انوارش را بر سینه ی سرد و سترگ زمین می تاباند.
چشمه ها ی سیماب گون،از دل کوه و دامنه ی صحرا جوشیدن می گیرند تا چشم های جنبندگان را روشنائی بخشند؛چرندگان در کنار خزندگان می خرامند و پرندگان سلامشان می گویند.
درختانی که لباس عریانی بر تن داشتند، از خواب سنگین زمستانی بیدار می شوند و مخمل سبز را بر قامت لطیف خویش می پوشانند. سبزه هایی که غبار نیستی بر چهره ی شان نشسته بود،از دل خاک،هستی دوباره ای می یابند و با لبخند تولدشان ، در سفره ی زمین جشن می گیرند.اسفند قدم های واپسین خود را از کوچه باغ زمستان بر می دارد تا با دود کردن اسپند به استقبال عروس بهار برود.
در عید باستان ،چهره ی خندان بستان ، بسان طاووس خوش خرام نمایان است .طلوع بهار را نباید به منزله ی شادمانی همه ی جنبندگان طبیعت دانست؛ چون
روزگار قهار چهره ی کریهش را نشان کسانی می دهد که ایام نوروز ، با سیه روزی ، صورت خویش را با سیلی ،سرخ نگه می دارند و با اشک ،هفت سین زندگی شان را سیراب می کنند. زمانه،با سیمای جمیلش به کسانی لبخند می زند که هفت سین نوروزشان را با هفت سفره ی ملّون مزین می کنند.گرگان حریص، دندان های خود را تیز تر کرده اند تا بره های لطیف را در کام خود ببلعند.یابو های وقیح، انبارشان را از احتکار و اختلاس لبریز کرده اند تاشکم های خالی هم نوعانشان، از درد به خود بپیچد.
بنی آدمیانی که اجزایشان از یک پیکر است اما گوهرشان با آدمیت همخوانی ندارد . قرارشان را در بی قراری و بی دردی شان را ،در درد جانسوز دیگر اعضای پیکر می یابند.
بی نوا درویشانی که خون دل می خورند تا خوان نعمت خویش را با برگ سبزی زینت دهند و بی حیا کلاشانی که خون مردم را می مکند تا خوان رنگین خویشتن را با برگ زر رونق نهند.
بدون شک روسیاهی برای زغال هایی خواهد ماند که در زمستان مصیبت ، با آتش گرم خود، سرمای سوزناک را از پیکر نحیف سیه روزان نراندند و کانون گرم و نرم خویش را از اشک سرد” خانه به دوشان “رونق دادند!

انشا بهار با موضوع دو قدم مانده تا بهار

آخرين هفته هاي اسفند ماه ،آخرين روزهاي فصل زمستان حال و هوايت تغيير مي كند .كم كم بوي عيد مي آيد بوي نو شدن بوي باران بوي آغازي دوباره …..
چلچله ها به خانه برگشته اند قمري ها پرواز را به جوجه هايشان آموخته اند تا كم كم از لانه جدايشان كنند .
سبزه ها در دشت ها روئيده اند و شاخه ها جوانه زده اند .
مسافران بار سفر بسته اند و اميدها زنده شده اند.
شادي هاي كودكانه را مي بيني كه عشق مي كارند و مهرباني ها دست در دست هم داده اند تا به استقبال بهار بروند.
از آسمان اسفند شوق مي بارد و نسيمش عجيب به دل مي نشيند … خنكايش تا عمق وجود مي رود ، حال را خوب مي كند و اميد مي بخشد .
اميد رهايي اميد شادي اميد پاكي و راستي ……
و اميد آمدن روزهاي خوب .

اسفندتان پرشور .. حال هايتان خوش …..

غزلی در وصف بهار

ببین دشت و صحرا چه زیبا شده
ببین غنچه ها یک به یک وا شده

دوباره بهار گل افشان رسید
که بلبل ، سر شاخه خوانا شده

لب بیدلان، پر سرود و غزل
دل عاشقان، همچو دریا شده

زِ هر گوشه ای نغمه آید به گوش
یقین، عالمِ پیر، برنا شده

درخت و گل و چشمه ها، با صفا
و خورشید، غرق تماشا شده

طبیعت، قشنگ و پر از بوی سبز
زمین، مست از عطر گلها شده

دمی سوی صحرا بیا ای رفیق
ببین دشت و صحرا چه زیبا شده

میخواهید جواب یا ادامه مطلب را ببینید ؟
محدس 2 سال قبل
0

خیلی عالیی

برای پاسخ کلیک کنید