انشا گسترش تهی پای رفتن به از کفش تنگ ضرب المثل صفحه 122 کتاب نگارش دهم

......

والا خودم مینوشتم قشنگ تر میشد

سینا سرحدی

خیلی مزخرف بووود

Dina

خوب بودولی زیاد ی دوست نداشتم

ممرضاشایع:|

😐😐😐😐

نویسنده

خر

انشا صفحه ۱۲۲ کتاب نگارش دهم ضرب المثل با تهی پای رفتن به از کفش تنگ گسترش مثل نویسی درباره درمورد از سایت نکس لود دریافت کنید.

گسترش تهی پای رفتن به از کفش تنگ

انشا ضرب المثل تهی پای رفتن به از کفش تنگ

امروز برای دانش آموزان عزیز می خواهیم انشا درباره در مورد ضرب المثل تهی پای رفتن به از کفش تنگ را در این پست برای آنها قرار بدهیم ضرب المثل نویسی و نوشتن ضرب المثل به صورت ساده می باشد و به زبان ساده امروزی بازگردانی می شود به زودی مطالب کاملی را راجع به این موضوع قرار خواهیم داد این پست موقتی می باشد و تکمیل خواهد شد پس از چند روز به این پشت سر بزنید.

داستان کوتاه در مورد تهی پای رفتن به از کفش تنگ

مقدمه : به نام خداوند جان و خرد خداوند که انسان را آفرید و برایش عقل و‌هوش و و اراده قرار داد که برای رسیدن به اهدافش از آنها استفاده کند.گاهی برای رسیدن به یک هدف باید ابزار خاصی داشت مثلا برای مسابقه دوچرخه سواری باید دوچرخه داشت گاهی اوقات برای رفتن به سفر و رسیدن به هدف باید یک‌همسفر خوب داشت

بدنه : همسفر خوب کسی است که همه جوره همسفر باشد در غم ها و شادی هایت شریک باشد در درماندگی هایت سهیم و برایت سنگ صبوری باشد که بتوانی به او اعتماد کنی.

بعضی مواقع نیاز داریم که دو گوش شنوا داشته باشم تا اندکی از دردو رنج خود را با او در میان بگذاریم تا کمی التیام بخش زخم هایمان باشد. اما گاهی اوقات دوست و رفیق انسان از پشت خنجر میزند و حلاوت و شیرینی دوستی را به کام انسان چون زهر میکند و آدمی از داشتن چنین دوستی پشیمان و نادم میشود.اینجاست که باخود می اندیشد که نداشتن رفیق بهتر از داشتن نارفیق است. مانند اینکه پای برهنه بودن بهتر از داشتن کفش تنگ است زیرا کفش تنگ هم مایهٔ عذاب جسم و هم عامل آزار روحی است. اما پای بدون کفش فقط جسم را می آزارد

نتیجه گیری : بیایید درانتخاب دوست و‌همسفر و شریک خود دقت کنیم و کسی را انتخاب کنیم که به معنای واقعی همراهمان باشد

معنی ضرب المثل تهی پای رفتن به از کفش تنگ

مقدمه : دست خالی و پای پیاده در بعضی موارد بهتر است از حال بد و جان پر درد. تهی پای رفتن به از کفش تنگ *** بلای سفر به که در خانه جنگ

تنه انشا : مردی بود که از دار دنیا تنها یک اسب داشت و یک خانه ی کلنگی، با همان اسب کار می کرد و خرج زندگیش را در می آورد. بعد از مدتی کفش هایش پاره شدند و انگشت های پایش از کفش بیرون زد، مرد اهمیتی به این موضوع نداد. اما هر که از روبه رویش می گذشت به او می گفت که چرا انگشت های پایت بیرون زده است، کفشی نو بخر. اما مرد اهمیتی نمی داد تا اینکه کفش بیشتر پاره شد و بیشتر پای مرد بیرون زد . همه به او می خندیدند و می گفتند که پای برهنه راه بروی بهتر است از این کفش پاره. مرد که دیگر ناگذیر شده بود به فکر چاره ایی افتاد و تصمیم گرفت کمی از پول هایش را که کنار گذاشته بود بردارد و به بازار رفت تا کفشی نو برای خود بخرد. به حجره ی کفش فروشی رفت و از میان کفش ها، کفشی را انتخاب کرد و پوشید و بسیار به دلش نشست. پول را داد و کفش را گرفت. روز اول که کفش را پوشید احساس کرد که کمی کفش تنگ است اما با خود گفت حتما جا باز می کند کمی پایش تاول زد. اما اهمیتی نداد. روز دوم پایش بیشتر زخم شد، به طوری که دیگر نمی توانست آن وضع را تحمل کند. فریاد زنان کفش را از پای درآورد و گفت تهی پای رفتن به از کفش تنگ.

نتیجه گیری : شاید ما در شرایطی قرار بگیریم که ناشکری کنیم اما کمی که بگذرد و شرایط عوض شود می فهمیم شرایط قبل که آنقدر از آن می نالیدیم خیلی بهتر از شرایط جدید می باشد.

جواب بچه ها در نظرات پایین سایت

پریچهر : راه رفتن با پای برهنه و بدون کفش بهتر از پوشیدن کفشی است ک اندازه پا نباصد و کوچک باشد و پوصیدن آن باعث ناراحتی شود.
روزی دختر جوانی در شهری زندگی میکرد او خیلی پاهای بزرگی داشت و وقتی کفش هایش را میپوشید بزرگی پاهایش چند برابر میشد و باعث میشد دوستانش او را مسخره کنند.
او خر روز ک ب مدرسه میرفت دغدغه اش کفش های بزرگش بود ک دوباره دوستانش او را مسخره نکنند.
او روزی تصمیم گرفت یک کفش با چند شماره کوچکتر برای خودش بخرد و از شر کفش های بزرگش خلاص شود.
او ب کفش فروشی داخل محله رفت و یک کفش با چند شماره کوچکتر خرید .
فردای آن روز وقتی دختر میخواست ب مدرسه برود با هرار زحمت کفش هایش را پوشید.
لحظه اول از کوچک بودن و جمع و جور بودن شدن پاهایش خوشحال شد ولی بعد از مدتی حس بدی از تنگ بودن کفش هایش داشت اما او جمع و جور شدن پاهایش را ب راحتی ترجیح میداد.
راهی مدرسه شد اما در راه با درد شدیدی در پاهایش مواجه شد و از درد ناله میکرد و میگفت :این درد کی خوب میشه خدا
اما باز هم دوست نداشت کفش های راحت خود را بپوشد،وقتی ب مدرسه رسید ب دلیل تنگ بودن کفش هایش و درد پا ن میتوانست با دوستانش بازی کند و ن میتوانست ب حرف معلم گوش دهد.
گذشت و زنگ آخر مدرسه ب صدا در آمد،آرزو میکرد هرچه سریع تر ب خانه برسد.
از طرفی خستگی درس و مدرسه از طرفی هم درد پاهایش کلافه اش کرده بود.
او طاقتش تمام شده بود و جلوی درب مدرسه کفش هایش را دراورد و داخل سطل زباله انداخت و یاد گرفت ک تهی راه رفتن به از کفش تنگ

پریچهر : مقدمه : تنها بودم. تنهای تنها!
به جز من و خداوند و چند جانور چیزی در آن بیابان نبود.
تنها قدم بر می داشتم و تنها فکر میکردم

بدنه : در میان تنهایی هایم با خدا گفت و گو می کردم. تنها غذا میخوردم. یهمه چیز خوب بود. دیگر به این اوضاع عادت کرده بودم.
تا آخرین سفر که گفت من را هم با خود ببر.
چشمانش آنقدر زیبا بود و ملتمسانه صحبت کرد که زبان نه گفتنم کوتاه شد.
باهم به راه افتادیم.
تنها نبودم.
قدم بر می داشتم تنها نبودم.
غذا میخوردم تنها نبودم.
من اصلا تنها نبودم.
به مقصد که رسیدیم به خود آمدم و دیدم بخشی از سرمایه ام را هزینه خورد و خوراک و محل خوابش کرده ام.
در صورتی که وقتی تنها بودم سقف اتاقم آسمان بود و غذایم لقمه ای نان!
اما بازهم وقتی چشمم به چشمانش می افتاد نمی توانستم لب به اعتراض بگشایم.
تصمیم گرفتم این سفر را طوری بسازم که خاطره ای شود برای هردو ما اما در سفرهای بعد او را با خود نبرم.

نتیجه : همانطور شد که می خواستم. او دیگر با من نیامد. اما حالا من مانده بودم که دیگر به تنها بودن عادت نداشتم.
کاش هرگز با او همسفر نشده بودم.

پریچهر : با خود می اندیشد که آیا کارش درست است ؟ آیا زندگی و دوستی به این گونه، برایش سود است یا ضرر؟
به راستی که درست می گویند ،‌ پیش گیری بهتر از درمان است و یا ،‌جلوی ضرر را از هرجا بگیری منفعت است، چرا؟ چون تکرار یک اشتباه ، جز عادت به آن ، کار دیگه ای نداشته و قصدی جز خراب کردن زندگی و آخرت انسان را ندارند و اگر جلوی آن را نگیرند ، زیانش خو انسان را در دردسر انداخته و استرس انسان را دوچندان می کند، اما ، دوستی نداشتن ، بهتر است از دوستان اشتباه و یا کاری انجام ندادن، خیلی بهتر است از کاری که جز ضرر و زیان، چیزی آید خود و فردی که برای دوستی برگزیده ایم نمی شود.
تنها بودن ، بهتر از هم نشین بد است و همینطور تهی پای رفتن بهتر از کفش تنگ ،‌چرا که انسان ، باید هرجا که احساس راحتی دارد و در دام دردسر نمیرافتد را انتخاب کرده و خود را در آن شرایط قرار دهد،‌ نباید دل سوزی ناراحتی رغیبان را کرد و نباید نگرانی ناراحتی دشمنان را داشت، چرا که با دل سوزی برایشان ، جز ضرری دوچندان چیزی به دست نیامده و تنها در اعماق عمیق تر چاه گرفتار می شویم.
با حذف انسان های منفی و زیان بار ، نه تنها خودمان را نجات داده ایم ،‌ بلکه آرامش آخرتمان را خریده ایم، البته ، از این جهت که با اثر بر هم نشین بد، او را مثل خود آرام و بی آلایش کنی، هم نشین بد ، آن چنان هم بد نیست، زیرا که پس از دوستی با تو ، دیگر هم نشین بدی نیست.

پریچهر : توانایی، برخواستن از تخت را نداشته و گویا هزاران کیلو وزنم است و به تخت چسبیده ام .
همه چیز، طور دیگر زیبا و دل چسب بوده و پتویم، طور دیگر لذت بخش بوده و دلم نمیخواهد از گرمایش که با بخاری قاطی شده است، دل بکنم. اما، دلم میخواهد بدانم این حس و حال عجیب ناشی از چیست؟ امروز مگر چه فرقی با دیروز دارد که مثل باقی روز های تکراری از جای برخواسته و به زندگی تکراری ادامه داده بودم، اما امروز ذوق و شوق در دلم رقصیده و قلبم حس و حال دیگری به خود گرفته است . عضمم را جذب و از جا برخواسته و تنم، سرمای عجیبی به خود می گیرد، اتاق تاریک بوده و خبری از روشنایی خورشید نیست، سمت پنجره رفته و پرده را کنار می زنم، با دیدن زمین و درختان که لباس سفید رنگ به تن کرده اند، چشمانم برق زده و لبخندی غیر ارادی بر لبانم نقش می بندد و لرزش قلبم دو چندان می شود، چقدر این صبح دل نشین بوده و چقدر سرمای زمستان و حال و هوای برف، دل نشین است.
هیچ صبحی، مانند اولین صبح زمستان لذت بخش نبوده و هیچ فصلی، مثل این فصل به آدم نمی چسبد و صبح را پر از عشق و آرامش نمی کند .
هر فصل، زیبایی خودش را دارد، اما بیدار شدن در آغوش گرم پتو در سرمای زمستان، لذت بخش ترین حسی‌است که انسان می تواند به خود حس کند.
کاش هر صبح، زمستان شود . تا کودکان در آغوش برف برقصند و آدم برفی هایی با لبخند های همیشگی به وجود بی آورند،کاش…

نویسنده :‌نتیجه گیری. به هر کس نباید اعتماد کرد و باید همسفری انتخاب کنیم که در کنج خانه نیز همدم و همراه ما باشد و شریک غم و شادی ما باشد.

میخواهید جواب یا ادامه مطلب را ببینید ؟
اسی پلنگ 3 سال قبل
0

ولا بچه گونه بود

دیان 3 سال قبل
2

خوب بود امااااااا خیلی بچگونه بود

گلابی 3 سال قبل
0

بسیار عالی

...... 3 سال قبل
26

والا خودم مینوشتم قشنگ تر میشد

-2
ناشناس 3 سال قبل

خو چرا خودت ننوشتی😝

Dina 3 سال قبل
16

خوب بودولی زیاد ی دوست نداشتم

محمد جواد 3 سال قبل
3

خوب بود پسد گردیم .بیشتر متن اول چون خیلی کمه

سینا سرحدی 3 سال قبل
16

خیلی مزخرف بووود

ناشناس 3 سال قبل
-2

به نظر من عالی بود big like

ملیکا 3 سال قبل
1

قشنگ بود. آموزنده بود.👌🏽

سنام ابراهیم زاده 3 سال قبل
1

خیلی عالی🤩واقعا مفید بودکاش بیشتر از این انشا میذاشتید☺خیلیی ممنون🥰👏

دور 3 سال قبل
0

خوبه☺

-2
دور 3 سال قبل

خوب بود 👍

دور 3 سال قبل
-2

دمتون گرم👊

نویسنده 3 سال قبل
2

چرا کاربرد نداره

نویسنده 3 سال قبل
1

خر

نویسنده 3 سال قبل
1

خر

نویسنده 3 سال قبل
3

خر

ممرضاشایع:| 3 سال قبل
4

😐😐😐😐

رونالدو 3 سال قبل
2

بد نبود خوب بود من برا مدرسه ام میخواستم

سنا 3 سال قبل
-1

خوب بود

م 3 سال قبل
1

خوب

برای پاسخ کلیک کنید