سرنوشت درختی را که امروز تبدیل به میز و نیمکت شده از زبان خودش در پنج سطر بنویسید
rose
خسته نشی ی وقت اینقدر فکر میکنی و مینویسی😐😹
نویسنده خوب
داستانتون عالی بود،بچه ها،هم سایت و هم شمامن از شما بهتر نوشتم،ولی نمیدونم کجا باید تایپ کنم.تمام شد❤❤❤❤❤❤
نویسنده
درخت زیبایی در یک باغ بسیار سرسبزی بودم . در ان باغ دوستان زیادی داشتم . یک روز که من و دوستانم مشغول حرف زدن باهم بودیم چند نفر امدند و مارا تکه تکه کردند تا همه ی ما تبدیل به چند تکه چوب شدیم در ان زمان بود که من بیهوش شدم . چشمانم را که باز کردم دیدم دریک پارک زیبایی هستم به خودم امدم من حالا دیگر یک نیمکت شده بودم و از دوستانم هم خبری نبود
ااااالسااااااا
من ابتدا یک دخت تنومند در یک جنگل انبوه وزیبا بودم روزی چند نفر امدند، مرا قطع کردند و به کار خانه ی چوب بری بردنند . در انجا مرا قطعه قطعه کردند وبه شکل تخته در اوردند و مدتی در انبارینگه داشتند . باخودم فکر میکردم سرنوشتم چی خواهد شد تا اینکه ما را به کار گاهی بردند ودر انجا به میز و نیمکت تبدیل کردند وبه مدرسه فرستادن . اول میترسیدم ، ولی الان خیلی خوشحالم …
mina
درخت زیبایی در یک باغ بسیار سبزی بودم در آن با دوستان زیادی داشتم یک روز که من و دوستانم مشغول حرف زدن با هم بودیم در آن زمان چند نفر آمدند و ما را تکه تکه کردند تا همه ما تبدیل به چند تکه چوب شدیم که در آن زمان بود که من بیهوش شدم چشمانم را باز کردم و دیدم نیمکت شده ام و در یک مدرسه هستم و در آنجا دوستان زیادی پیدا کردهام من در حیاط بودم ولی دوستانم پیش من نبودند در زنگ تفریح دانش آموزان می آمدند و روی من می نشستند و لقمه هایشان را می خوردند و با هم صحبت می کردند من از اینکه یک نیمکت شده بودم خیلی خوشحال بودم.
انشا صفحه ۹۲ کتاب نگارش ششم دبستان ابتدایی سرنوشت درختی که به میز و نیمکت تبدیل شده از زبان خودش در پنج سطر بنویسید از سایت نکس لود دریافت کنید.
سرنوشت درختی که به میز و نیمکت تبدیل شده است
در گوگل جستجو های بسیار زیادی وجود دارد که بیشتر آن را دانش آموزان انجام می دهند و دانش آموزان جواب سوالات درسی را در اینترنت جستجو می کنند برای اینکه ما بهترین و دقیق ترین جواب را برای شما عزیزان ارائه بدهیم باید از شما بپرسیم که آیا این عنوان و سوال را در کدام کتاب و در کدام صفحه از کتاب مشاهده کرده اید و اگر میدانید که این سوال در کدام از کدام کتاب مطرح شده است در نظرات پایین سایت آدرسش را برای ما بفرستید مثلاً بگویید که این سوال آمده و در صفحه اول آن مطرح شده است تا ما بتوانیم در سریعترین زمان ممکن این جواب را برای شما بفرستیم.
درختی که به میز و نیمکت تبدیل شده است
درختی زیبا در جنگل بودم. درختان دیگری نیز همراه من بریده شده اند. از سرنوشت آنها دیگر خبری ندارم. ابتدا خیلی ناراحت بودم اما اکنون که به میز و نیمکت تبدیل شده ام و باعث می شوم که دانش آموزان راحت تر درس بخوانند خوشحالم. اگر به کاغذ هم تبدیل میشدم باز هم خوشحال بودم. ولی اگر مرا به مبلمان یا دیگر وسایل تزیینی تبدیل می کردند خوشحال نمیشدم. از چوب من خیلی استفاده ها میشود. خیلی ها ما را که هنوز زنده ایم با تبر قطع میکنند. خیلی ها هم شاخ و برگ های مارا می شکنند. خواهش میکنیم به ما احترام بگذارید. به محیط زیست احترام بگذارید.
جواب بچه ها در نظرات پایین صفحه
نویسنده : چه خاطره های شیرینی بود که یک روز یک دختر بچه من و سرو را به جنگل آور و مارا کاشت و در هرزمان که به آنجا برای تفریح می آمد به ما آب میداد روزی چند درخت را انسان هاقطع کردند. و بردند و اطرافیان آن درخت ناراحت بودن مگر آندرخت چه می شود اما الان بعد از گذشت 12سال خودم متوجه شدم که مرا به میز و نیمکت و صندلی و …… تبدیل کردند ولی خوشحالم که باعث رفاه و آسایش شما شده ام البته من به سخنان معلم شما گوش میدم و مطالب آموزنده ای کسب میکنم ولی در آخر باید بگم من فراموش کردم خودم را معرفی کنم من درخت بید هستم و برای شما آرزوی موفقیت دارم و بای بای.
نویسنده : من امید وارم اگر مرا به دفتر تبدیل کردید در من مطالبی مفید وآموزنده بنویسید و مرا مانند عضو خانواده ی خود بدانید وقتی ناراحت هستید مرا پرت نکنید میدانید که وقتی مرا به سمت قلب های زیبا یتان میگیرید چقدر خوشحال و سرزنده میشوم.
نویسنده : درختی زیبا بودم.درختان زیادی مثل من بریده شده اند ولی من از آنها خبری ندارم اکنون خوشحالم که به دانش آموزان کمک میکنم تا راحت تر بشینند واحساس راحتی کنند.ولی دلم برای دوستانم میگیرد که باهم بازی میکردیم.
نیایش کیخا : من گردویی بودم که در یه باغ پراز گردوهای ریز و درشت، زندگی میکردم. من و دیگر گردوها در کنار هم شاد و خرم زندگی می کردیم، با هم حرف می زدیم، آواز می خواندیم و شادی می کردیم. من نسبت به دیگر دوستانم گردویی بهتر و پرمغز تری بودم. فصل برداشت گردو، یعنی فصل تابستان فرارسید. باغبان هر روز چادری زیر درخت ها پهن میکرد و با چوبی بسیار بلند به شاخه های آن می کوبید. چند روز گذشت و نوبت به درختی که من از آن آویزان بودم، رسید. باغبان چادر بزرگش را زیر درخت ما پهن کرد. او با چوب بلندش به شاخه ها می کوبید و هر دفعه تعدادی از دوستانم بر روی چادر می افتادند. باغبان بر شاخه ای که من از آن آویزان بودم، کوبید و من با دیگر دوستانم بر روی چادر افتادیم و کمی غلت خوردیم. وقتی کار باغبان با درخت ما تمام شد، گردوها را برای فروش جمع آوری کرد و بعضی از گردوهای بهتر را برای کاشتن جدا کرد. من هم جزء آن ها بودم. او با بیلش حفره ای ایجاد کرد و من را درون آن قرار داد پس از آن، رویم خاک ریخت ناگهان همه جا تاریک شد، سرما را بر روی پوستم احساس کردم، چون باغبان داشت به خاک روی من، آب می داد. پس از مدتی پوستم نرم شد و از بدنم جدا شد. مغزی هم که در درونم بود، جوانه زد. پس از گذشت چند سال، رشد کردم و به درختی تنومند تبدیل شدم. درختی که خیلی شبیه درخت مادریم بود. پس می توانستم در سالهای آینده.
السا : من ابتدا یک دخت تنومند در یک جنگل انبوه وزیبا بودم روزی چند نفر امدند، مرا قطع کردند و به کار خانه ی چوب بری بردنند . در انجا مرا قطعه قطعه کردند وبه شکل تخته در اوردند و مدتی در انبارینگه داشتند . باخودم فکر میکردم سرنوشتم چی خواهد شد تا اینکه ما را به کار گاهی بردند ودر انجا به میز و نیمکت تبدیل کردند وبه مدرسه فرستادن . اول میترسیدم ، ولی الان خیلی خوشحالم.
نویسنده : درخت زیبایی در یک باغ بسیار سرسبزی بودم . در ان باغ دوستان زیادی داشتم . یک روز که من و دوستانم مشغول حرف زدن باهم بودیم چند نفر آمدند و ما را تکه تکه کردند تا همه ی ما تبدیل به چند تکه چوب شدیم در ان زمان بود که من بیهوش شدم . چشمانم را که باز کردم دیدم دریک پارک زیبایی هستم به خودم امدم من حالا دیگر یک نیمکت شده بودم و از دوستانم هم خبری نبود.
نویسنده :من یک درخت زیبا بودم تااینکه یک روز امدن و من را به کارخانه وسایل چوبی بردند من را تکه تکه کردند وقتی چشم هایم را باز کردم دیدم به یک میز ونیمکت تبدیل شدم ودرمدرسه هستم.
نویسنده : من یک درخت زیبا بودم تا اینکه یک روز آمدن و من را به کارخانه وسایل چوبی بردن من را تکه تکه کردند وقتی چشم هایم را باز کردم دیدم به یک میز و نیمکت تبدیل شده ام و در مدرسه هستم.
نویسنده : من یک درختی بودم که در سبز سزار زندگی می کردم دوست هایی داشتم.روزی مرا قطع کردند من را به نجاری بردند و مرا به میز و نیمکت تبدیل کردند و الان در مدرسه هستم.
فاطمه : من یک درخت سبز بودم تا اینکه چند نفر امدندو مرا قطع کردندو به کار خانه بردند اول ناراحت بودم ولی پقتی که مرا به میز و نیمکت تبدیل کردندو مدرسه بردند خیلی خوشحال شدم.
محمد حسین : من رو یک روز به کارخانه بردن من قطع قطع کردن کمرم پاهام همه جام درد گرفته بود ناراحت بودم که دوستانم را نمی بینم دیدم وقتی با من میز و نمکت درست کردن خوشحال شدم بعد منو به مدرسه بردن خوشحال شدم وقتی میردم بچه ها بازی می کنند خیلی خیلی خوشحال می شدم.
مهدی : این نوع رفیقها تا زمانی که تو پول داری کنارت هستند و از شما نهایت استفاده را می کنند و زمانی پولت تمام شود شما را در تنگدستی تنها می گذارند و دوستیشان تمام می شود..
نویسنده : سلام من یک نیمکت هستم امروز میخواهم بخشی از زندگی خودم را برای شما تعریف کنم.)) من در جنگلی رشد کردم وبا قطره های باران ونور آرامش بخش خورشید بزرگ شدم در جنگل بادوستانم حرف میزدم وبا بوی گل ها آرام میشدم ولی در یک روز این خوشی تمام شد انسانها با تبر به ما حمله کردندبعد به کارخانه بردند وبه وسایل چوبی تبدیل کردند من به نیمکت تبدیل شدم ابتدا ناراحت بودم ولی باخنده های بچه ها حس عجیبی درمن به وجود آمد وبه این زندگی عادت کردم.
نویسنده : من یک درخت هستم که روزی از روز هامرا از کمر بریدند وبه یک کارخانه تولید کننده انواع میز و صندلی بردند. در آنجا مرا به چندین قسمت ریز و درشت کردند و مرا داخل یه دستگاه انداختند و وقتی چشم هایم را باز کردم دیدم در مدرسه هستم و دارم درس می خوانم.
ناشناس : درخت زیبایی در جنگل بودم تمام وقتی ادم ها مارا با تبر قطع میکنن برای چیز هایی که اصلا به درد میخورد خیلی ناراحت میشوم اما وقتی ما رو برای میز و نیمکت و کاغذ قطع میکنن خیلی مارا نمیشم بلکه خوشحالم میشم چون ما باعث راحت درس خوندن دانش اموزان میشویم خیلی خوشحالم لطفا به طبیعت احترام بگزارید به ما درختان و گل ها احترام بگزارید.
امیر :به نظر من نویسنده میتوانست بجای اینکه بنویسه من یک درخت زیبا بودم تا تا اینکه … می نوشت من یک درخت زیبا بودم و پس از سالها خشک شدم و……
کمیا :من و دوستام در یک جنگل زندگی میکردیم تا روزی امدند و مارا با اره و تبر بریدند وبهد به کارخانه بردند ومارا به کاغذ تبدیل کردند وبعد به کتاب فارسی تبدیلمان کردند هالا داستان من در کتاب ها نوشته شده است و همه سر نوشت مرا میدانن.
نازی : من اول یه درخت پیر بودم،من حدودن۳۰۰سال دارم.
تا اینکه سه روز گذشت آن روز فکر می کنم سه شنبه بود.
چند نفر بودن ساعت۵:۰۰صبح بودآمدن.
خب خلاصه منو با اره برقی بریدن و به کار خانه بردن اول من را تکه تکه کردن بهدا من را با پیچ و مهره بستن و من حالا تبدیله درخت به نیمکت شدم.حالا الان خیلی خوشحالم من الان از قبلا خوشحال ترم.
من خیلی خوشم آمد و نوشتم دستتون درد نکونه😘🥰
خسته باشید 😁😁😁😆😆😆😆😅😅😅😂😂😂🤣🤣🤣😄
خسته باشی🤣🤣🤣😂😂😅😅😅😆😆😁😁
عاالی بود مرسی
متن خیلی خوبی داشت ممنون از شما
هیچی
گو گل خیلی خوبه 👏
گو گل خیلی خوبه 👏
متن خیلی زیبای هست 👍
خیلی خیلی خوب بود
عالییییی
ممنون
👏👏👏👏✅آفرین بهتون
♥به نام خدا♥
💐من در جنگلی رشد کردم وبا قطره های باران ونور آرامش بخش خورشید بزرگ شدم در جنگل بادوستانم حرف میزدم وبا بوی گل ها آرام میشدم ولی در یک روز این خوشی تمام شد انسانها با تبر به ما حمله کردندبعد به کارخانه بردند وبه وسایل چوبی تبدیل کردند من به نیمکت تبدیل شدم ابتدا ناراحت بودم ولی باخنده های بچه ها حس عجیبی درمن به وجود آمد وبه این زندگی عادت کردم.💐
امیدوارم خوشتون بیاد 👍🏻😍
درخت زیبایی در یک باغ بسیار سبزی بودم در آن با دوستان زیادی داشتم یک روز که من و دوستانم مشغول حرف زدن با هم بودیم در آن زمان چند نفر آمدند و ما را تکه تکه کردند تا همه ما تبدیل به چند تکه چوب شدیم که در آن زمان بود که من بیهوش شدم چشمانم را باز کردم و دیدم نیمکت شده ام و در یک مدرسه هستم و در آنجا دوستان زیادی پیدا کردهام من در حیاط بودم ولی دوستانم پیش من نبودند در زنگ تفریح دانش آموزان می آمدند و روی من می نشستند و لقمه هایشان را می خوردند و با هم صحبت می کردند من از اینکه یک نیمکت شده بودم خیلی خوشحال بودم.
عالی بود 😘
عالی ولی زیاده
من از شما خیلی تشکر میکنم که جواب را میزارید و به حرف دیگران هم گوش ندهید
من راضی بودم 🙂👍🏻
منم همینو میخوام باید چیکار کنم آخه چرا همش اینجوریه نمیاد
نگارش ششم ابتدایی درس ۱۵ میوه ی هنر سوال ۲ صفحه ی ۸۴
لطفا جو اب تمام سئوال های نگارش زا بدهید
کلاس ششم فارسی نگارش درس پانزدهم میو هی هنر صفحه ی ۸۴سوال دوم
لطفا تمام سوالات درس شانزدهم نگارش را جواب بدهید
به نظرمن خوب توانسته زبان آن درخت رابیان کند.
اينكه بعضي از شاگرد ها روي من يادگار مي نويسند
یک درخت بزرگ در جنگلی انبوه بودم که با دوستانم که تعداد آن ها بسیار زیاد بود در آنجا زندگی میگردم
خواهش میکنم پاسخ تمام سوالات صفحه ۸۵نگارش ششم را بنویسید
من امید وارم اگر مرا به دفتر تبدیل کردید در من مطالبی مفید وآموزنده بنویسید و مرا مانند عضو خانواده ی خود بدانید وقتی ناراحت هستید مرا پرت نکنید میدانید که وقتی مرا به سمت قلب های زیبا یتان میگیرید چقدر خوشحال و سرزنده میشوم
چه خاطره های شیرینی بود که یک روز یک دختر بچه من و سرو را به جنگل آور و مارا کاشت و در هرزمان که به آنجا برای تفریح می آمد به ما آب میداد روزی چند درخت را انسان هاقطع کردند. و بردند و اطرافیان آن درخت ناراحت بودن مگر آندرخت چه می شود اما الان بعد از گذشت 12سال خودم متوجه شدم که مرا به میز و نیمکت و صندلی و …… تبدیل کردند ولی خوشحالم که باعث رفاه و آسایش شما شده ام البته من به سخنان معلم شما گوش میدم و مطالب آموزنده ای کسب میکنم ولی در آخر باید بگم من فراموش کردم خودم را معرفی کنم من درخت بید هستم و برای شما آرزوی موفقیت دارم و بای بای
درختی زیبا بودم.درختان زیادی مثل من بریده شده اند ولی من از آنها خبری ندارم اکنون خوشحالم که به دانش آموزان کمک میکنم تا راحت تر بشینند واحساس راحتی کنند.ولی دلم برای دوستانم میگیرد که باهم بازی میکردیم.
من ابتدا یک درخت تنومند در یک جنگل انبوه و زیبا بودنم اول بنویسید اول داستان
من می خواستم پاسخ سوالتونو بدم.این سوال دز صفحه ۸۴ کتاب نگارش ششم اومده و همین طور میخواستم ازتون خیلی تشکر کنم 🙏🙏🙏🙏 همچنین از دوستان عزیزی که داستان را نوشتن
من ابتدا یک دخت تنومند در یک جنگل انبوه وزیبا بودم روزی چند نفر امدند، مرا قطع کردند و به کار خانه ی چوب بری بردنند . در انجا مرا قطعه قطعه کردند وبه شکل تخته در اوردند و مدتی در انبارینگه داشتند . باخودم فکر میکردم سرنوشتم چی خواهد شد تا اینکه ما را به کار گاهی بردند ودر انجا به میز و نیمکت تبدیل کردند وبه مدرسه فرستادن . اول میترسیدم ، ولی الان خیلی خوشحالم …
من نوشتم خوب بود
عالی بود حرف نداشت از این بهتر نمیشه
عالی بود تشکراز نشر مطالبتان
از شما ممنونم که می گذارید ما راحت سوال هایمان جواب بدهیم.
درخت زیبایی در یک باغ بسیار سرسبزی بودم . در ان باغ دوستان زیادی داشتم . یک روز که من و دوستانم مشغول حرف زدن باهم بودیم چند نفر امدند و مارا تکه تکه کردند تا همه ی ما تبدیل به چند تکه چوب شدیم در ان زمان بود که من بیهوش شدم . چشمانم را که باز کردم دیدم دریک پارک زیبایی هستم به خودم امدم من حالا دیگر یک نیمکت شده بودم و از دوستانم هم خبری نبود
سلام خوبید خیلی ممنونم از مطلب خوب و عالی تون متشکرم 👏👏😊😊🖒🖒
خیلی خوب بود ممنون
خسته نباشید😐😐
پرفکت نوشتی ولی میشه بگی این درخت گردو کی تبدیل به میز و نیمکت میشه؟😹😹
خسته نباشی مام که میدونستیم
عزیزم شعور و جنبه نداری نیا تو سایت های اینترنتی
اين سايت خيلى خوبه
من یک درخت زیبا بودم تا اینکه یک روز آمدن و من را به کارخانه وسایل چوبی بردن من را تکه تکه کردند وقتی چشم هایم را باز کردم دیدم به یک میز و نیمکت تبدیل شده ام و در مدرسه هستم
خوب است😉😉
لعدل
سلام ممنون از این همه مطالب جالبتون😊
ممنون😘😘😘😘😘❤❤❤❤❤
عالی و زیبا
خیلی عالی بود😂
خیلی ممنونم از مطالب خوب و زیباتون🙏🏻🙏🏻🙏🏻
داستانتون عالی بود،بچه ها،هم سایت و هم شمامن از شما بهتر نوشتم،ولی نمیدونم کجا باید تایپ کنم.تمام شد❤❤❤❤❤❤
داداش عالی نظر دادی🤪🤪🤪🤙🤙✌🤘👏🗣
من نظر السا را خیلی دوست داشتم…السا، ممنون🙏🏻، من توی کتابم ماله تورو نوشتم 🌹
عالللللی بود
من یک درختی بودم که در سبز سزار زندگی می کردم دوست هایی داشتم.روزی مرا قطع کردند من را به نجاری بردند و مرا به میز و نیمکت تبدیل کردند و الان در مدرسه هستم
من یک درخت سبز بودم تا اینکه چند نفر امدندو مرا قطع کردندو به کار خانه بردند اول ناراحت بودم ولی پقتی که مرا به میز و نیمکت تبدیل کردندو مدرسه بردند خیلی خوشحال شدم.
خیلی عالی بود
خیلی عالی بود
خیلی خوب وعالی بود😍👍
من درختی سر سبز در جنگل بودم.یک روز آمدند و من را بریدند وبه کارخانه بردند . درآنجا مرا تکه تکه کردند و سپس با میخ و چکش به جان من افتادند و از من میز و نیمکت ساختند.آنها از من دو میز و نیمکت ساختند و اکنون نصف من در کلاس ششم ونصف دیگرم در کلاس هفتم است . حالا من دیگر یک پا معلم هستم
خیلی خوب بود ممنونم ازتون .راستی هرکی روبیکا دارع این پیج رو فالو کنع👇👇👇👇👇👇👇Shakib_1381
اهای مردم به محیط زیست مخصوصا درخت ها احترام بگذارید
من خیلی خوش حالم که باعث می شوم که دانش آموزان راحت تر درس بخوانند. (زهرا فیروزی کلاس ششم ) ☺☺☺
عالی بود❤💗💖
من که از گوگل خیلی راضی هستم هر چی بخوام سرچ میکنم
عالی بود من که راضی بودم
خیلی خوبه
سلام
ممنونم
بلی عالی بود
هاا فرصتو گیر اوردی میگی ببینم میتونم فالورامو بیشتر کنم …. برو باباااا
خیلی عالی
من به نظرم خیلی از این نوشته ها بیشتر به بچه های کلاس سوم میخورد😫یکم تو نوشتن فکر کنید و سلیقه به خرج بدین آخه اینا چین؟کاش یکم خوب تر مینوشتین🙄😏
ممنون عزیزم من تو نگارشم انشا تو رو نوشتم مرسی
سلام من یک نیمکت هستم امروز میخواهم بخشی از زندگی خودم را برای شما تعریف کنم.)) من در جنگلی رشد کردم وبا قطره های باران ونور آرامش بخش خورشید بزرگ شدم در جنگل بادوستانم حرف میزدم وبا بوی گل ها آرام میشدم ولی در یک روز این خوشی تمام شد انسانها با تبر به ما حمله کردندبعد به کارخانه بردند وبه وسایل چوبی تبدیل کردند من به نیمکت تبدیل شدم ابتدا ناراحت بودم ولی باخنده های بچه ها حس عجیبی درمن به وجود آمد وبه این زندگی عادت کردم😘
من یک درخت هستم که روزی از روز هامرا از کمر بریدند وبه یک کارخانه تولید کننده انواع میز و صندلی بردند. در آنجا مرا به چندین قسمت ریز و درشت کردند و مرا داخل یه دستگاه انداختند و وقتی چشم هایم را باز کردم دیدم در مدرسه هستم و دارم درس می خوانم
خیلی خوب بود ممنون 😘😘😘
خیلی خوب بود مطالب ممنون 😍😍😍
خیلی عالی بودن
من یک درخت بودم و الان نیستم تمام😂😂😂
خیلی خوب بودوعالی
عالی عالی
عالیییییییییی 😍😍😘
عالی بود واقعاً خوشم اومد ❤️😘
سلام این سایت خیلی خوب هست
عالی بود خوشم امدعالییییییی بودددددد
دقیقن
واقعا زیبا بودو اینکه وظیفه ماست که به درخت ها و محیط زیست احترام بزاریم
در نگارش صفحه ۹۲
خوب بود
🖒🖒🖒👑
سلام سلام من یڪ درختــــــــــ هستم ڪہ در یڪ جنگل زندگے میڪنم من چند دوسٺے دارم روزے من و دوسٺانم در حال گفت و گو بودیم یڪ ماشین آمد یڪ خانواده از آن ماشین ݐیاده شدند و من و دوسٺـــــانم گفتیم:((حتماًآنها خانواده ے مهربانے هستند و واقعاً مهربان بودند و چند روز در جنگل ماندند ولے حدس ما درسٺ نبود آنها میخواسٺند ڪہ با ما صمیمے شوند و ما را قطع ڪنند😔روزے آنها طبر را از ماشین آوردند و ما نگران و ناراحٺ شدیم😔 طرف ما آمدند و ما را قطـــــ😭ــــــع ڪردند و به ڪارخانہ بردند تا ما را به میز و نیمڪٺ ٺبدیل ڪنند وقٺےڪہ به میز و نیمڪٺ ٺبدیل ڪردند ما خوشحال شدیم ☺زیرا ما میتوانیم ڪه به چند دانش آموز ڪمڪ ڪنیم ٺا درس و مشق خود را درسٺ بنویسند روزی یڪ دخترے آمد روے من نشسٺ ڪمے دردم گرفٺ زیرا آنها ۳نفر روے میز نشستند😄و در دفٺر نقاشے خود یڪ طبیعٺ زیبا و چند درخٺ خوشحال ڪشید❤🙊
سپیده هستمدمتون گرم چه مطالب زیبای نوشته بودید عالی بودن من استفاده کردم 🌹🌹
من دانه ای بودم که کاشته شدم بعد از چند ماه گل و شکوفه داشتم اما مرا آبیاری نکردند وخشک شدم قطع شدم تکه تکه شدم تا به مبل قشنگی از من درست کردن ناراحتم که چرا از من دفتر یا کتاب درست نکردن ناراحتم از اینکه به بچه ها نتوانستم کمک کنماسمم را نمی توانم بنویسم………
واقعا متن همه خوبه آنقدر زیاد بود نمیدونستم از کجا بنویسم یا کدامشان را بنویسم 😆😆
ممنونم از جواب اتون 😄
عالی بی نظیره🤤💛
عالی بود
خیلی عالی بوددددد
بابلدتغبنمتببیییسسی
من یک درخت زیبایی در باغ بودم که یک روز چند نفر آمدندو من را قطع کردند و به چند تکه چوب تبدیل کردند آن وقت من بیهوش شده بودم وقتی که چشمانم را باز کردم خودم را در یک کارگاه نجاری دیده بودم بعد دیدم که دارند با من وسایلی می سازند الان خیلی خوشحال هستم که تبدیل به نیمکت دانش آموزان شدم همه آنها روی من می نشیند و درس یاد میگیرند ولی از دوستانم خبری نیست
همون چیزیه که من میخواستم
روزی روزگاری من یک درخت بلند قامت و تنومند بودم،دریکی از روزهای سخت زندگی که چشم گشودم دیدم که همه ی درختان قطع شدند و دارند مراهم مثل بقیه درختان قطع میکنند و بعد از مدتی که از شوک در آمدم دیدم که به یک نیمکت تبدیل شدم و خیلی ناراحت شدمالبته هنوز هم یکمی هستم چون بعضی از بچه ها به خوبی از من مراقبت نمیکنند.
من یک درخت ۱۷۳ساله هستمتا اینکه۳روز گذشت چند نفر آمدند و مرا با اره برقی بریدنومرا بردن به کارخانه اول مرا تکه تکه کردند بعد به من پیچ و مهره وصل کردندومن حالا تبدیل شدم به یک نیمکت و خیلی خوش حال هستم
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی عالی بود دستتون درد نکنه😍🤩🤘🤟
عاااااااالی
آخه کجاش خوبه. کتاب ۴ خط بیشتر جا نداده بعد شما ۱۲ خط مینویسید؟
آه
…………………….دارا
خیلی عالی