برای کودکی که ناچار است همیشه از چرخک استفاده کند یک داستان کوتاه با موضوع تاب آوری تحمل و امید بنویسید صفحه 129 تفکر و سبک زندگی هفتم
جواب فعالیت بحث کلاسی صفحه ۱۲۹ کتاب تفکر و سبک زندگی پایه هفتم برای کودکی که ناچار است همیشه از چرخک استفاده کند یک داستان کوتاه با موضوع تاب آوری تحمل و امید بنویسید از سایت نکس لود دریافت کنید.
جواب بچه ها در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم کاش بچه ها جواب رو بفرستن.
نویسنده :پسری روی چرخک خیره ب بچه ها ک بدمینتون بازی میکردند نگاه میکرد و حسرت میخورد یکی از بچه ها او را دعوت ب بازی دو نفره کرد و او با اصرار فراوان پذیرفت وقتی شروع ب بازی کرد باورشان نمیشد انگار ک برای این کار ب دنیا امده بود سال ها بعد نام اودر بین بهترین بازیکنان میدرخشید.
برای دریافت "برای کودکی که ناچار است همیشه از چرخک استفاده کند یک داستان کوتاه با موضوع تاب آوری تحمل و امید بنویسید صفحه 129 تفکر و سبک زندگی هفتم" لطفا نظری در نظرات پایین سایت برای ما بفرستید یا از دکمه صورتی ارسال نظر استفاده کنید.
قشنگ بود
خیلی عالی بود واقعا متشکرم
نمیدونم
چیزی نمدونم🤭😉
عالی بود👍
خیلی خوب و عالی بود
خیلی عالی بود ولی داستانش کمه
نذزمکنزر
خانم زینب تو کتاب کوتاه خواسته اون معلمه شما هست که مشکل داره
عالی 👌👌👌
محدثه
بسیار خوب
اگر که از پا معلول بود اما با تحمل و امید در برابر سختی ها توانست خود را به جایی برساند که به ذهنش خطور نميکرد.
نهنمیدونم
ممنون
عالیییییی👌👌
مرد ثروتمندی سوار بر اتومبیل گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابانی می گذشت.
ناگهان پسربچه ای پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که صدمه ی زیادی به اتومبیلش وارد شده. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند.
پسرک گریه کنان ، با تلاش فراوان توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کرد.
پسرک گفت :”اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند، هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم، کسی توجه نکرد. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من نتوانستم بلندش کنم . برای اینکه شما را متوقف کنم، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم.”
مرد بسیار ناراحت شد و به فکر فرو رفت. برادر پسرک را روی صندلی اش نشاند، سوار ماشینش شد و به راه افتاد.
در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند.
عالی ولی ای کاش بلند تر بود
داستان ربطی به امید نداره.
واقعا داستان زیبایی بود ممنون
من خیلی ان کودک را دوست دارم
این داستان عالیییه
من خیلی ان کودک را دوست دارم
این داستان عالییه
خوب بود
پسری روی چرخک خیره ب بچه ها ک بدمینتون بازی میکردند نگاه میکرد و حسرت میخورد یکی از بچه ها او را دعوت ب بازی دو نفره کرد و او با اصرار فراوان پذیرفت وقتی شروع ب بازی کرد باورشان نمیشد انگار ک برای این کار ب دنیا امده بود سال ها بعد نام اودر بین بهترین بازیکنان میدرخشید
عالیییی
خیلی کوتاه بود معلم ما گفته دوصفحه بنویسید
کوثر طالب زاده ارسال کننده نظر یادم رف اسممو بنویسم
داستان کوتاه برای پسرک فلج
اگر آن کودک را کمک کنیم میتوانیم کار بزرگی در حقش کنیم
هرگونه کپی برداری از مطلب یا قالب حرام است