یکی از متن های ناتمام زیر را انتخاب کنید و نوشته را ادامه دهید صفحه 73 و 74 کتاب نگارش فارسی پنجم دبستان

ابوالفضل حسینوند

من هیچی نمیدونم😲😲😲

مصطفی تاجیک

عالی

نویسنده

درس ۳ صفحه ۲۰

ناشناس

تو رو خدا متن دوم را بدید

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

سلام عالی هست متن

صفحه ۷۳ و ۷۴ کتاب نگارش فارسی پنجم دبستان یکی از متن های ناتمام زیر را انتخاب کنید و نوشته را ادامه دهید از سایت نکس لود دریافت کنید.

جواب فعالیت کتاب نگارش پنجم دبستان

ادامه یکی از متن های ناتمام زیر صفحه ۷۱ کتاب پنجم نگارش دبستان

با خود گفتم اگر دست باد گیسوی درختان را شانه بزند و بر آنها را پریشان کند آن گاه با قامتی بلند و کشیده سوار بر اسب از جاده خاکی میان درختان می گذشت روزی دست در دست عصای پدربزرگ گذاشتم و با آن مسیری را پیمودم اول حس کردم عصا در دستم جا نمی گیرد ولی کم کم او دست مرا گرفت و من داشتم راهم را میرفتم که ناگهان برگی از درخت بر سرم افتاد اول نفهمیدم که برگ است فقط حس کردم چیزی به سرم برخورد کرد دستی بر سرم کشیدم و چند سالی بود او را می شناختم و می دانستم دوست قابل اعتمادی است اما نمیدانستم چه شد که به چنین کاری دست زد حال من مانده بودم که چگونه این مسئله را از راهی می گذشتم صدایی توجه مرا جلب کرد ایستادم بعد از چند ثانیه سکوت به طرف صدا رفتم به چاهی برخوردم صدای زوزه سگ از درون چاه می آمد نگاهی به اطراف انداختم و جواب این بخش را در ادامه مطلب قرار خواهیم داد و شما اگر برای این بخش متن نوشته برای ما ارسال کنید.

موضوع : سگ زخمی و گرفتار

کسی را در آن دور و بر ندیدم همچنان صدای ناله و زوزه سگ همچنان می‌آمد ابتدا داخل چاه را دیدم چاه خشک و بدون آب بود رفتم تا چیزی پیدا کنم تا بتوانم سگ را از چاه بیرون بکشم چیزی را نیافتم داخل ماشینم را گشتم و یک طناب پیدا کردم آن را به داخل چاه انداختم سگ آن را گرفت هر چه تلاش کردم نتوانستم آن را بالا بکشم سگ وزن بالایی داشت به فکرم افتاد که طناب را به ماشین ببندم و آن را بالا بکشم همین کار را کردم و سگ را بالا کشیدم سگ زخمی تشنه و گرسنه بود او را سوار ماشین کردم و به بیمارستان رساندنم.

جواب کاربران در نظرات پایین سایت

نویسنده : داستان برگ » دیدم برگی از روی سرم بر زمین افتاد. بعد از چند ثانیه بر روی سرم کمی آب ریخت. چند ثانیه همانجا ماندم. بعد با خود زمزمه کردم:( شاید باران آمده است). اما وقتی سرم را بالا کردم دیدم لوله ی آب یک خانه است که دارد آب چکه می کند و بر روی سرم آب می ریزد. بعد از ده دقیقه که در خیابان داشتم قدم می زدم، دیدم مردم دارن من را نگاه می کنند، می خندند و پشت سر من پچ پچ می کنند. من احساس کردم امروز روز بد شانسی من است.

نویسنده : من داشتم راهم را میرفتم که ناگهان برگی از درخت برسرم افتاد اول نفهمیدم که برگ هست فقط حس کردم چیزی به سرم برخورد کرد دستی بر سرم کشیدم.

مارال : من داشتم راهم را میرفتم که ناگهان برگی از درخت بر سرم افتاد اول نفهمیدم که برگ است فقط حس کردم چیزی به سرم بر خورد کرد دستی بر سرم کشیدم.

سوگند : با خود گفتم اگر دست باد گیسوی درختان را شانه بزند انها را پریشان کند انگاه

نویسنده : کسی را در آن دور بوردیام همچنان صدای ناله و زوزه سگ همچنان می آمد ابتدا داخل چاه رادیدم چاه خشک و بدون آب بود.

عاطفه قلیچی : روزی دست در دست عصای پدربزرگ گذاشتم وبا آن مسیری را پیمودم-اول حس کردم عصا در دستم جا نمی گرد ولی کم کم او دست مرا گرفت

نویسنده : با قامتی بلند و کشیده سوار بر اسب از جاده ی خاکی میان درختان می گذشت.

نویسنده : با قامتی بلندوکشیده سوار بر اسب از جاده خاکی میان درختان می گذشت.

نویسنده : روزی دست در دست عصای پدربزرگ گذاشتم و با آن مسیری را پیمودم اول حس کردم عصا در دستم جا نمی گیرد ولی کم کم او دست مرا گرفت و…..

نویسنده : یک طناب دیدم طناب را داخل چاه انداختم سگ را بیرون آوردم پای او زخمی بود من لباس خود را پاره کردم و پای سگ را بستم خیلی خوش حال بودم که به سگ بیچاره کمک کردم و با خود گفتم یک روزی خدا جواب این کار م را می دهد چند روز گذشت ومن دچار مشکل شدم و خدا به من کمک کرد.

نویسنده : از انجا طنابی پیدا کردم ان را بالا کشیدم خیلی تشنه و گرسنه بود به ان اب و غذا دادم خیلی خوشحال بودم که به ان سگ کمک کردم.

نویسنده : با خود گفتم اگر دست باد گیسوی درختان را شانه بزند و آنها را پریشان کند،آنگاه……

ناشناس : با خود گفتم اگر دست باد گیسوی درختان را شانه بزند و انها را پریشان کند ان گاه.

الهام صادق : من میخواهم داستان با قامتی بلند و کشیده سوار بر اسب از جاده ی خاکی میان درختان می گذشت این مطلب را بنویسم.

نویسنده : گفتم باقامتی بلدو کشیده ،سوار بر اسب از جادهی خاکی میان درختان میگذشت.

نویسنده : روزی دست دردست عصای پدربزرگ گذاشتم وبا آن مسیری را پیمودم اول حس کردم عصادر دستم جا نمی گیرد ولی کم کم او دست مرا گرفت و……

میخواهید جواب یا ادامه مطلب را ببینید ؟
Samin 2 سال قبل
2

جواب مرحله ۳۸

توپ

پتو

پوتین

امیر مهدی 2 سال قبل
0

خیلی عالی

ناشناس 2 سال قبل
2

خیلی عالی

بنده خدا 2 سال قبل
-1

خیلی عالی

ناشناس 2 سال قبل
-2

عالی

ناشناس 2 سال قبل
0

عتلی

0
ناشناس 2 سال قبل

عالی

0
ناشناس 2 سال قبل

عالی

یانا 2 سال قبل
3

متن هاش خیلی عالین ممنون

ريحانه 2 سال قبل
1

صفحه 71

-1
ريحانه 2 سال قبل

صفحه 71 متن 2 جوابش

خیلی خوبه 2 سال قبل
-1

عالیه

..... 2 سال قبل
-2

خرس سرخ خاور خروس راسو سوراخ خسرو

-2
..... 2 سال قبل

د

سحر قهر .ریه قیر.نقره قرینه. 2 سال قبل
-2

فاطمه

ناشناس 3 سال قبل
-1

فنر

روانی

علی 3 سال قبل
2

چرا انشا درباره من داشتم راه میرفتم ناگهان برگی برسم خوب نبود

ناشناس 3 سال قبل
1

با توجه به متن درس جا های خالی را کامل کرده واژه ی مورد نظر را بنویسید

پارمیس 3 سال قبل
0

میشه ادامه داستان نمیدونم چرا بهار دیر کرده است را بزارید ممنون

گلرو 3 سال قبل
1

خیلی عالی ولی یکم پیچیده شده لطفا کوتاه کنید که حداقل توی کتاب نگارش جا بشه

رقیه طاهرخانی هستم 3 سال قبل
-1

عالی

ناشناس 3 سال قبل
-2

رمبدسچجسج

ناشناس 3 سال قبل
-1

جواب سوال 1 تا 6 صفحه 71 کلاس پنجم

ناشناس 3 سال قبل
-2

بد نیست

ناشناس 3 سال قبل
-1

نچ

ناشناس 3 سال قبل
4

خیلی چرته

ریحانه 3 سال قبل
3

خوبه اما متن هاش طولانی هست

ناشناس 3 سال قبل
0

سلام عزیزان من معلم هستمبراتون ارسال می کنم صفحه ی ۷۰ کدوم سوال رو ارسال کنم؟؟

هستی 3 سال قبل
0

من گزینه ۴ رو می خوام بنویسم لطفا بگید

ناشناس 3 سال قبل
-1

سلام عالی

نگین 3 سال قبل
-2

از راهی می‌گذشتم صدایی توجه مرا جلب کرد

نا شناس 3 سال قبل
5

نگارش صفحه ی ۷۱ خیلی طولانی

باید کوتاه بود بهتر بود

رجب نیا 3 سال قبل
4

می خواهم جواب را بدونم

4
ناشناس 3 سال قبل

عالیه

آنیل 3 سال قبل
4

عالی ولی اون چهارمی رو اگه میدو نین بفرستین

ناشناس 3 سال قبل
6

تو رو خدا متن دوم را بدید

نویسنده 3 سال قبل
-1

روزی دست در دست عصای پدربزرگ گذاشتم وبا آن مسیری را پیمودم-اول حس کردم عصا در دستم جا نمی گرد ولی کم کم او دست مرا گرفت عاطفه قلیچی

نویسنده 3 سال قبل
3

از راهی می گذشتم صدایی توجه مرا جلب کرد ایستادم بعد از چند ثانیه سکوت به، طرف صدا رفتم به چاهی برخوردم صدای زوزه ی سگ از درون چاه می آمد به اطراف انذاختم و

0
۶ 3 سال قبل

از راهی

نویسنده 3 سال قبل
1

روزی دست در دست عصای پدربزرگ گذاشتم و با آن مسیری را پیمودم اول حس کردم عصا در دستم جا نمی گیرد ولی کم کم او دست مرا گرفت و….

-2
ناشناس 3 سال قبل

من نمیدونم میشه شمار ۳ بگید😌😌😌😌😌😌😌

اتنا 3 سال قبل
0

من هم اینو نمیدونم

ناشناس 3 سال قبل
0

سلام خیلی خوبه کمکم کرده

نویسنده 3 سال قبل
0

من میخواهم داستان با قامتی بلند و کشیده سوار بر اسب از جاده ی خاکی میان درختان می گذشت این مطلب را بنویسم الهام صادق

صدف صادقی 3 سال قبل
5

لطفاا ادامش را بزارید

4
نویسنده 3 سال قبل

دقیقا

تارا 3 سال قبل
1

عااااااااالی

نویسنده 3 سال قبل
1

خیلی خوب بود، ممنون

2
راضیه 3 سال قبل

به نظر من جواب رانداده

1
امیر 3 سال قبل

باخودگفتماگردست بادگیسوی درختان راشانه بزندوان هاراپریشان کند

مینا 3 سال قبل
0

من خیلی خوشم آمد و در مدرسه امیدوارم که خانممان خوشش بیاید.مرسی از کسی که این رو نوشته.😘😘😘😘😘😘

0
رادین خسروی 3 سال قبل

چی نوشته

نرجس دیناروند 3 سال قبل
1

من داشتم راهم را می رفتم چرا متن کامل و خوب ندارد لطفا جوابم را بدهیدبا تشکر از برنامه خوب تون

ماریا 3 سال قبل
3

❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️👍😝😅😝😍😍😍😍😍😍😍😍

0
رادین خسروی 3 سال قبل

ن

0
رادین خسروی 3 سال قبل

ن

-1
رادین خسروی 3 سال قبل

بله عالی است متن و خیلی آسان است

1
فاطمه مولایی 3 سال قبل

این جواب ها بسیار خوب است وخیلی عالی است. ممنون🙏🌹🌹💐💜

5
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ 3 سال قبل

سلام عالی هست متن

روشا 3 سال قبل
-2

منم همینطور

نویسنده 3 سال قبل
-1

روزی دست در دست عصای پدربزرگ گذاشتموبا ان مسیری راپیمودم

0
نازنین 2 سال قبل

میشه این رو برام توضیح بدی

-2
امیرعلی پشمکیان 3 سال قبل

باخودگفتم:اگردست باد ،گیسوی درختان شانه بزندوآنهاراپریشان. کند،آن گاه...باقامتی بلندوکشیده ،سواربراسب از جاده ی خاکی میان درختان می گذشت

ممنون ، خیلی خوب بود 3 سال قبل
-2

عالی بود

ناشناس 3 سال قبل
-1

عالی

نویسنده 3 سال قبل
-2

باقامتی

عالی وقشنگ نوشته 3 سال قبل
-2

عالی وقشنگ نوشته

نویسنده 3 سال قبل
0

عالییییییییییییبود

ابوالفضل حسینوند 3 سال قبل
9

من هیچی نمیدونم😲😲😲

زهرا 3 سال قبل
0

عالی هست واقعا ممنونم🌹🌹🌷🌷🎉🎉

امین مشک آبادی شماره ۲۷ 3 سال قبل
-1

خوبه عالیه فقط خیلی متن بلنده

0
ناشناس 3 سال قبل

اره یکم کوتاه بدنیست

سوگندسادات هاشمی 3 سال قبل
-2

چندروزی بود که اورا می شناختم و می دانستم دوست قابل اعتمادی است؛امّانمی دانستم چه شدکه به چنین کاری دست زد.حالامن مانده بودم که چگونه این مسئله را حل کنم.بسیارازدست اوناراحت شده بودم و باهاش حرف نمی زدم….

نازنین 3 سال قبل
1

عالیییی

مصطفی تاجیک 3 سال قبل
7

عالی

نویسنده 3 سال قبل
1

متن گزینه ۵

نویسنده 3 سال قبل
0

باید با شروع مناسبی شروع میشد و با پایان معنی دار و منتقیخانم خلیلی

نویسنده 3 سال قبل
4

نمیدونم

-1
رها رشیدی 3 سال قبل

اره

-1
ناشناس 3 سال قبل

چیو

-1
ناشناس 3 سال قبل

هیچی نمیدانم

رییلقرل 3 سال قبل
-2

بقول ر

رزا 3 سال قبل
-2

من نوشتم و توی سایت هم ارسال کردم اما نمیدونم چرا نیومد

ناشناس 3 سال قبل
0

عالے بود وعالی

لاله نیشاپوری 3 سال قبل
0

عالی بود

مریم ولی زاده 3 سال قبل
0

میخواستم از نویسنده ی این متن زیبا تشکر کنم واقعاً عالی و مهشر بود باتشکر ⁦❤️⁩🌷🌷🌷🌷🌷

مریم ولی زاده 3 سال قبل
-1

سگ زخمی و گرفتار عالیه

نویسنده 3 سال قبل
-1

روزی دست در دست عصای

نویسنده 3 سال قبل
0

روزی دست در دست عصای پدر بزرگ گذاشتم و با آن مسیری را پیمودم

خوب بود عالی حرف نبود 🧸 3 سال قبل
-1

خوب بود عالی حرف نداشت

نویسنده 3 سال قبل
-1

بد بود

نویسنده 3 سال قبل
1

نمیدونم 😶😶

نویسنده 3 سال قبل
0

ادامه مطلب با قامتی بلند کشیده

نویسنده 3 سال قبل
0

با قامت وبلند و کشیده سوار بر اسب از جاده خالی

ناشناس 3 سال قبل
0

سلام من هر چقدر دکمه بله را میزنم نمیره تو ادامه مطلب چیکار کنم؟؟؟

نویسنده 3 سال قبل
0

روزی دست در دست

نگار 3 سال قبل
-2

😶😶😶😶😶😶چی میگی🙄🙄

نگار 3 سال قبل
-2

مررررسییی😘😘😘عالللللیییی😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍دستتون درد نکنه

نگار 3 سال قبل
-2

…….

سوین 3 سال قبل
-2

جواب نگارش پنجم صفحه ی 71گزینه ی 4

BTS. TXT 3 سال قبل
-2

کدوم نا تمام مونده ساعت ۰۰:۱۲صبح است به وقت تهران

لیلا 3 سال قبل
1

عاللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللی بود

سارا حسینی 3 سال قبل
-2

خیلی خوب بود ممنونم

نویسنده 3 سال قبل
-2

😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘

نویسنده 3 سال قبل
-2

منم نمیدانم فقط صفحه۷۴نگارش میخواستم ادامه ان جمله هارابنویسم من فاطیما کلاس پنجم

نویسنده 3 سال قبل
-1

به آتش فشانی خبر دادم، آنها سگ را نجات دادندومن خوشحال شدم.

-1
ناشناس 3 سال قبل

جالب

نویسنده 3 سال قبل
0

خیلی خوب

ناشناس 3 سال قبل
-1

عالی خیلی خوبه

R.R 3 سال قبل
0

🧐🧐🧐

نویسنده 3 سال قبل
0

ستایش

نویسنده 3 سال قبل
0

لفبتر توپ

نویسنده 3 سال قبل
0

بد نبود

سحر بگیرم 3 سال قبل
0

خیلی بد بود

ناشناس 3 سال قبل
0

میشه متن های بهتری باشه ممنون میشم

نویسنده 3 سال قبل
0

خوبه

ناشناس 3 سال قبل
0

سلام

ناشناس 3 سال قبل
0

من خوشم نیومد خیلی بده😞

نویسنده 3 سال قبل
-1

زهرا طاهری فر برای همین رقتم پیش مشاور مدرسه مون و از او مطلبم پرسیدم . او می گفت توکه میدانستی دوست قابل اعتمادی نیست چرا بااودوست شدی ؟

نویسنده 3 سال قبل
0

با قامتی بلند و کشیده،سوار بر اسب از جاده ی خاکی میان درختان می گذشت که دیدمش اسبش خیلی چابک بود و خودش را با پارچه ای سیاه صورت خود را پوشانده بود و همه پشت سرش حرف میزدند یکی میگفت خودش دختر است ولی خیلی چابک و زرنگ است….

0
💖پرستو مرادی💖 3 سال قبل

اینم از ادامه نوشته من

نویسنده 3 سال قبل
-2

دلیل مرگ طوطی چه بود؟غذا نخوردن

کوثر لطفی 3 سال قبل
-2

باید بگم که خیلی بده

نا شناس 3 سال قبل
-2

نظری ندارم

King e hameh 3 سال قبل
0

پس نقطه ویرگولاش کککککوووووو

نویسنده 3 سال قبل
0

عالی بود ❤❤

نویسنده 3 سال قبل
-1

عالی بود❤❤❤

هانی جون♡♡♡♡♡ 3 سال قبل
-1

بده من گزینه ی 3 رو می خواستم نداشت

ثنامحمودی 3 سال قبل
0

حرف نداره خیلی حالیه

نویسنده 3 سال قبل
2

خوب جواب را بنویسید

نویسنده 3 سال قبل
-1

نمیدونم که اومدم اینجا شما از من میخواهید 😂😂😂😂ولا

ناشناس 3 سال قبل
-1

عالیییییی

خاطره ریگی 3 سال قبل
0

خیلی خیلی خوب بود💓💓💓💓

خاطره ریگی 3 سال قبل
-1

عاااااالی💞💞💞💞

خاطره 3 سال قبل
-1

من خیلی دوست داشتم و عاااااالی بود

خاطره 3 سال قبل
-1

عااااااااااااالی😍😍😍😍😍

نویسنده 3 سال قبل
-1

ءد$تو گنثث

مهدیه 3 سال قبل
-1

عالی است خیلی خوب است از شما به خاطر این جواب ها ممنونم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

نویسنده 3 سال قبل
-2

الشاالنت

ناشناس 3 سال قبل
-2

عالیه

بهار 3 سال قبل
-1

کجاش عالی بود

نویسنده 3 سال قبل
-1

روزی دست در دست عصای پدر بزرگ گذاشتم وبا آن مسیری راپیمودم ، اول حس کردم عصا در دستم جا نمیگیرد ، ولی کم کم او دست مرا گرفت و

نویسنده 3 سال قبل
-2

گوه

ناشناس 3 سال قبل
-1

م

ناشناس 3 سال قبل
-1

و به امید می دهد

لیلا 3 سال قبل
-2

میشه چند سالی بود درباره رفیق خودش میگفت اونو به من بگین ممنون میشم

نویسنده 3 سال قبل
-1

خوب نبود قاطی پاتی بود

نویسنده 3 سال قبل
-2

…..ث

علی 3 سال قبل
-2

خیلی خیلی خوب بود.

نویسنده 3 سال قبل
-2

۴

0
عالی بود مطهره و محدثه 3 سال قبل

عالی بود مطهره و محدثه جان

نویسنده 3 سال قبل
-2

۱

پری خوش شانس 3 سال قبل
-1

عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی 😍😍😍😍

ندا 3 سال قبل
0

عالی نیست

0
ادا 3 سال قبل

فرستادن😐

ناشناس 3 سال قبل
0

عالی ولی اگ اون چهارمی رو بلدین لطف کنین بفرستین

نویسنده 3 سال قبل
-1

صفحه ى ٧٣پنجم

نویسنده 3 سال قبل
-1

صفحه ی ۷۳،۷۴ نگارش

محمد علی داوودی 3 سال قبل
0

چرا اینجوری ادم رو اذیت مکنید با نکس لود میدونید ادم چقد عصبانی میشه

نویسنده 3 سال قبل
0

صفحه ی ۷۴زینبعا: عاقبتتصا: تصاور

ناشناس 3 سال قبل
0

خوب بود

Armita 3 سال قبل
2

مورد ۴، روز بدشانسی: متوجه شدم که برگی بر روی سرم افتاده،بعد آن را از روی سرم برداشتم و حرکت کردم.کمی جلوتر به جویی رسیدم همینکه خواستم از آن رد شوم پایم پیچ خورد و درون جوی افتادم ،به سختی خودم را از آن بیرون کشیدم و سعی کردم خودم را به درمانگاه برسانم،بعد از پانسمان پایم موقع حساب کردن پول متوجه شدم که از شانس بد من کیف پولم در جوی افتاده است. به منشی درمانگاه ماجرا را گفتم و از او درخواست کردم که پولش را بعدا می آورم،از درمانگاه خارج شدم و از این جریان خیلی ناراحت بودم.کشان کشان خودم را به خانه رساندم،کمی پول برداشتم و به در مانگاه بازگشتم و پول را دادم.بعد با خود گفتم من آدم بدشانسی هستم و به طرف خانه روانه شدم.

نویسنده 3 سال قبل
0

برید بمیرید

نویسنده 3 سال قبل
-2

سگ را تر چا

0
سوسانو 3 سال قبل

خیلی خیلی بد بود

نویسنده 3 سال قبل
-1

با خود گفتم اگر دست باد،گیسوی درختان راشانه بزند وانها را پریشان کند ،آن گاه……

نویسنده 3 سال قبل
0

صفحه ۷۳:اولی خطر دومی نگدهیده سومی تضمین چهارم شحاعت دیگری پنجمی دروغین

نویسنده 3 سال قبل
0

من هرشب قدر سفر های خیالی خود را

نویسنده 3 سال قبل
2

خوبه من دوست دارم

نویسنده 3 سال قبل
6

درس ۳ صفحه ۲۰

نویسنده 3 سال قبل
3

ممنون

-2
ناشناس 3 سال قبل

😷

برای پاسخ کلیک کنید