معنی و مفهوم حکایت افلاطون و مرد جاهل صفحه 100 فارسی ششم
جواب معنی مفهوم نثر ساده صفحه ۱۰۰ کتاب ادبیات فارسی پایه ششم معنی و مفهوم حکایت افلاطون و مرد جاهل از سایت نکس لود دریافت کنید.
جواب بچه ها در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم کاش بچه ها جواب رو بفرستن.
پریسا : آداب معاشرت : آداب و روش هایی که ما در برخود با دیگران باید انجام دهیم ..
نویسنده : می گویند یک روز افلاطون نشسته بود . مردی پیش آن آمد و نشست و شروع به حرف زدن کرد . در میان حرف زدن گفت ای حکیم امروز کسی را دیدم که در باره ی تو حرف میزد و برای تو دعا می کردو می گفت: افلاطون ، مردی بزرگ است که هیچ وقت که هرگز مانند آن در جهان دیده نشده است و دیده نخواهد شد . خواستم خوبی و مهربانی او را به تو بگویم . افلاطون وقتی این حرف ها را شنید ، سرش را پایین آورد و شروع به گریه کرد و دلتنگ شد . مرد گفت : حکیم ! از من چه آزاری دیدی که اینقدر ناراحت شدی ؟ . افلاطون گفت : از تو بدی به من نرسیده ولی برای من از این بد تر چیست که نادانی من را ستایش کند ..
نویسنده : گویند= میگویند جاهل= نادان میانه ی سخن= بین صحبت هایش
سخن تو می گفت= درباره ی تو سخن میگفت.
نویسنده : از تو رنجی به من نرسید ولیکن برای من از این بد تر چیست که جاهلی مرا بستانید.
نویسنده : افلاطون به مرد جاهل میگوید از تو به من رنجی نرسیده اما برای من هیچی بدتر از این نیست که یک فرد نادان و جاهل ازمن تعریف کند .
نویسنده :می گویند یک روز افلاطون نشسته بود . مردی پیش آن آمد و نشست و شروع به حرف زدن کرد . در میان حرف زدن گفت ای حکیم امروز کسی را دیدم که در باره ی تو حرف میزد و برای تو دعا می کردو می گفت: افلاطون ، مردی بزرگ است که هیچ وقت که هرگز مانند آن در جهان دیده نشده است و دیده نخواهد شد . خواستم خوبی و مهربانی او را به تو بگویم . افلاطون وقتی این حرف ها را شنید ، سرش را پایین آورد و شروع به گریه کرد و دلتنگ شد . مرد گفت : حکیم ! از من چه آزاری دیدی که اینقدر ناراحت شدی ؟ . افلاطون گفت : از تو بدی به من نرسیده ولی برای من از این بد تر چیست که نادانی من را ستایش کند …
برای دریافت "معنی و مفهوم حکایت افلاطون و مرد جاهل صفحه 100 فارسی ششم" لطفا نظری در نظرات پایین سایت برای ما بفرستید یا از دکمه صورتی ارسال نظر استفاده کنید.
سلام . روزی مردی پیش افلاطون آمد و در میان صحبت هایش گفت ای دانشمند امروز فلان مردی رادیدم که داشت درمورد تو خوبی میگفت و تورا دعا میکرد و میگفت : افلاطون مرد بزرگی است که تا به حال کسی مثل او نبوده و نیست .
و از من خواست تا شکر و تشکر اورا به شما برسانم ….. افلاطون به محز اینکه این حرف را شنید سرش را خم کرد وسخت گریه کرد و ناراحت شد . مرد نادان گفت ای دانشمند ازمن چه رنجی به تورسیده است که انقدر ناراحت شدی ؟؟ افلاطون گفت : من از تو ناراحت نشدم ولی برای من بدتر از این نیست که یک نادان از من تعریف کند .
ایمید وارم معنی و مفهوم رو خوب دونسته باشید و کمی کمک به شما عزیزان کرده باشم ….. 😘
هاشمی نژاد هستم …….
یعنی میگوید نباید نویسندگان ودانشمندان را تعریف کرد برای اینکه اونها اون وقت ناراحت میشوند ازطرف شهرزاد
خیلی خیلی بی خود هستین
خاک بر سرتون ما میاییم توی این سایت که جواب های این حکایت هارا به بینیم بعد شما دارید به ما میگویید ….الله اکبر
صفحه ۱۰۰ خط اخر
سلام
من می خوام بدونم که حکایت معنی رو ننوشتن
جواب سوال حمایت افلاطون و مرد جاهل چرا هنگامی که افراد نادان از ما تعریف می کنند نباید خوشحال شویم
چون کسانه بسیاری از افلاطون حتی بهتر بوده اند وبعد ان هم خواهند بود اما آن مرد نادان این را نمیدانست
من خودم دنبال جوابم،باز میای از من ببینی🙄😂
واقعاً
میشه بگید مفهومش چیست؟
مهل
وبوزوزدبدایخش
یعنی ما نباید طوریباشیم که افراد جاهل ما را ستایش کنند
.ناشناس
ما هیچ وقت نباید از تعریف مردمان نادان و جاهل خوشحال باشیم زیرا اگر جاهلان از ما تعریف کنند
به یقین مانند خودشان بوده ایم ما تنها یاید از تعریف مردمان عاقل و دانا خوشحال باشیم
نسترن
و ممنون
الهه:افلاطون میگوید اگر این مرد نادان از من تعریف میکند حتما من هم پیش مردم کار بدی کرده ام
نهههههه غلطه ربطی ندارند
هیچ نمی د
ونم
می گویند یک روز افلاطون نشسته بود . مردی پیش آن آمد و نشست و شروع به حرف زدن کرد . در میان حرف زدن گفت ای حکیم امروز کسی را دیدم که در باره ی تو حرف میزد و برای تو دعا می کردو می گفت: افلاطون ، مردی بزرگ است که هیچ وقت که هرگز مانند آن در جهان دیده نشده است و دیده نخواهد شد . خواستم خوبی و مهربانی او را به تو بگویم . افلاطون وقتی این حرف ها را شنید ، سرش را پایین آورد و شروع به گریه کرد و دلتنگ شد . مرد گفت : حکیم ! از من چه آزاری دیدی که اینقدر ناراحت شدی ؟ . افلاطون گفت : از تو بدی به من نرسیده ولی برای من از این بد تر چیست که نادانی من را ستایش کند ..
ممنون
افلاطون به مرد جاهل میگوید از تو به من رنجی نرسیده اما برای من هیچی بدتر از این نیست که یک فرد نادان و جاهل ازمن تعریف کند .
هلن
عالی
وقتی که مردازنزدافلاطون رفت افلاطون پیش
خودش فکرکرد که چرا ان مردچنین درباره ی من فکرکرده است من که مردنادانی هستم
کوثرشریفی پور
گویند= میگویند جاهل= نادان میانه ی سخن= بین صحبت هایش
سخن تو می گفت= درباره ی تو سخن میگفت
می گویند یک روز افلاطون نشسته بود . مردی پیش آن آمد و نشست و شروع به حرف زدن کرد . در میان حرف زدن گفت ای حکیم امروز کسی را دیدم که در باره ی تو حرف میزد و برای تو دعا می کردو می گفت: افلاطون ، مردی بزرگ است که هیچ وقت که هرگز مانند آن در جهان دیده نشده است و دیده نخواهد شد . خواستم خوبی و مهربانی او را به تو بگویم . افلاطون وقتی این حرف ها را شنید ، سرش را پایین آورد و شروع به گریه کرد و دلتنگ شد . مرد گفت : حکیم ! از من چه آزاری دیدی که اینقدر ناراحت شدی ؟ . افلاطون گفت : از تو بدی به من نرسیده ولی برای من از این بد تر چیست که نادانی من را ستایش کند .
دقیقا
اگر مفاهیم کامل تر و دقیق تر باشه بهتره
ص۱۰۰ فارسی ششم
جواب یه سوال
میشه تعداد جملات حکایت رو برامون به را به اشتراک بزارید 😄
این الان مفهوم درسه!!
هرگونه کپی برداری از مطلب یا قالب حرام است