انشا دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد صفحه 51 پایه یازدهم ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد
نگین
قلب من موقع اهدا به ت ایراد نداشت مشکل توست اگر پس زده پیوندش را.در یک رابطه همیشه دخترها عاشق میشوند و شکاک
نگین
یکی دیگ از خوشبختیا اینه ک موزیک گوش کنی و هیج مخاطب خاصی به ذهنت نیاد
شهرزاد
زندگی موسیقی گنجشک هاست…زندگی باغ تماشای خداست….زندگی یعنی:همین پروازها،صبح ها،لبخندها،آوازها….
نگین
تک تک پل های پشت سرش را خراب کرد و من عاشقانه همه را درست کردمخدا را چه دیدید شاید سرش ب سنگ خورد شاید دلش خواست برگردد
نگین
دمت گرم لایک………..دقیقا
معنی انشا صفحه ۵۱ نگارش یازدهم شعر دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد درمورد و درباره نگارش 2 پایه کلاس یازدهم گسترش مثل نویسی برداشت مفهوم از سعدی بازگردانی از سایت نکس لود دریافت کنید.
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارداین انشا بسیار زیبا میباشد و برای شما عزیزان این انشا را در ادامه خواهیم گذاشت و شما میتوانید در ادامه مطلب انواع انشا ها درباره دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد را میتوانید دریافت کنید اگر شما عزیزان انشایی نوشته اید و میخواهید در این مطلب نمایش داده بشه در نظرات همین مطلب انشا را برای ما بفرستید تا انشا را با اسم شما در این مطلب قرار بدهیم. در مدرسه نمره بالا و ۲۰ بگیرید.
انشا دیدار یار غایب برای نگارش یازدهم مقدمه نتیجه
مقدمه : “در صدد نظر به او، شهر را ریخته ام برهم. شهرهی شهرشده ام بس که خاطراتم با وی را در هر گوشی که دیدهام نجوا کرده ام. دیگر همگان از بَرَند لحظه لحظه خاطراتم با آن دلارام را که در دلم آشوبی به پا کرده است.”
بدنه : “حال همگان می دانند که هیچ ارمغانی برایم گرانبها تر از این نیست که از بابت اشتیاقم به دیدارش خبر آمدنش را در قبال مژدگانی به جانب من آورند اما گویا این فراغ هیچ میلی به وصال ندارد.
من چونان چشمه و او چونان رودی است که مرا سیراب میکند اما حال در فراغش با سراب خاطراتش خود را سیراب می کنم. من عطش به بودن و به آب آن رود دارم و و آن رود گویی در مسیرش به نزدیکی من خشک شده و برهوتی بیش نیست.
من چون مجنونی می مانم که در بیابانی ماتم زده از خاکش طلا میخواهد. دوست داشتنم را مشق هر روزم کردهام و با خود می نویسم و می نویسم برای یوسفی که اگر زمانی باز آمد و من به ضیافت آسمان رفته بودم، بداند که دوست داشتن او مرا از پای در آورد.”
نتیجه : “در خیالم بذر از یاد خود را کاشته است و حال آن بذر به درختی تنومند و پربار تشکیل شده است که تمام جانم را احاطه کرده است و تنها وقتی از خیالم پاک خواهد شد که سر این درخت را قطع کنند و آن تنها هنگامی است که روحم در آسمان آرام گرفته باشد.” 👤ف.میم
مفهوم شعر دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
مقدمه : همواره انسان هایی که فراموششون کرده ایم و فراموشمان کرده اند ناگهان یه جایی وارد زندگی ما می شوند که اصلا در فکرمون نمیگنجید اینجور انسان ها تبدیل میشوند به فرشته ی نجات فرشته ی نجاتی که درست تویه لحظه ی سقوط به دادمون میرسن و مارو نجات میدن.
تنه انشا : توی اتاف درمانگاه راه می رفتم و از سر ناتوانی از این سمت به سمت دیگر قدم می زدم تا دقایق سخت سریعتر تمام شوند. مادرم در درمانگاه بستری بود هیچ کس را نداشتم تا کمکم کند یا اصلا از سر بی کسی و تنهایی به من دلداری بدهد. غمگین و افسرده در کنجی کز کرده بودم که یهو دستی روی شانه ام گذاشته شد. کله ام را که چرخاندم یک فرد هم سن و سال خودم را مشاهده کردم. با صدای دل انگیزی گفت : سلام دوست گل منو یادت نیست ؟ با این جمله جهش کردم به گذشته به روزهای زیبای بچگی یک روز اول مدرسه با صمیمی ترین و بهترین دوست آن روزم و به روز های بعد از آن که با همان دوست خوب گذشت اما ناگهان دوستم به خاطر شغل باباش از مدرسه رفتند و من ماندم و باز هم تک و تنهایی و الان بعد از هشت سال همان دوست صمیمی رو به رویم ایستاده بود و دستانش را تکیه گاه بی کسی من شده بود. آن زمان دوست صمیمیم مثل نجات غریق من را در بغل گرفت و من را از دلتنگی دراورد. اتفاقی دوستم در آن بیمارستان بیماری داشت و مرا رویت کرده بود و شناخته بود. چه زیبا و دل انگیز بود آن لحظه که دلم گرم بود که کسی را پیش من است. آن زمان دوستم مثل آب بارانی بود که بر لب تشنه آب ندیده من ریخته شد و من را نجات داد. شاید در ظاهر کار خاصی نکرد ولی همین که یک نفر در پیش من است و مرا از آن فضای افسردگی و استرس زا در آورد یک دنیا عشق و حس خوب بود.
نتیجه گیری : معجزه ها گاها کوچک هستند و گاها بسیار بزرگ. تکته مهم این است که کدام یک از آن ها زندگی باطنی را به انسان بازگرداند.
انشا شعر دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
ابری ک در بیابان، بر تشنه ای ببارد چشمانم را که باز میکنم به وضوح پنجره را میبینم بیشتر مینگرم میبینم صبح است من هنوزخفته بیخبر با اب سردی به خودم می ایم خواستم بیرون بروم تا هوای صبحگاهی غرق در سراسر وجودم شود سردی باد از رفتنم به بیرون از خانه باز میدارد به عقب بر میگردمو درا میبندم میگویم جسارت هم چیز خوبیست. در کنج دلم احساس خوشحال زیادی دارم از این بابت که قرار است دوست دیرینه ام را ببینم ..نگاهی به ساعتم میدازم به راستی که چشم بر هم بزنی زمان باقی نیست. وقت رفتن است خداحافظی با پدر مادر میکنم و در را پشت سرم میبندم گربه ای با قامت لرزان و گرسنه چشم هایی معصوم سر راه است چه کنم این نیز بگذرد’استرس که نه ولی کنجکاو که گذر زمان بر او تاثیری داشته یا فقط منم ‘لازق’ گذشته ام
به کنار پل که میرسم نفسی تازه میکنم تعجب میکنم کسی نیست
خسته شدم از بس به اطراف نگاه کنم میگویم نکند باز کار هایش مکرر شود به اب نگا میکنم با اب درد دلی میکنم چه غم انگیز.:اب ت چه زلالی کاش همه مثل تو بودن تا دنیاهم زیبایی به خود میگرفت انگار قسمت نیست ببینمش.. وقتن رفتن به خانه هست اما من هنوزم منتظرم این کارش را به پای سادگی ام میزارم
اما غافل از اینکه شانس یک بار به ادم رو میکند..
وقت رفتن است گرچه دلم راضی به رفتن نیست…
معنی دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد شعر سعدی
سعدی در این شعربا اتفاقی جالب که به سعدی خبر میرسد که یار قدیمی قصد دیدار با شما را دارد این شعر را می سراید پیغام میرسد که فردی و یار قدیمی که قبلا با او دوست بوده است و عاشق بودن است قصد دیدار دارد سعدی از این خبرم تهیه میشود و این پیام را به بارش باران بر تشنه لبی در بیابان تشبیه می کنند. گویی پیش از رسیدن خبر به شاعر الهام شده بود که قرار است چنین اتفاقی رخ دهد. اداری و عشق ورزیدن میگوید و تمام سختی های عاشقی را لازم می پندارد و به عشاق نوید میدهد که حتی زمانی که نمیتواند برای معشوق خود پیغام بفرستند و او را از شوق خود با خبر سازند باید امیدوار باشند که عشق کار خود را میکنند و لحظه وصال فرا خواهد رسید.
گسترش برداشت خود از شعر دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
جهان مهین(صدرا) : دوری برای عاشق درد دارد؛درد بی درمان شنیدی ؟حال من یعنی همین بی تو بودن درد دارد می زند من را زمین…
هوا سرد بود؛سوز سرما همه را به پوشیدن لباس گرم واداشته بود.,دلبر ما نیز در آن کاپشن خاکی رنگش دلبری می کرد.با مادر و پدرش کنار اتوبوس ایستاده بودیم وقت خداحافظی بود باید از یارم دل می کندم، چه سخت است پرواز پرنده ای بدون بال هایش .
پدر را بغل کرد و سرش را بوسید پدر نیز پیشانی پسر را بوسید ،نوبت به مادر رسید … پسر بود دیگر طاقت دیدن اشک های مادرش را نداشت ؛شانه های مردانه اش تکان می خورد .یار من ؟! مرد من ؟! دارد گریه می کند ؟؟ این سوال دل من بود از خودم.
صدای قرآن خواندن در فضا پخش می شد ،بوی خاک باران خورده دیشب به مشامم می رسید ، صدای جیک جیک پرندگان، همهء آنها دست به دست هم داده بودند که من هنوز نرفته دلتنگش شوم.
بالاخره باید از او هم خداحافظی می کردم؛وقتی مادرم را بغل کردم نتوانستم خودم را کنترل کنم گریه کردم ،دیدم که او هم با دیدن اشک های مرد زندگی اش گریه کرد.همسرم کسی که وقتی مریض بودم برایم مادر بود،کسی که وقتی به مشکلی بر می خوردم برایم پدر بود و در آخر همسفر زندگی ام بود.قرار بود باهم زندگی قشنگی را بسازیم با چند وروجک (آخ وقتی یاد آن می افتم که قرار بود در آینده پدر بشوم چه حالی پیدا میکنم…) اما…اما من میدانم که این رفتنم برگشتی ندارد…
روبرویم ایستاد؛هردوی ما چشمانمان اشکی بود با چادر مشکی ام اشک روی گونه اش را پاک کردم زبری ته ریشش که همیشه دلم را می برد زیر دستم آمد،چادرم را گرفت و به آرامی بوسید وبا زمزمه ای که فقط خودم بشنوم گفت : (( مجنون توام حضرت آرام . میسپرمت اول به خدا بعد به پدر و مادرم .یا علی (ع) )) . بدون اینکه به چشمانم نگاهی کند سر به زیر سوار اتوبوس شد و کنار پنجره نگاهش به نگاهم افتاد خندید ،نگاهش را از من گرفت و رفت (سربازان امام خدانگهدار…) جمله ای بود که آخرین لحظه روی پارچه ته اتوبوس دیدم.
حال 38 سال از آن روز می گذرد و هربار که به دیدار مزار شهدای گمنام می روم این بیت شعر زیبا را روی دفترم می بینم و حسرت می خورم : دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد ؟ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد. ..
گسترش شعر دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
شب دوشنبه است و ذهنم بسیار مشغول ..فردا امتحان دینی دارم اصلا تمرکز حواس ندارم ، فقط به فکر فردا هستم چرا که فردا کسی رامیبینم که تقریبا دوماه است اورا ندیده ام .دو ماه است دلم برای دیدنش پر میزند، دو ماه است که دستان پینه بسته اش را لمس نکرده ام و بهتر بگویم که دو ماه است پدرانه مرا نوازش نکرده است..
آری او کسی نیست جز پدرم ..
راستی امشب چقدرحالم خوب است و چقدر حس دیدار دلم را به ذوق در می آوردو چقدر دلم برای فردا تنگ شده است ای کاش امشب همین الان فردا می شد…
وقتی فهمیدم روز سه شنبه خوابگاه تعطیل میشود اشک در چشمانم حلقه زد نمیدانستم چکار کنم .دلم میخواست پر در بیاورم تا به سه شنبه برسم..
از خوشحالی دوستانم فهمیدم که حس آنها هم از احساس ذوق من دور هم نیست…و من نیز تشنه ی پدر..
آنهم پدران زحمت کش عشایر که در و دشت با گامهایشان آشناست و نگاه شان حکایتی است از رازهای سر به مهر دلواپسی ..دلواپسی من و همه ی فرزندان عشایری…
آری زیباست به پدری بیندیشیم که خود عبادت است..
امشب تصور آنکه فردا پدرم را خواهم دید ، قلبم را بیشتر میتپاند و با خود می اندیشم که چگونه باید دلتنگی های این لحظه های دوری را برایش بازگو کنم ؟
با چشمانم
با زبانم
یا با اشکهایم….
اما خودم میدانم نوازش پدرانه اش دلتنگی را از دلم بیرون خواهد کرد…
چرا که باید دختر باشی و دلتنگ پدر تا به خوبی حس کنید…
حال و هوای فردای من حکایتیست از شعر شیخ اجل سعدی که میفرماید
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد…
جواب بچه ها در نظرات پایین سایت
پریچهر : آیا می دانید که دیدن یار و معشوقه که مدت ها غایب بوده است ،چه لذتی دارد؟
مانند بارانی است که بر بیابانی خشک بر تشنه ای ببارد.
و ذوق و شوق و مسرّت دیدار یار غایب ،لذتش غیر قابل توصیف است، این شرح دوستی هایی است که جان و روح هر دو طرف ، به هم پیوند خورده اند و همین است راز جاودانگی آن
و تبلور اعلای این عشق،در زره زره وجود ما موج می زند .
در زندگی فرصت ها و لحظه ها بدون خبر می آیند و می گذرند بدون آنکه خبری دهند و تو را مطلع سازند. آن لحظه تویی که باید فرصت زندگیت را بگیری و غنیمت شماری و به وسیله ی آن چراغ دل خود را روشن و امیدوار کنی.. دقیقا مانند نسیم بهاری ملایم و بی صدا می آید و می گذرد بدون هیچ صدا و هیچ هشداری. همیشه که از این فرصت ها برایت پیش نمی آید و در قلبت را نمی کوبد تا تو نیز در قلبت را باز کنی و کلید روشنائیش را فشار دهی. تنها فرصت های کمی برای روشن کردن و پر کردن قلبت از امید و آرزو فراهم می شود و تو باید با بیشترین دقت و نگاهی آگاه و موشکافانه فرصت های خوب را از فرصت های بد جدا کنی و بهترین آن را انتخاب کنی.
پریچهر : چیزهایی ارزشمندی در زندگی هر کس به فراخور حال او وجود دارد.
مثل سلامتی برای بیمار. یا غذا برای گرسنه یا پیدا کردن آب برای کسی که تک و تنها در بیابان گیر افتاده.
آن شوق و ذوق وصف نشدنی، افزایش تپش قلب به سبب ذوق بیش از حد و خوشحالی بی مرزی که شاید فقط یک بار قادر به وفوق در دل و جان ما باشد.
همه می گویند می آیی ومن هر روز که به آمدنت نزدیک تر میشود دل تنگ تر میشوم ،افسرده تر میشوم.
دیروز همه جا را آب پاشی کردم گفتم شاید بیایی باز نیامدی .امروز هم به امید دیدار تو همه جا را آب پاشی میکنم شاید بیایی.
تو با قدم نهادن بر اینجا، زیبایی و کمال را به همراه داشته و بهترین هارا نسیب دل آزرده خاطر و بی قرار من خواهی کرد، چشم به راهی، سخت ترین درد بوده و درمانی برایش نیست، جز آمدنش، حضورش، به آغوش کشیدن و لمس دستانش، شمردن هر دقیقه پلک ها و تعداد مژه هایش، رفع دلتنگی، با هیچ قرص و دارویی امکان پذیر نبوده و قلب تشنه درونم، فقط با حضور و مشاهده او سیراب خواهد شد.
پریچهر : نقاش این کره خاکی،این کره را با رنگ های زیبا و گاهی همراه با عناصر بد ترکیب رنگ آمیزی کرده است.
شاید هیچ کدام از ما به این موضوع مهم فکر نکرده باشیم،که گاهی همین عناصر بد ترکیب تبدیل به دلیل زندگی ما انسان ها می شود؛یکی از این عناصر بد ترکیب که همگان ما صورت سیاه آن را دیده ایم،انتظار است.
شاید تصور همه انسان ها از انتظار، کوبیدن میخ در سنگ باشد اما من دید متفاوتی نسبت به آن دارم؛انتظار اکسیری است که باعث می شود یک کشاورز پیر سال ها تحمل کند تا این انتظار تمام شود و دسترنج خود را به بار آورد یا انتظاری که باعث می شود یک پزشک با استرسی که وجودش را فرا گرفته به اتاق عمل رود و با انتظار برگشت بیمارش از اتاق عمل بیرون آید.
آری انتظار،لباس زشت و دردناکی به تن دارد اما همانند عنصری است که اگر دلش را بشکافی و با ماشین ذهن باز به درونش سفر کنی،برایت تبدیل به سفر زیبایی می شود،سفری که تنها دلیل و امید زندگی انسان ها است.
پریچهر : مقدمه:زندگی شاید آن لحظه مسدودی ست که نگاه من در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد و در این حسی است که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت.
بند بدنه: راستش نه، یعنی آری، یعنی خب هنوز گیجم، هنوز نمی فهمم، حدود یک سال می گذرد اما هنوز هم آن روز را درک نکردم، بعد از اندک ماه قرار بود ببینمت، ثانیه ها را تکه تکه کردم که به تو برسند، رسیدند. سرم را پایین انداخته بودم و در همان حال جواب سلام جویده جویده ات را دادم، خیلی سخت سرم را بلند کردم چه ویرانگر و گیرا بود آن نگاه سنگینت، جان دل! در همان یکی دو ثانیه کوتاه نگاه تو، در حوالی دلم صدای زلزله ای آمد ،آن لحظه کاملا متوجه شدم که من ارگ بمم و خشت خشتم کاملاً متلاشی، نشد که بفهمم از دیدنت حال دلم خوب است یا نه؟ نشد مرز قائل شوم بین ویرانی و آبادی. حال آن حال گنگ و نامفهوم بماند ،دیدن چشمان مستت هیچ، راستش آن روز از شنیدن صدایت هم محروم شدم .
ضربان قلبم به قدری تند و محکم شده بود که خودم را کلافه کرده بود. شما را نمی دانم ولی من هنوز هم نمیدانم دیدار یار غایب ذوق دارد یا که درد دارد؟
نتیجه: چشم مست یار من میخانه میریزد بهم
محفل مستانه را رندانه می ریزد به هم
#فیض الله نکویی
پریچهر : تپش قلبم مژده آمدنت را میدهد و من در صدای این تپش غرق میشوم،گویی ندایی دارد زمان به سر رسیدن این انتظار طولانی را نشان میدهد.در تمام وجودم انتظاری است که نیایی به پایان نمیرسد.
وجود من همانند ابری است که بغض کرده و هر لحظه امکان بارش دارد…و تو می آیی و من میبارم و دروازه خوشبختی به رویم باز میشود و با تمام وجودم عشق را احساس میکنم
پریچهر :
مقدمه : کودک بودم ، دقیق به خاطر نمی آورم ولی چهره اش در ذهنم نقش بسته است .
بدنه : از آن روز ۱۸سال میگذرد و هزاران روز است که ندیدمش ، نمیدانم چه تغییراتی کرده است ، پیر شده است ، جوان مانده است ، هنوز هم زیباست ، سفید است ، رنگ پوستش عوض شده است ، چشمانش برق ثابق را دارند یا نه ، اما هرچه ام که باشد باز هم مادرم است و این خصوصیات هیچ فرقی برایم نمیکند .
آتشی در قلب و وجودم شعله ور است که کم مانده اشتیاقم از چشمانم سرازیر شوند ، اما الان وقتش نیست ، باید چند دقیقه هم طاقت بیاورم تا عطر آغوشش را به مشام بکشم .
از راه میرسد ، آغوشش ، هنوز هم بوی ثابق و لبخندش شیرین و صدایش همان قدر آرامش بخش است .
نتیجه : گویا کویری بودم که آغوشش چونان بارانی بر سر من ، تازه ام کرد و جان دیگر در من تنید ، یار غایب من نیز همین کار را کرد و بر من بارید .
مهدی : عجیب دلم هوای غزل می کرد. بهانه اش را می دانستم.سری به حافظیه زدم. اردیبهشت بود و آسمان نیمه عاشق .نسیم می وزید و آواز عشق با دف و چنگ به گوش می رسید: ای عاشقان،ای عاشقان من از کجا، عشق از کجا… . آرام در مقابل حافظش نشستم و سرمست نغمه همایون غرق در غزل شدم. آسمان نرم نرمک بارید و من از عشق تر شدم. آسمان بارید و من از شعر،پر شدم. نسیم وزید و من از ساز، مست شدم. و همچنان آرام در مقابلش، من بودم و نغمه بود و شعر و ساز و آسمان عاشق. و روز که به آخر رسید دلم بهانه نداشت. آرام ناب غزل شده بود.
فاطمه : جهان منتطر ظهور امام زمان (عج)است. وقتی زمان آمدن ایشان برسد چنان شوق وحالی دارد کـه قابـل توصیف نیست، ومثـل این است کـه برروی یک کویر ویا بیابـان بارانی ببارد وآن جا را آبیاری کند. آمدن ایشـان یعنی پایان خطاهای گناهکـاران است و گناهان آنها را مانند خاک خیس خورده بیابان زیرو رو میکند واعمـال زشت آنها بر ملا می شـود وآنها مجازات گناهان خودشان را می بینند.
شایان : عشق مانند نماز است نیت که کردی دیگر نباید به اطرافت نگاه کنی…
دریا : زندگی تو تعداد سال هایی که در این جهان نفس کشیده ای نیست. …بلکه زندگی تو تعداد قلب هایی ست که در آن ها زندگی کرده کرده ای…..
ناب : وقتی آدم در زندگی تنهاست و دارد فکر می کند بازم مخاطب افکارش فرد خاصی هست….!
شهرزاد : ترس از عشق، ترس از زندگی است و آنان که از عشق دوری میکنند مردگانی بیش نیستند…..
نگین : تک تک پل های پشت سرش را خراب کرد و من عاشقانه همه را درست کردم
خدا را چه دیدید شاید سرش ب سنگ خورد شاید دلش خواست برگردد
شهرزاد : زندگی سخت نیست، زندگی تلخ نیستزندگی همچون نت های موسیقی بالا و پایین دارد گاهی آرام و دلنواز گاهی سخت و خشن گاهی شاد و رقص آور گاهی پر از غم زندگی را باید احساس کرد…..
ناشناس : مراقب افکارت باش که گفتارت می شودمراقب گفتارت باش که رفتارت می شودمراقب رفتارت باش که عادت می شود مراقب عادتت باش که شخصیت می شود مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت می شود.
شهرزاد : زندگی همچون بادکنکی است در دستان کودکی که همیشه ترس از ترکیدن آن لذت داشتنش را از بین میبرد
****
زندگی مثل نقاشی کردن است خطوط را با امید بکش اشتباهات را با آرامش پاک کن قلم مو را در صبر غوطه ور کن … و با عشق رنگ بزن.
مرام : دلم از داغ نامردى؛ … نسیمی سرد میـــخواهد میان قحطی مرهم؛ … دلى هم درد میـــخواهد مگر یادت نمى آید؛ … در آغاز محبت ها شبى گفتم در گوشت؛ “رفاقت مرد میـــخواهد ”
تنها : آهای کافه چی از ما که گذشت اما هر که تنها آمد اینجا، نپرس چه میل داری تلخ ترین قهوه ی دنیا را برایش بریز …آدمهای تنهامزاج شان به تلخی ها عادت دارد ِ….
دلگیر : سکوت شبمی تواند دلیلی باشد برای شروع دلتنگی درست از همان لحظه ای كه بدانی شنونده ای نیست برای شنیدن دلتنگی هایت ….
ناشناس : نبودی یا گمت کردم ! نبودم یا گمم کردی ! فقط این یادمه هر شب … دلم می خواست برگردی….
مهسا : گاهی دلم بﺮای باورهای گﺬشﺘه ام تنگ می شود گاهی دلﻢ بﺮای پاکی های کﻮدکانه قلبم میگیرد گاهی آرزو میکنم ای کاش دلی نبود تا تنگ شود تا خسته شود تا بشکند آن چیزی که درباره ی تو در سرم هست ِتمام ده ها کتاب می شود اما تمام چیزی که در دلم هست فقط دو کلمه است …دوستت دارم.
دلتنگ روزگار : آدمـای دلتنگ وقتی خیلی بهشون خوش میگذره و میخندند یهو سرشونو بر میگردونند اونوری یکم ثابت میشن یواش یواش چشماشون پر از اشک میشه ….
نرگس : پروردگارا….!! اگر در دنیا کسی است که طاقت دیدن سعادت مرا ندارد چنان خوشبخت اش کن که مرا فراموش کند….!!!
سارا :به کسی اعتماد کن که اندوه پنهان شده در لبخندت …
عشق پنهان شده در خشمت …و معنای حقیقی سکوتت را بفهمد …
نسترن : گاهی وقتا لازمه مثل یک رهبر ارکستر رفتار کنیم: به همه پشت کنیم و مشغول کار خودمون باشیم. چون درست بعد از اینکه کارمون تموم شد، همه اون کسانی که بهشون پشت کرده بودیم … مجبورن بلند بشن و تشویقمون کنن…
دلنوشته : برای داشتن چشمانی زیبا، با چشمانت خوبی را در دیگران جستجو کن …برای داشتن لب های زیبا با دیگران با مهربانی صحبت کن و برای داشتن وقار و طمانینه، به گونه ای راه برو که گویا هرگز تنها نبوده ای تنها نیستی و تنها نخواهی بود …
قبل از عمل کردن گوش کن قبل از واکنش نشان دادن فکر کن قبل از خرج کردن به دست آور قبل از شماتت کردن صبر کن قبل از دعا کردن ببخش قبل از دست کشیدن تلاش کن!
بعضی از مردم بسیار زیبا هستند اما نه به خاطر چهره دلنشین نه به خاطر ظاهر جذاب نه به خاطر حرف های تاثیرگذار بلکه تنها به خاطر چیزی که هستند …
برای عشقتان زندگی کنید بی شک بیشتر به کارش می آیید …تا اینکه برایش بمیرید …
وظیفه تو این نیست که به دنبال عشق بگردی بلکه صرفا باید موانعی که میان تو و عشق فاصله می اندازند در خودت کشف کنی …
از چیزهای کوچک زندگی لذت ببر زیرا یک روز وقتی به گذشته برمی گردی می فهمی همان چیزها بزرگ ترین چیزهای زندگی ات بودند.به آن هایی که دوست شان دارید بی بهانه بگویید دوستت دارم بگویید در این دنیای شلوغ سنجاق شان کرده اید به دل تان بگویید گاهی فرصت با هم بودن مان کوتاه تر از عمر شکوفه هاست شما بگویید،حتی اگر نشنوند ..گاهی در رفاقت، برادرانی بوجود می آید …که هیچ مادری قادر به تولد آن نیست …تونل ها ثابت کردند که حتی در دل سنگ هم، راهی برای عبور هست ما که کمتر از آن ها نیستیم ، پس ناامیدی چرا؟.
نویسنده : او رفت اما ماندنی ترین شد؛ای حضرت عشق زمان میگذرد و قلبم میگوید ک تو می آیی.
فاطیما : نبین که می خندم !من یکی باور کردم ..کارم از گریه گذشته.
فاطمیا : ﻫﯽ ﺭﻓﯿﻖ . . .
ﺯﯾﺎﺩﻯ ﺧﻮﺑﻰ ﻧﮑﻦ !!!
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﮑﺎﺭ ﺍﺳﺖ !!!
ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﻰ ﺍﺵ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺗﻨﻬﺎﯾﻰ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﻭﺭ ﻣﯿﺰﻧﺪ
!!!
ﭘﺸﺖ ﻣﻰ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﺗﻮ , ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﺵ !!!
ﺣﺘﯽ ﺭﻭﺯﻯ ﻣﯿﺮﺳﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ: ﺷﻤﺎ…؟!!!.
فاطیما : خــــــــیلی ســـخــتـــه
نصفه شبــــی بغض گـــــلوتو بگیــــــره و دلتنگــــــش بشـــی
فکــــــــر کنی شایـــــــد
مثل قدیمـــا باز هـــــم یه اس گــــاه و بی گــــاه بده و بپرسه
خوابی یا بیـــــدار ..؟
ولـــــــی بــاید قبول کنی اون هیچوقت مال تـــــو نبوده . . .
فاطیما : ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﻦ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﮏ ﻗﻠﺒﯽ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺩﺭ ﺳﯿﻨﻪ ﺩﺍﺭﻡ . . .ﮔﻨﺎﻩ ﻣﻦ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﻭ ﺁﻥ ﺑﻮﺩﻡ !
ﻫﺮ ﮐﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻗﻠﺒﻢ ﭘﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺣﺘﯽ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﺮﺩ !
.
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﺎﺷﯿﻢ ، ﻋﺸﻘﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﻫﻤﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﯼ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻮﻧﺪ !
.
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻋﺸﻘﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺍﺩﯼ ﻗﻠﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ !
.
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻋﺸﻘﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺁﻓﺮﯾﺪﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺁﻥ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻭ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﯼ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ ؟
.
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻦ ﺑﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﻭﺍﻗﻌﯽ ، ﺑﺒﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ، ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻋﺸﻖ ﺁﻣﺪﻩ ؟!
ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺰﻧﻢ ﺗﺎ ﺑﺸﻨﻮﯼ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﺮﺍ ؟ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﻢ ﺗﺎ ﺑﺸﻨﻮﯼ ﺩﺭﺩ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﺗﻨﻬﺎﯼ ﻣﺮﺍ
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﮕﺮ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﭼﻪ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺘﻬﻢ ﺭﺩﯾﻒ ﺍﻭﻝ ﺑﺎﺷﻨﺪ ، ﭼﺮﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺁﻥ ﺁﺩﻣﻬﺎﯼ ﺑﯽ ﻭﻓﺎ ، ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﻣﺤﮑﻮﻡ ﺑﻪ ﺣﺒﺲ ﺍﺑﺪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ؟
.
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﯿﺸﻨﻮﯼ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﻣﺮﺍ ، ﺩﺭﮎ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺍﯾﻦ ﻗﻠﺐ ﺯﺧﻢ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻣﺮﺍ ؟!
ﭼﺮﺍ ﺳﮑﻮﺕ ؟ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺸﻨﻮﻡ ﭘﺎﺳﺨﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﺻﺒﻮﺭ ؟
ﺧﺪﯾﺎ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﻢ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﮕﻮﯾﻢ ، ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺷﮑﻬﺎﯾﺖ ﺑﺎﺷﻢ ، ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﻋﺸﻘﯽ ﮐﻪ ﺁﻓﺮﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﺶ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ، ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﮒ ﺳﺒﺰﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﺧﻪ ﺍﺵ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﭘﺎ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﯾﮏ ﺑﺮﮒ ﺧﺸﮑﯿﺪﻩ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺷﺎﺧﻪ ﺍﺵ ﻣﺎﻧﺪﻩ . . .!
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﺪ ﺻﺒﺎﺡ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﯽ ﻣﺤﺒﺖ ﻭ ﭘﻮﭺ ، ﻫﻮﺍﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ . ..
فاطیما : اهای غریبه…!
درکنارش میشینی وفقط باچند آیه قران محرمش میشوی!!!!ومن…و منه آشنا با یک دنیا عشق و حسرت
به او…نامحرمم…!!!
فاطیما : روز مرگم در اخرين نفسم به او خواهم گفت اونطوري نه….اينطوري ميرن…
فاطیما : ديگر او نيست…!
بازگشتي در کار نيست…
يک بار که برود براي همه ي عمر رفته است!
حتي اگر برگردد باز هم ديگر او نيست…!
فاطیما : حرف های من بماند برای بعد!
دلخوری هایم..دلتنگیهایم…و تمام اشک هایم
تو از خودت بگو….
با او چگونه میگذرد که با من نمیگذشت!!!!!!!!!!!!!!!!
نگین : چه حسی برتر از این است بدانی دوستت دارد بگوید غم مخور هستم مگر جز تو که را دارم.
فاطیما : تنهایی یعنی آرزوی مرگ کنی تا حتی شده برای تشییع جنازت یه عده دورت جمع بشن.
فاطیما : بگویید روی سنگ قبرم بنویسند :
اگر تنها نبود ، شاید اینجا قبری نبود …
فاطیما : وقتی همه را شبیه او می بینی ؛ عاشق هستی
وقتی که او را شبیه همه می بینی ؛ تنها هستی !
فاطیما : اونکه میخواست منو بفهمه نتونست !
اونکه میتونست بفهمه نخواست !
این شد که “تنهایی” تمام قد منو بلعید !!!
فاطیما : “من” یک نقطه دارد ؛ من تنها هستم !
“تو” دو نقطه دارد پس تنها نیستی !!!
فاطیما : دنیا تنهایی های زیادی داره اما تنهایی من دنیایی داره …
فاطیما : من تنهام!
تنها بودم که یکی تنها ترم گذاشت ورفت….
فاطیما : تنهایی یعنی وقتی پرستار گفت :همراه بیمار….ولی کسی نبود جواب بده!….
آهسته گفتم:ببخشید کسی همراه من نیست.
نگین : غریبه های زیادی را میبینم که روزی رفیق ترینم بودن……
نگین : در پس روزهای تکراری چاره ای نیست جز تکرار مکررات………
جز دوام اوردن در هجوم این تنهایی…..چاره ای نیست جز نگاه و سکوت ممتد
شعر ما مکران است
مکران
مهربانی زبانی است که هم نابینا می بیند وهم ناشنوا می شنود….
زندگی موسیقی گنجشک هاست…زندگی باغ تماشای خداست….زندگی یعنی:همین پروازها،صبح ها،لبخندها،آوازها….
آموخته ام اگر کسی یادم نکرد،یادش کنم،شاید او تنهاتر از من باشد….
خدایا، آنکه در تنهاترین تنهاییم ، تنهای تنهایم گذاشت….خواهشی دارم….تودر تنهاترین تنهاییش تنهای تنهایش نگذار….
عشق آدم هاراداغ میکند و دوست داشتن آدم هارا پخته…!!!هر داغی یک روز سرد میشود،ولی هیچ پخته ای دیگر خام نمی شود…..!!!
عشق زیباست دیدار و وصال عسق از ان زیباتر پس عاشق شویم عاشقی زیباست
سردش بود….دلم را برایش سوزاندم…گرمش که شد باخاکسترش نوشت:(خداحافظ)…!
خسته ام!!!!همه می گویند کوه کندی؟!ولی….هیچکس نمی داند دل کندم از کسی که همه کسم بود…!
مرد از زن خیلی تنها تره!
آفرین برتو……………
برای عشق گریه کن ولی کسی رو بخاطر عشق به گریه کردن ننداز…!عشق بازی کن اما هرگز کسی رو باعشق به بازی نده….!!
پایان شب من باش ؛ چون جاے درنگے نیست … جز عشق براے ما ؛ پایان قشنگے نیست ….
یه وقتایی لازمه یکی کنارت باشه . . . کاری نکنه و حرفی نزنه ها ! فقط باشه . . .
تقﺼیر ما نیست!خیانت را معلم به ما یاد داد!وقتی که گفت:”جای خالی را پر کنید!
می گویند دلتنگت نباشم!!خدای من…انگار به آب می گویند:”خیس نباش!!!”
قشنگ بود…لایکک…
مهدی جان آمدنت به درازا کشید عاشقان تو از شامگاه تا سپیده دم به شوق دیدار تو دست هایشان را لبیک گویان به آسمان برافراشته و آمدنت را از خدا طلب می کنند دوریت دل های تشنه را تشنه تر می کند بیا تا با آمدنت بار دیگر دل های تشنه سیراب شوند… بیتا
لانه ام غاری است عمیق!تمام کبریت ها را امتحان کرده ام هیچ چراغی در من روشن نمی شود،مرا صدا بزن چنان به تنهایی خو گرفته ام که گاهی خودم را در آیینه حلزون میبینم.با من مهربانی کن و برایم آفتابی بیاور گرم تر از آفتاب تابستان !قول میدهم انگشتم را به حنجره شب بیندازم و سیاهی را به موهایم باز گردانم….
دیگر چیزی نیست که ما را بشکند؛ شکستگان را چگونه می توان باز هم شکاند؟T
پاک ترین هوای دنیاهمان لحظه ای ست کهدلهایمانهوای همدیگر را مـــی کند …!
در زیباترین عاشقانه های جهان ،همیشه قلب یک زن در میان است !زن اگر نباشد ، پرنده ی شعردر شاخه های دفتر هیچ شاعری ، پر نمیزند…!
با هر رنگی رفاقت کن اما رفاقت را رنگ نکن
خدا بعضی دخترهارا آفرید تا فقط ثابت کنه دخترم میتونه مرد باشه!
یوقت زشت نباشه که به هوس یه غریبه میگیم عشق ورزیدن ولی به دلواپسی مادر میگیم گیر دادن!
به بعضیا باس گفت :خوبه دنیای مجازی هست !وگرنه تو کجا میخاستی کلاس بذاری ؟!
قلب من موقع اهدا به ت ایراد نداشت مشکل توست اگر پس زده پیوندش را.در یک رابطه همیشه دخترها عاشق میشوند و شکاک
ماقوی هستیم شما با کاراتون باعث میشین که ما ضعیف بشیم!!!!!
چه قدر تکستش جذابه .عالیییییییییییییییییی
یا بمون یا نرو ویا بمونم ویا برم……..انتخاب باتوست!!!کدومش؟؟؟؟!!
زیبا بود و متن دوست داشتنی ک هرکی دوس داره از عشقش بشنوه اینو.عالی
سلام…لطفا خواهشا بعضی مطالب رو پاک نکنید….
ساحل دلت رابه خدا بسپار ؛ خودش قشنگ ترین قایق را برایت می فرستد….
تنهایی سطر آخر شعرهای من است همیشه دلتنگی اشک … آه پایان تمام عاشقانه هاي دنیا غم انگیز است….!!!!!!
بهتره که بجنگی و دوباره سقوط کنی تا این که بدون امید زندگی کنی ….بهترین برای بهترین خودت باش …
من رو همونطور که هستم قبول کن یا رفتنم رو تماشا کن ….
قله ای که چند بار فتح شود بی شکت تفریحگاه عمومی می شود!….مواظب دلت باش…!!
تا زمانی که از کسی خواسته ای نداری خواستنی هستی….!!
ایــنـجـــــــا دســت هــر کـــس را کــه مـیـگـیــــری بــرای {بـلـنــــد شـــدن} آمـــاده مــی شــــود بــرای {ســـوار شــــدن}
اگر خواهان رسیدن به بزرگی هستی منتظر اجازه اش نباش ! برای خود زندگی کنیم نه برای نمایش دادن آن به دیگران!!!
کاش اونایی که چوب سادگی شون رو میخورن یکمی هم نون مهربونی شون رو بخورن ….
زبان استخوانی ندارد ….اما آنقدر قوی هست که بتواند قلبی را بشکند ….مراقب حرف های تان باشید …!!!
برخی آدم ها شما را ترک خواهند کرد اما آن پایان داستان شما نیست آن پایان نقش آن ها در داستان شماست !
عشق مانند باد است نمی توانی آن را ببینی اما می توانی حسش کنی…..!!!
در بازی زندگی گاهی پیروز می شویم گاهی شکست می خوریم در هر دو حالت، ما باید به بازی ادامه دهیم….
زندگی کوتاه است. روی چیزی که واقعا بیشترین اهمیت را دارد تمرکز کنید****** زندگی واقعا ساده است اما ما اصرار داریم آن را پیچده کنیم….****** زندگی همیشه بی نقص نیست مانند یک جاده، زندگی هم پیچ و خم و فراز و نشیب های زیادی دارد اما زیبایی اش به همین است****** آن چه درباره زندگی یاد گرفته ام را در سه کلمه می توانم خلاصه کنم :زندگی ادامه دارد…..****** هنگامی که زندگی به شما صد دلیل برای گریه کردن می دهد به زندگی نشان دهید که هزار دلیل برای لبخند زدن دارید****** ده درصد زندگی چیزی است که اتفاق می افتد و نود درصد بقیه واکنشی است که شما نسبت به آن نشان می دهید****** بخندید به همان اندازه که نفس می کشید، و عشق بورزید تا زمانی که زنده هستید….
ای نسخه نامه الهی که توییای آینه جمال شاهی که توییبیرون ز تو نیست آنچه در عالم هستاز خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی
خیلی حالم گرف ته اس نابودم سخته واقعا
منظورت اینه گفتاری بنویسن؟!
زندگی سخت نیست، زندگی تلخ نیستزندگی همچون نت های موسیقی بالا و پایین داردگاهی آرام و دلنواز گاهی سخت و خشنگاهی شاد و رقص آور گاهی پر از غمزندگی را باید احساس کرد…..
مراقب افکارت باش که گفتارت می شود مراقب گفتارت باش که رفتارت می شودمراقب رفتارت باش که عادت می شود مراقب عادتت باش که شخصیت می شودمراقب شخصیتت باش که سرنوشتت می شود
زندگی همچون بادکنکی است در دستان کودکی که همیشه ترس از ترکیدن آن لذت داشتنش را از بین میبرد**** زندگی مثل نقاشی کردن است خطوط را با امید بکش اشتباهات را با آرامش پاک کن قلم مو را در صبر غوطه ور کن … و با عشق رنگ بزن*****
دلم از داغ نامردى؛ … نسیمی سرد میـــخواهد میان قحطی مرهم؛ … دلى هم درد میـــخواهد مگر یادت نمى آید؛ … در آغاز محبت ها شبى گفتم در گوشت؛ “رفاقت مرد میـــخواهد ”
آهای کافه چی از ما که گذشت اما هر که تنها آمد اینجا، نپرس چه میل داری تلخ ترین قهوه ی دنیا را برایش بریز …آدمهای تنهامزاج شان به تلخی ها عادت دارد ِ….
سکوت شبمی تواند دلیلی باشد برای شروع دلتنگیدرست از همان لحظه ای كه بدانی شنونده ای نیستبرای شنیدن دلتنگی هایت ….
نبودی یا گمت کردم !نبودم یا گمم کردی !فقط این یادمه هر شب … دلم می خواست برگردی….
گاهی دلم بﺮای باورهای گﺬشﺘه ام تنگ می شود گاهی دلﻢ بﺮای پاکی های کﻮدکانه قلبم میگیرد گاهی آرزو میکنم ای کاش دلی نبود تا تنگ شود تا خسته شود تا بشکند آن چیزی که درباره ی تو در سرم هست ِتمام ده ها کتاب می شود اما تمام چیزی که در دلم هست فقط دو کلمه است …دوستت دارم
آدمـای دلتنگ وقتی خیلی بهشون خوش میگذره و میخندند یهو سرشونو بر میگردونند اونوری یکم ثابت میشن یواش یواش چشماشون پر از اشک میشه ….
پروردگارا….!!اگر در دنیا کسی است که طاقت دیدن سعادتمرا ندارد چنان خوشبخت اش کن که مرافراموش کند….!!!
وقتی آدم در زندگی تنهاست و دارد فکر می کند بازم مخاطب افکارش فرد خاصی هست….!
زندگی تو تعداد سال هایی که در این جهان نفس کشیده ای نیست. …بلکه زندگی تو تعداد قلب هایی ست که در آن ها زندگی کرده کرده ای…..
کل عمرمون دپرس هستیم ولی تو اعلامیه مون میزننشــــادروان !!!!!!!!!
عشق مانند نماز استنیت که کردی دیگر نباید به اطرافت نگاه کنی…
در دنیا زندگی کن اما نگذار که دنیا وارد تو شوددر دنیا باش اما از دنیا نباش ….
تک تک پل های پشت سرش را خراب کرد و من عاشقانه همه را درست کردمخدا را چه دیدید شاید سرش ب سنگ خورد شاید دلش خواست برگردد
خیلی عالی زیبا بود و متن هایش دوست داشتنی و دلچسب است❤❤❤
خوشبختی یعنی چه دور چه نزدیک ! …هنوز کسی باشد که بی بهانه دوستت داشته باش !…..
ما انسان ها همیشه گمان می کنیم:اولین عشق ما آخرین عشق مان استو آخرین عشق ما اولین عشق مان است!
سن هرگز نمی تواند تو را از حادثه عشق محافظت می کنداما عشق همیشه می تواند تو را از افزایش سن محافظت کند
برای داشتن چشمانی زیبا، با چشمانت خوبی را در دیگران جستجو کن …برای داشتن لب های زیبا با دیگران با مهربانی صحبت کن و برای داشتن وقار و طمانینه، به گونه ای راه برو که گویا هرگز تنها نبوده ای تنها نیستی و تنها نخواهی بود …
هرگز از روی ظاهر چیزها یا افراد قضاوت نکن زیباترین مارها می توانند مرگبارترین آن ها باشند!…
ماهیان از آشوب دریا به خدا شکایت بردند دریا آرام شد و آن ها صید تور صیادان شدندآشوب های زندگی حکمت خداست از خدا دل آرام بخواهیم نه دریای آرام.
یکی دیگ از خوشبختیا اینه ک موزیک گوش کنی و هیج مخاطب خاصی به ذهنت نیاد
او رفت اما ماندنی ترین شد؛ای حضرت عشق زمان میگذرد و قلبم میگوید ک تو می آیی
دیروزبی خبررفت!برای همیشه خارج..من ماندم ویک عمربافکرش..کاش بیادکاش دلش بسوزه کاش خبری ازش داشم..آرشم خیلی دوست دارم
جا داره یادی کنیم از کسایی که زمانی کنار ما بودنو الان…کنار ما بودن آرزوشونه…!!!
زیبا بود…..لاییک
دلت پره تازه رفته طرفت یا هنوز عادی نشده رفتنش؟
یهویی اومد یهویی ام رفت!!!!
هیچ پسری ندیدم گریه کنه!!!!بعدشم شاید از ظاهر گریه کرده که تو ناراحت نشی ولی از کجا معلوم شاید در باطن خوشحال بوده!!!!؟؟
وقتی پسری رابطه ای رو با دختری شروع میکنه تا با احساساتش بازی نکنه ول کن نیست….
دلم به کما رفتهبرای مردنش دست به دعا شوید
ادما میرن دنبال لیاقتاشون همیشه
همیشه ک همه نامرد نیستن همه ک نمیرن یه سریا تا تهش میمونن و موندگار میشن ن یادگار
پسرا اونجوری ک فکرشو میکنی نامرد نیستن
بعضیا هم که میمونن تو زندگی بهت شک دارن و سرزنشت میکنن!!!!
حتی بعضیا آنقدر بهت شک دارند که احساس میکنی ای کاش باهاش ازدواج نمیکردی وزندگی اینطوریم بی شک شیرین نخواهد بود!!!
اون نامردی که بهت خیانت کرده هر سنی هم ک داشته باشه بویی از مردبودن نبردهشاید الان دلتنگشی ناراحتی ولی روزای خوبم میاد اون روزی میاد که بخندی و بگی قدرمو ندونست نگاه ب چ روزی افتاد
چطور؟!
همین جوری دوسن نداری نگو مشکلی نیست گلم………………………
مرسی
چرا بعضی نظرات رو ثبت نمیکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ارع بابا معلوم نیس چشه اصن
مدیر تو رو خدا ثبت کن!!!!!!
غریبه های زیادی را میبینم که روزی رفیق ترینم بودن…..
تنهایی یعنی وقتی پرستار گفت :همراه بیمار….ولی کسی نبود جواب بده!….آهسته گفتم:ببخشید کسی همراه من نیست….
من تنهام!تنها بودم که یکی تنها ترم گذاشت ورفت….
دنیا تنهایی های زیادی داره اما تنهایی من دنیایی داره …
“من” یک نقطه دارد ؛ من تنها هستم !“تو” دو نقطه دارد پس تنها نیستی !!!
اونکه میخواست منو بفهمه نتونست !اونکه میتونست بفهمه نخواست !این شد که “تنهایی” تمام قد منو بلعید !!!
وقتی همه را شبیه او می بینی ؛ عاشق هستیوقتی که او را شبیه همه می بینی ؛ تنها هستی !.
بگویید روی سنگ قبرم بنویسند :اگر تنها نبود ، شاید اینجا قبری نبود …
تنهایی یعنی آرزوی مرگ کنی تا حتی شده برای تشییع جنازت یه عده دورت جمع بشن
خخخخپس خواب باشم؟!!!!!!!باس میرفتم مدرسه………
ببخشید از شما اجازه نگرفتم که بیدار شم….!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!خخخخخخ
مدرسه امروز ؟؟؟؟؟؟؟؟؟کلاس چندمی ت؟من یازدهم تجربیمخخخخخخخخخخخخخ دفعه بعد اجازه بگیر
مدرسه ات کجاست ؟ اسمش چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟منم اون موقع بیدار بودم ولی داشتم زیست میخوندم
چه حسی برتر از این است بدانی دوستت دارد بگوید غم مخور هستم مگر جز تو که را دارم
ارهههههههههه من باس پنجشنبه هاهم برم متاسفانه….
مدرسم اسمش شاهد شهید حیدریه ویه جورایی نمونه هست…..درضمن من یازدهم انسانیم……
فهمیدم درس خونی…….!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
لزومی نمیبینم اجازه بگیرم…..خخخخخخخ……..
حرف های من بماند برای بعد!دلخوری هایم..دلتنگیهایم…و تمام اشک هایمتو از خودت بگو….با او چگونه میگذرد که با من نمیگذشت!!!!!!!!!!!!!!!!
ديگر او نيست…!بازگشتي در کار نيست…يک بار که برود براي همه ي عمر رفته است!حتي اگر برگردد باز هم ديگر او نيست…!
روز مرگم در اخرين نفسم به او خواهم گفت اونطوري نه….اينطوري ميرن…
اهای غریبه…!درکنارش میشینی وفقط باچند آیه قران محرمش میشوی!!!!ومن…و منه آشنا با یک دنیا عشق و حسرتبه او…نامحرمم…!!!
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﻦ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﮏ ﻗﻠﺒﯽ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺩﺭ ﺳﯿﻨﻪ ﺩﺍﺭﻡ . . .ﮔﻨﺎﻩ ﻣﻦ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﻭ ﺁﻥ ﺑﻮﺩﻡ !ﻫﺮ ﮐﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻗﻠﺒﻢ ﭘﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺣﺘﯽ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﺮﺩ !
کاش دل شکستن حرام بود………….وکاش هیچکس دل شکستن بلد نبود……….
شاید باورت نشه ولی خودم تمومش کردم رابطه رو الان داغم نمیفهمم ولی فردا حالم دیدنیه خوب میدونم
چرا نگین شما که رابطتون خوب بود؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!بعدشم گفتی پسره دوست داره و فلان………
میفهمم چی میگی نگین……….خودمم تجربشو کردم…….
چیشد که تموم کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اتفاقی بینتون افتاد؟!!!!!!!!
نمیدونم بهت تبریک بگم یا تسلیت؟!!!!!!!
چیزی نشد خوب خوب بودیم ولی دیدم وابستگیم خیلی داره زیاد میشه
ولی اگع یه روزی جدا میشدیم من دووم نمیارم میدونم پس خودم تمومش کردم
الان هی داره زنگ میزنه مدام پشت سرهم ولی من باهمه دوست داشتنام جوابشو نمیدم میدونم بی رحمیه ولی………….
نگین جان کاری عشق من باهام کرد تو با عشقت نکن……………..بازم عزیزم زندگی خودته خود دانی……….
اس داده میگع نگینم جواب بده تررررررررروخداااااااا چیشد اخه یهو…………..
خب نگین جان همچیو براش بگو اینجوری بهتره تا بخوای هیچی نگی……….بخاطر جداشدنت قانعش کن……..
خودمم موندم چیکار کنم سخته برام بدونش…………….نمیتونم خودمم
بنظرم صادقانه بهش بگو دلیل جدا شدنت چیا بوده تا فکر بد در موردت نکنه………
نگین اگ اون نمیتونه آیندتو بسازه تصمیمتو عوض نکن…….
نگین الان جدا شی بهتره تا بعدا پشیمون بشی……….
الان جدا شی فوقش چند ماه غصه میخوریولی بعدا پشیمون بشی باید تاآخر عمر افسوس بخوری…
نگین من نمیخوام فضولی کنم ولی یه پسر خوب هیچوقت با همسر آیندش دوست نبوده ورابطه نداشتن….
اون که تو سپاهه ازش بعیده………!!!!!!!!!!!!!
نگین چیشد نگرانتم……..
نبین که می خندم !من یکی باور کردم ..کارم از گریه گذشته
ﻫﯽ ﺭﻓﯿﻖ . . . ﺯﯾﺎﺩﻯ ﺧﻮﺑﻰ ﻧﮑﻦ !!! ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﮑﺎﺭ ﺍﺳﺖ !!! ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﻰ ﺍﺵ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺗﻨﻬﺎﯾﻰ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﻭﺭ ﻣﯿﺰﻧﺪ!!! ﭘﺸﺖ ﻣﻰ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﺗﻮ , ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﺵ !!! ﺣﺘﯽ ﺭﻭﺯﻯ ﻣﯿﺮﺳﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ: ﺷﻤﺎ…؟!!!
نگین جان خودتو بخاطر آدم بی ارزشی چون اون حرص نده…بعضیا حتی ارزش دعواکردن هم ندارن……………..
خوشت نمیاد ک نمیاد ت گوه خوری ؟؟؟؟؟؟؟/ ن اینو بگو اگه گوه خوری فقط روزی سه قاشق غذاخوری بخور بیشتر ن رودل میکنی بعدشم ب مرور از گوه خوردنت کم کن روزانه اینو گفتم دهنتو ببندی دیگ نیای تو سایت
مگ تو کی هسی که ازمن خوشت بیاد….عقدیم عمته عوضی
پسرا گو خوردن عادتشونه……..رودل کردی حتما دکتر بروو
احترامتو گذاشتم هیچی بهت نگفتم ولی فهمیدم لایق احترام هم نیسی….
بیشعورررررررررر
لایق احترام هم نیسی که بزارم……..
اخه تابلوس…
بس میکنی یا نع اقا امیر اشغال ت چقد پررویی اخ ای خدااااااااااااااااااااااااا
فداااااااااااااااااا
نگین بیا فندق چ
نگین جان خوبم عزیزم مرسی…من فعلا رستا چ ت م خاسی بیا
شماااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اره هستش تازه امروز ساعت4 تولد میگره براش حسامب حسام گفتم چرا اخراج کردی فاطیمارو گفت ابجی تقصیرکار بوده و فلانبعدشم حسام و کاپیتان همه چت خصوصی رو میخونن همش
نگین برو بگو منو بیارن دلم برا ارام تنگ شده
اونا ک باهم کات کرده بودن چیشد دوباره باهم شدن فقط میخاسن من برم ک دوباره باهم اشتی کنن واقعا براشون متاسفم
ارامم حتی فک کنم ب حسام نگفته ک منو بیاره چون فک کنم اینطوری راحت تره
ولش کن بابا حالا ب حسام میگم دوباره بیارتت
اصلا چرا با ی اسم دیگ نمیای؟
پس کجایی بیام باهات بحرفم ؟پرحرفم نمی دونی چیا شده
نگین چرا نیومدی؟؟؟؟
والا اومدم جواب ندادی رفتم ………
چرا جواب دادم تو خصوصیتو بسته بودی…الان بیا
ببخش بیرون بودم الان بیا
فازیما نمیدونم چرا اخراج شدم از رستا ……..
اخه حرف از فندق زدی فک کردن اومدی تبلیغ
واه شانس گوه مارو ………. شانس نیس ک عنه عننننن
با اسم دیگ بیا
سلااااااااااااااااااااام فاطمه پاشو بیا پاشا چعت خیلی خوبه بیا
مسئول عمومیم ک شدی …..
اسمت چیه اونجا؟
چرا نمیای پاشا؟
حوصله ندارم
چرا چیزی شده؟سال نو مبارک عشخم
چیزی نشده…سال نو توام مبارک
با رفتنش خانه ی قلبم خراب و متروک شده . دگر حسی نمانده فهمید مفلوک شده 😶 کاش نمی دانست و میرفت اما میداند و میرود 👉 سمیرا مجیدی
نه عشقی نه عاشقی فقط پیله ی دروغی واسه خودمون بافتیم اما زهی خیال باطن انکه گوید ما عاشقیم حرفش راباور نکن عشق دگر مفت گران است
زندگی کردن توی گذشته ای که تو بودیو و من داشتمت رو ترجیح دادم به کل جهان.komandow22.
خیلی خوبه
ب قول چاوشیشاید عاشقم شی خدا رو چ دیدی
اصلا حرف نداره سایتشون بی نهایت خوبه
معنی این شعر متوان به انسان های تشنه در بیابان و بی آبی وبی علفی اشاره کرده و پس از تشنگی فراوان در انتظار باران می مانند
سلام
ببرال