انشا ماهی در حوض قالی طنز خنده دار و غیر طنز ادبی صفحه 55 نگارش نهم
جواب انشا صفحه ۵۵ کتاب نگارش پایه نهم انشا به صورت ادبی و خنده دار در مورد درباره ماهی در حوض قالی طنز و غیر طنز همراه از سایت نکس لود دریافت کنید.
انشا ماهی در حوض قالی به صورت طنز و غیر طنز
با سلام خدمت بچه های عزیز در این مطلب قرار است که انشا درباره ماهی در حوض قالی را یکبار به صورت طنز و بار دیگر به صورت غیر طنز بنویسیم این انشا های برای کتاب نگارش پایه کلاس نهم مهارت های نوشتاری هست و در صفحه 55 قرار دارد امیداریم که از این انشا خوشتان آمده باشد در ضمن اگر انشایی جستجو میکنید در آخر جستجوی خودتان در گوگل کلمه نکس لود را بنویسید تا انشای ما اولین انشایی باشد که شما مشاهده میکنید.
انشا ماهی در حوض قالی به صورت طنز
امکان ندارد در طول دوازده سال تحصیل حداقل یک شب امتحانی را با ماهی های حوض قالی نگذرانده باشیم عجیب جذاب و دوست داشتنی می شوند! اصلا میدانی رفیق نمیدانم چه سر و رازی این شب امتحان که حتی شمردن گل های فرش و پولک های ماهی های قالی جوری به وجد می اوردت که گل طارمی به اسپانیا نمی توانست همچین هیجانی به ارمغان بیاورد و یا گل خداداد عزیزی به استرالیا. در ان لحظه دوست داری ماهی عای زیز قالی را که چشمت را در می اورند بشماری اما یک بند هم درس نخوانی…! و چه خاطرات طنزی که ما با این کاهی های جذاب نداریم.
انشا ماهی در حوض قالی به صورت غیر طنز
گره افکارم به یک دیگر گره خورده و از هیچ جهت نخ گره آن را پیدا نمی کنم تا با کشیدنش، خود را از این عذاب و بی حوصلگی نجات دهم.
بر مبل قهوه ای رنگ جنوبی خانه نشسته و یک دست را زیر چانه میزنم و سعی در پیدا کردن چیزی در میان گل های قالی دارم.
با نگاهی دقیق تر، تصویری در چشمانم می نشیند که عین واقعیت بوده و یا شاید از آن هم واقعی تر باشد، تصویری از همان ماهی قرمز رنگ سر سفره هفت سین پارسال که حال بر حوض آبی رنگ سمت چپ فرش خانه مان نشسته و خیره به من است، حس میکنم آب حوض به اتمام رسیده است، چرا که ماهی از این سو به آن سو پریده و بر آغوش فرش می رقصد، بی قرار است و باله هایش را تند تند و پس از دقایقی آرام آرام به حرکت وا می دارد تا به من نشان دهد در عذاب است.
با نگاهی خیره و دستانی کمین کرده، از مبل پایین آمده و چهار زانو بر لب فرش می نشینم تا با تور دستانم ماهی را به دام بیندازم.
چشمانم را ریز کرده و ماهی را به خوبی آنالیز می کنم، در دل می شمارم، یک، دو، سه و سپس با جهشی بلند دستم را روی ماهی میگذارم، پس چرا لزج بودنش دستم را قلقلک نمی دهد؟ دستانم را آرام آرام از فرش جدا کرده و پس از چند ثانیه شک زندگی، با فریاد مادرم چشم از خیره بودن به فرش برداشته و با تکان دادن سرم، خیالات را می پرانم.
انشا ماهی در حوض قالی به صورت غیر طنز
فرش ها و نقش و نگار هایشان می توانند هر چه باشند از گل و بلبل هایی که هر روز اطرافمان می بینیم تا ماهی هایی که یا در حوص های خانه مادر بزرگمان دیده ایم یا دریاها . ماهی هایی که روی فرشمان میبینیم ، یاد اور خیلی چیزها هستند؛ وقتی له انها نی نگری انگار به ماهی های داخل حوض نگاه کرده ای و درکل نقش و نگار های روی فرش تاثیرات زیادی روی ما و روحیه مان میگذارند. می توانند به ما امید به زندگی دهند و شادمان کنند مثل ماهی قرمز های کوچک و میتوانند مارا بترسانند مثل حیوان هایی که از انها می ترسیم و یا می توانند حس شادابی و نشاط را در ما بر انگیزند که مثالش چیزی جز گل و بلبل نیست. خانه ماهی حوض است اما حال حوض قالی …
جواب بچه ها در نظرات پایین سایت
پریچهر : طنز : از شدت بیکاری و بی حوصلگی ، بر مبل نشسته و گل های قالی را میشمارم ، بر طرح های قالی، حوضی پیدا کرده و ماهی خیالی در آن زندانی می کنم و او نیز برای آزاد شدن از این سو به آن سو دست و پا میزند ، قضیه جدی شده و به حوض نزدیک تر می شوم ، چشمانم را تیز کرده و آماده باش می نشینم تا ماهی به کنج حوض برسد و شکارش کنم ، برای راحت تر شدن کارم ، چاقویی در دست گرفته و معتل میشوم ، سه ، دو ، و یک و ماهی به کنج حوض میرسد ، با خنده هایی خبیصانه به سمت حوض پریده و چاقوی در دستم را تند و تند روی ماهی میکشم و برای به دام افتادن ماهی ، تهدید های پی در پی ام را بلند بلند تکرار می کنم ، چاقو را بر قلب ماهی کشیده و قلبش را بیرون می آورم ، اما دریغ از آن که گل صورتی رنگ نقش بسته بر قالی را کنده و فوش های پیاپی مادرم است که چونان چاقویی بر قلب من در حال فرو رفتن است.
غیرطنز : ماهی ها ، همیشه اسیر دست ما انسان ها ، و چه حوض نقش بسته بر آغوش قالی هستند .
ماهی ای که در تنگ خانه جای داده و ماهی ای که در وسط حوض فرش اتاق برادر کوچکم جای گرفته است ، هر دو اسیر هستند، اما ماهی اتاق ، اسیر تر. چرا؟ چون دیگر امکان رهایی از قالی را نداشته و حتی نمی تواند با تکان داده باله هایش در دور حوض چرخیده و از آب جای گرفته داخل آن بخورد ، حتی نمی تواند قدمی تکان خورده و از غذاهای جای گرفته کنار حوض ، دانه ای بخورد ، حس می کنم همیشه گشنه و تشنه است ، اصلا چرا باید اینجا گرفتار باشد تا همیشه با لگد ها و بوی بد پا ها کماکان به لبخند دوخته شده اش ادامه دهد و خم به ابرو نیاورد؟ من خود و خوانده ام را گناهکار می دانم ، اصلا چرا باید این فرش را می خریدیم ؟ یا اصلا شرکت تولید فرش هایمان ، چرا باید این فرش را تولید کرده و به مغازه ای در شهر ما بفرستد ؟ کاش بتوانم آزادش کنم…
خب ک چی🤣
اره راست میگه