بازنویسی حکایت شخصی شتر گم کرد صفحه 95 کتاب نگارش هفتم ساده نویسی عبید زاکانی نثر امروزی
نویسنده
فردی شتر خود را گم کرد .قسم خورد که اگر شترش را پیدا کند ان را به یک درهم بفروشو ولی وقتی که ان را یابید از قسمی که خورده بود پشیمان شد ولی از طرفی نمیخواست که قسمش را بشکند(یا زیر قسمش بزند)برای همین گربه ای را از گردن شتر اویزان کرد و داد زد که شتر را به یک درهم و گربه رابه صددرهم میفروشم چه کسی میخرد؟؟ شخصی که در ان نزدیکی بود گفت که شتر ارزان بود اگر گربه در کنارش نبود.
Anime
√به نام خدا بازنویسی حکایت√
در یکی از روز های گرم تابستانی یک فرد پیرمرد با شترش در سبزه زاری رفتند. کمی گذشت ،پیرمرد شترش را به درخت بلندی بست و خودش بعد از این همه کار خسته شد و در زیر درخت سیب خوابید . هنگامی که بیدار شد ،دید که شترش گم شده است .گریه کرد و زاری کرد ،از تمام مردم آن شهر پرسید ولی هیچکس نمیدانست شتر او به کجا رفته است فردای آن روز با خدا قول و قرار گذاشت که اگر یک زمانی شتر پیدا شد او را با یک قیمت ناچیزی بفروشد .طول زیادی نکشید که شتر پیر مرد پیدا شد .،فرد به خاطر علاقه ی زیادی که به شتر داشت ،دلش نمیآمد که بفروشدش ، و به خاطر همین موضوع سخت و دشوار یک فکری بر ذهنش رسید ، . پیرمرد با خودش تصمیم گرفت شتر خود را همراه یک گربه ی سیاه و بیابانی بفروشد ، او به بیرون رفت و داد میزد شتر خوب دارم ،و گربه را به صد سکه هم که بدهید میفروشم در کل هر دوتا را باهم میفروشم . شخصی به نام اصغر که به حرف های پیر مرد گوش نمیداد ،ناگهان با زیرکی نزدش رفت و گفت:این شتر ارزان بود اگر آن گربه را آویزان نمیکردی ! و اینکه مشتری بیشتری هم داشت . پیرمرد به خودش آمد و فهمید که کار اشتباه و نادرستی انجام داده است ، . سپس شتر خود را به یکی از فقرا داد تا خدا از او راضی شود .
BLUE
بازنویسی دراصل یعنی نام گذاری شخصیت هاوشاخ وبرگ دادن به متن است ولی این انشا این رانشان نمیدهد
ناشناس
خیلی هم عالی بود ۲۰ گرفتم
ناشناس
بسیار عالی ممنون از شماها خیلی کمک میکنید☺️😻
جواب حکایت نگاری صفحه ۹۵ کتاب نگارش هفتم ساده نویسی حکایت عبید زاکانی شخصی شتر گم کرد بازنویسی را به نثر امروزی انشا بازگردانی از سایت نکس لود دریافت کنید.
بازنویسی حکایت شخصی شتر گم کرد به صورت ساده
بازگردانی حکایت شخصی شتر گم کرد به زبان و به نثر ساده امروزی که در کتاب نگارش کلاس و پایه هفتم خواسته شده است و در صفحه ۹۵ کتاب نگارش موجود می باشد به زودی در این پست قرار خواهیم داد و این را بدانید که در سریع ترین زمان ممکن برای شما عزیزان این انشا قرار خواهد گرفت متاسفانه جواب این انشای در اینترنت وجود ندارد و به زودی بازنویسی حکایت نگاری را برای شما عزیزان در این پست قرار خواهیم داد.
حکایت شخصی شتر گم کرد به نثر ساده
روزی روزگاری شخصی شترش را گم کرد.قسم خورد که اگر شترش پیدا شود آنرا به قیمت یک درهم میفروشد طولی نکشید که شترش را پیدا کرد. بعد از پیدا کردن شتر از قسمی که خورده بود پشیمان شد اما از طرفی نمیخواست زیر قسمش بزند..فکری به ذهنش رسید. گربه ای را در کنار شتر قرار داد و فریاد زد شتر را یک درهم و گربه را صد درهم میفروشم.. گربه و شتر را باهم میفروشم.. چی کسی میخرد؟؟ شخصی که در آن نزدیکی بود و صدای مرد را شنید گفت شتر ارزان است اگر گربه در کنارش نبود..
ساده نویسی حکایت عبید زاکانی شخصی شتر گم کرد
یه نفری شتر گم کرده بود. قسم خورد که اگه شتر خودشو پیدا کنه آن را به یک درهم (پول کم) بفروشد. وقتی شتر خود را پیدا مرد از قسمی که خورده بود پشیمون شد برای این که قسمی که خورده بود نشکند گربه ی در گردن شتر آویزان کرد و داد زد که چه کسی این را می خرد ؟ شتری به یک درهم من می فروشم و گربه ای به صد درم می فروشم اما هر دو را با هم می فروشم. یک نفر آنجا بود و گفت این شتر ارزان بود اگر این قلاده ی گران در گردن خود نداشت (به این معنی که کاری که انجام داد کسی این شتر را نخرد تا قسمی که خورده بود باطل نشود).
جواب های بچه ها در نظرات پایین سایت
پریچهر : در جنگلی، از او جدا شده و سپس به نا کجا آباد سر گذاشت، وی، نگران از گم شدن شترش، تمام جنگل را زیر و رو کرده و با خود عهد کرد تا به محض پیداش شتر، آن را یک درم بفروشد، تا عهد را با خود بست، سر و کله شتر پیدا شده و مرد حس پشیمانی در دلش نشست و حیف دانست که شتر به آن زیبایی و سالمی را، یک درم بفروشد.
ناگهان، جرقه ای در سرش به صدا در آمد و به این فکر افتاد که به همراه شتر، گربه ای نیز در گردن او ببندد تا حداقل پول بیشتری دستش را بگیرد.
مرد به میدان شهر رفته و شتر را با گربه ای در گردن، کنار خود نگه داشته و فریاد می زد: عهد بسته ام، چه کسی می خواهد؟ شتری به قیمت یک درم و گربه ای به قیمت صد درم، اما لازم به ذکر است که هر دو را باهم میفروشم، یا هر دو باهم، یا هیچکدام.
ناگهان، شخصی جلو آمده و با نگاهی سر تا پای شتر را با لبخندی با ارنداز کرده و رو به مرد گف: شتر خوب و زیبا و با ارزشی است، البته اگر این قلاده را در گردنش آویزان نمی کردی.
مهدی : شخصی شترش را گم کرد. قسم خورد که اگر شترش را پیدا کند آن را به قیمت یک درهم بفروشد. زمانی که شترش را پیدا کرد از قسمی که خورده بود پشیمان شد. به همین خاطر برای اینکه به قسمش پایبند بماند، گربه ای را به گردن شتر آویزان کرد و فریاد زد: «جه کسی شتری را به یک درهم و گربه ای را به صد درهم می خرد؟ با این شرط که هر دو را با هم می فروشم». شخصی که در آنجا بود به او گفت: «اگر این قلاده (منظور گربه آویزان به شتر است) در گردن شتر نبود قیمت آن بسیار ارزان بود».
نویسنده : یک نفری بود که شترش را گم کرده بود قسم خورده بود که اگر کسی شتر آن را پیدا کند آن را به یک درهم به ان شخص بفروشم شتر را که پیدا کرد از قسم خود پشیمان شد وقتی گربه را نزد شتر گذاشت فریاد زد و گربه را صد درهم فروختم گربه و شتر را با هم می فروشم چه کسی می خرد یک نفر که نزدیک بود داد زدن مرد را شنید پرسید اگر که گربه در کنار شتر نبود شتر ارزان بود.
لوسی : در یکی از روز ها ، فردی شترش را گم کرد و با خدا قول و قرار گذاشت که اگر شتر پیدا شد او را به یک قیمت ناچیزی بفروشد. طول زیادی نکشید که شتر پیدا شد ، فرد بخاطر علاقه به شتر دلش نمی آمد او را بفروشد و بخاطر همین هم فکر بکری به ذهنش رسید. او تصمیم گرفت در روزی به بیرون برود و شتر را به همراه یک گربه بفروشد. او به بیرون رفت و داد میزد شتر را یک درم و گربه را به صد درم اما هردو را باهم می فروشم. شخصی که از زیرکی او پی برده بود
نزدش رفت و گفت:《این شتر ارزان بود اگر آن گربه را بر گردنش آویزان نمی کردی و مشتری بیشتری داشت》..
نویسنده : فردی شتر خود را گم کرد .قسم خورد که اگر شترش را پیدا کند ان را به یک درهم بفروشو ولی وقتی که ان را یابید از قسمی که خورده بود پشیمان شد ولی از طرفی نمیخواست که قسمش را بشکند(یا زیر قسمش بزند)برای همین گربه ای را از گردن شتر اویزان کرد و داد زد که شتر را به یک درهم و گربه رابه صددرهم میفروشم چه کسی میخرد؟؟ شخصی که در ان نزدیکی بود گفت که شتر ارزان بود اگر گربه در کنارش نبود..
ثنا صفایی :من می خاهم که یک انشا در باره ی تولد پدرم بنویسم می شود به من کمک کنید..
ناشناس : ببینید من خودم یک معلمم بهتره از این سایت ها دیگر نباشد چون معمولا دانش آموزای تنبل از این سایت بر میدارن
با تشکر و طاعاتتون هم قبول.
نویسنده : به نظر من باید رنگ شتر رنگ گربه و جایی که شخص در آن با خدا عهد و پیمان میکند یا خیابانی که شتر و گربه در آن فروخته میشود توصیف شود.
سمانه :معلم ما گفته که باید اونجا یک درم نوشته نشه اشتباهه لطفا هم متن رو طولانی کنید و هم به جای کلمه درم کلمه ای دیگر به کار ببرید ممنون.
نظری¤ندارم¤معلم¤قبول¤نکرد¡¿▪
درست بود
خیلی عالی بود دستتون درد نکنه
جایی که نوشته ساده نویسی حکایت عبید زاکانی و ... پایینش رو خیلی بهتر توضیح داده
بد نبود خوب بود مرسی
خیلی خوب بود
عالی بود 👌👌👌
خوبه یعنی عالی
√به نام خدا بازنویسی حکایت√
در یکی از روز های گرم تابستانی یک فرد پیرمرد با شترش در سبزه زاری رفتند. کمی گذشت ،پیرمرد شترش را به درخت بلندی بست و خودش بعد از این همه کار خسته شد و در زیر درخت سیب خوابید . هنگامی که بیدار شد ،دید که شترش گم شده است .گریه کرد و زاری کرد ،از تمام مردم آن شهر پرسید ولی هیچکس نمیدانست شتر او به کجا رفته است فردای آن روز با خدا قول و قرار گذاشت که اگر یک زمانی شتر پیدا شد او را با یک قیمت ناچیزی بفروشد .طول زیادی نکشید که شتر پیر مرد پیدا شد .،فرد به خاطر علاقه ی زیادی که به شتر داشت ،دلش نمیآمد که بفروشدش ، و به خاطر همین موضوع سخت و دشوار یک فکری بر ذهنش رسید ، . پیرمرد با خودش تصمیم گرفت شتر خود را همراه یک گربه ی سیاه و بیابانی بفروشد ، او به بیرون رفت و داد میزد شتر خوب دارم ،و گربه را به صد سکه هم که بدهید میفروشم در کل هر دوتا را باهم میفروشم . شخصی به نام اصغر که به حرف های پیر مرد گوش نمیداد ،ناگهان با زیرکی نزدش رفت و گفت:این شتر ارزان بود اگر آن گربه را آویزان نمیکردی ! و اینکه مشتری بیشتری هم داشت . پیرمرد به خودش آمد و فهمید که کار اشتباه و نادرستی انجام داده است ، . سپس شتر خود را به یکی از فقرا داد تا خدا از او راضی شود .
خیلی عالی بود واقعا دستتون درد نکنه
خوب بود ممنون 😊
خوب بود ممنون از شما تونستم با هاش یک بیست بگیرم
جالب بود
بازنویسی دراصل یعنی نام گذاری شخصیت هاوشاخ وبرگ دادن به متن است ولی این انشا این رانشان نمیدهد
خیلی هم عالی بود ۲۰ گرفتم
😀😀😀
زیبا بود منم 20 گرفتم😘😘😄😄❤❤
خوب بودخیلی ممنونم 🌷🌷🌷😚😚😚
عالیییییییییییییییییییی
عالیه عالی بود اصلا معلوم نبود که از اینترنت دیدم .ممنونم از انشای خوبتون.
عالیه
عالی بود مرسییییییییی💋💋😘😍
من نوشتم ننره یرکانل گرفتم
فردی شتر خود را گم کرد .قسم خورد که اگر شترش را پیدا کند ان را به یک درهم بفروشو ولی وقتی که ان را یابید از قسمی که خورده بود پشیمان شد ولی از طرفی نمیخواست که قسمش را بشکند(یا زیر قسمش بزند)برای همین گربه ای را از گردن شتر اویزان کرد و داد زد که شتر را به یک درهم و گربه رابه صددرهم میفروشم چه کسی میخرد؟؟ شخصی که در ان نزدیکی بود گفت که شتر ارزان بود اگر گربه در کنارش نبود.
خیلی خوب بود ممنون 😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘
خیلی خوبه ممنون
بسیار عالی ممنون از شماها خیلی کمک میکنید☺️😻
خیلی خوب بود😇😇😇😇
ممنون خوب بود فقط مقدمه، بدنه، نتیجه گیری نداشت
خییییلیییییی خخخخخووووووبببب ببببببووودددددممنون
دمتون داغ🧡💛💚💙❤️❣️ترکوندین💥
خوب. بود
خوب بود
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی عالی این اینترنت عالی هس
تازه میخوام ببینم
خوب بود👍
عالی بود ممنون
عالی وبه انداره هست وسایت خوبی
خوبه ولی بیاید بازنویسی های بیشتری به اشتراک بزاریمولی باز هم عالی💎💎💐💐💐💐💐
به نظرم اصلا تغییرش نداده بود فقط یه دونه دیالوگ اضافه کرده. گفته بازنویسی یعنی اون معنی متن رو دو سه تا چیز یا حادثه ای بهش اضافه کن ولی این اصلا تغییرش نداده😐🌹
ممنون از اینکه جواب هارو برامون میزارین تا کارمون راحت تر باشه😻🤗بای بای
عالیییی بود من که خیلی خوشم اومد
خوبه😒بد نیست رمضان مبارک
شخصی شترش را گم کرد. قسم خورد که اگر شترش را پیدا کند آن را به قیمت یک درهم بفروشد. زمانی که شترش را پیدا کرد از قسمی که خورده بود پشیمان شد. به همین خاطر برای اینکه به قسمش پایبند بماند، گربه ای را به گردن شتر آویزان کرد و فریاد زد: «جه کسی شتری را به یک درهم و گربه ای را به صد درهم می خرد؟ با این شرط که هر دو را با هم می فروشم». شخصی که در آنجا بود به او گفت: «اگر این قلاده (منظور گربه آویزان به شتر است) در گردن شتر نبود قیمت آن بسیار ارزان بود»
عالی
سلام پیام این حکایت چیه ؟🤔🤔🤔🤔🙀
بله علیه هر کسی سلیقه دارد ممنونم با تشکر
با اون معلم هستم شما نمیتونید دانش آموزانی که تلاش نمیکنن رو به عنوان تنبل نام ببرید واقعا متاسفام برای شما واقعااا شما معلمین؟؟؟ فکر نکنم
این عالیخیلی بازنویسی خوبی بود
این عالیخیلی بازنویسی خوبی بود
عالی
نگار یوسفی
خسته نباشید ممنون
عالی است
عالی بود ممنون
بدک نبود
عالی بود
❤️❤️
خوب بود
چرا خودتون انشا نمی نویسید که وارد سایت ها می شید باید سعی کنید خودتون انشا بنویسیو نه اینکه از سایت ها انشا در بیارید
بجای یک درم میشه نوشت پول کم
لطفا برا انشا بع خصوص باز نویسی و تصویر نویسی مقدمه و نتیجه داشتع باشع البته بدنه هم داشتع باشع
عالی
خیلی عالی
سلام خیلی ممنون من از حکایت نویسی شما متشکرم خیلی کمک بهم کردید
عالیییی
سلام. عالی بود. ❤️❤️❤️❤️💜💜💜💜💜💜💜💙💙💙💙💙💙💙💗💗💗💗💗💗🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡💛💛💛💛💛💛💛💚💚💚💚💚💚💚💚💚💕💕💕💕💕💕💞💞💞💞💞🏵️🏵️🏵️🏵️💓💓💓💓💖💖💖💖💖💮💮💮💝💝💝💝💝💝🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰😘😘😘😘😘😘😘😘😘
متنش عالیه
روزی روزگاریشخصی شترش را گم کرد او برای پیدا شدن شترش قسم خورد که آن را به قیمت یه درم بفروشد اما بعد از پیدا شدن شتر از قسم و سوگندی که خورده بود پشیمان شد چون قیمت آن شتر خیلی بیشتر از یک درم بود و مرد با فروش ان با این قیمت ضرر زیادی میکرد اما از طرفی سوگند خورده بود و باید به سوگندش پایبند می بود و در اخر برای اینکه هم ضرر نکند و شتر را قیمت خوبی بفروشد و هم سوگندش را نشکند یک گربه را به گردن شتر اویزان کرد و انگاه فریاد زد : من این شتر را به قیمت یک درم و گربه را به قیمت صد درم میفروشم اما شرطی دارم و آن این است که شتر و گربه را باهم میفروشم . آیا کسی حاضر است با وجود این شرط این دو حیوان زیبا را بخرد؟شخصی صحبت های مرد را شنید و به او گفت : این شتر ارزان بود اما اگر این قلاده را در گردن نداشت.
خیلی خوب مرسی🤗😍
روزی روزگاری شخصی شترش را گم کرد.قسم خورد که اگر شترش پیدا شود آنرا به قیمت یک درهم میفروشد طولی نکشید که شترش را پیدا کرد. بعد از پیدا کردن شتر از قسمی که خورده بود پشیمان شد اما از طرفی نمیخواست زیر قسمش بزند..فکری به ذهنش رسید . گربه ای را در کنار شتر قرار داد و فریاد زد شتر را یک درهم و گربه را صد درهم میفروشم.. گربه و شتر را باهم میفروشم.. چی کسی میخرد؟؟ شخصی که در آن نزدیکی بود و صدای مرد را شنید گفت شتر ارزان است اگر گربه در کنارش نبود..
خیلی خوبه ممنون
مرسی خیلی ایده گرفتمهمیشه برای ایده گرفتن به این سایت میومدمو همیشه عالی بودهممنون
👌👌 ممنون
هنو نخوندم😂😂
عالی
خوبه 😊
خیلی خوب بود
مرسی خیلی عالی بود
عالییییییییی
خوب بود مرسی
به نظر منم فقط داش آموزان تنبل میان تو این سایتا وای به حالی که اینا دکتر یا مهندس شن
👏👏👏
صلم ممنون خیلی عالی بودن 😁🤗
خیلی سایت خوبی هست دست سازنده اش درد نکنه مطالب مفیدی درونش داره .ممنون
فردا ۲۰ بیارم