بازنویسی حکایت به روزگار انوشیروان صفحه 95 نگارش هشتم

نازنین

زیاد جالب نبود میتونست بهتر از این باشه

بنیامین

اگر این را نشان معلم انشامون بدم ی 20 بدون 2بهم میده😑😑😑😑😑

پروانه

این سایت عالیه حرف نداره ممنون از سازنده و نویسنده❤❤

ناشناس

متنش خیلی کم بود و میتونست بهتر از این هم توضیح بده

پرستو

عالیه این ستایت حرف نداره ممنونم

بازنویسی حکایت صفحه ۹۵ کتاب نگارش پایه کلاس هشتم به روزگار انوشیروان روزی وزیرش بزرگمهر نزد وی آمد درس هشتم از سایت نکس لود دریافت کنید.

حکایت صفحه ۹۵ نگارش هشتم

متن حکایت قابوس نامه به روزگار انوشیروان

به روزگار انوشیروان، روزی وزیرش، بزرگمهر، نزد وی آمد،. انوشیروان گفت: ای وزیر، همه چیز در عالم، تو دانی؟ بزرگمهر، خجل شد و گفت: نه، ای پادشاه. انوشیروان گفت: همه چیز، پس که داند؟ بزرگمهر گفت: همه چیز، همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده اند.

بازنویسی حکایت صفحه ۹۵ نگارش هشتم

بازنویسی : در روزگار انوشیروان روزی وزیرش بزرگمهر به نزد او رفته . انوشیروان گفت ای وزیر تو همه چی در عالم می دانی؟ بزرگمهر خجالت زده شد و گفت : نه ای پادشاه.. انوشیروان گفت : پس چه کسی همه چی را می داند؟ بزرگمهر گفت: کسی که همه چیز را میداند هنوز از شکم مادری به دنیا نیامده هست یعنی کسی (انسانی) وجود ندارد که همه چیز را بداند.

جواب بچه ها در نظرات پایین سایت

پریچهر : از این سر قصر، به آن سر قدم زده و افکار زیادی در سرش به یک دیگر گره خورده بودند، سوالات متعادل که پاسخشان برایش نامفهوم بوده و در پی شان می گردد، با رسیدن مغزش به یک سوال، پاسخش را در وزیرش یافت، پس با صدا کردنش، او را به نزد خود خواند تا پاسخ سوالش را از او گرفته و یکی از گره های کور مغزش را بگشاید، با رسیدن وزیر، او را کنار خود نشانده و می گوید، سوالی دارم که پاسخش تویی، لطفا مرا بی نسیب نگذار، وزیر با استرس به لب های انوشیروان نگاه می کند تا سوالش را بفهمد، ویرگفت: تو همه چیز را در عالم میدانی،مگر نه؟ وزیر با خجالت و ناراحتی پاسخ خیر داد، انوشیروان دوباره پرسید: پس چه کسی می داند؟
بزرگ مهر اینگونه پاسخ داد که: همه چیز را همه گان در جهان می دانند، اما همه گان هنوز متولد نشده اند، پس برای همان است که ما هم بی بهره مانده و چندان نمی دانیم.

مهدی : روزی از روز ها انوشیروان پیش وزیرش می رود و به او میگوید ای وزیر تو از همه چیز خبر داری؟؟ وزیرش خجالت زده میشود و میگوید؟ نه ای سرور من انوشیروان: پس چه کسانی میدانند؟ وزیر: کسی که همه چیز را میداند هنوز از شکم مادری به دنیا نیامده.

نویسنده :‌ روزی از روزها پادشاهی به نام انوشیروان زندگی میکرد روزی این پادشاه نزدوزیرش رفت انوشیروان گفت:ای وزیر آیاتوهمه چیزرامیدانی؟وزیرخجالت زده گفت:ای پادشاه من همه چیز را نمیدانم. انوشیروان گفت:پس چه کسی همه چیز رامیداند؟وزیرگفت:کسی که همه چیز را بداند هنوز ازشکم مادرش به دنیا نیامده.

نویسنده : انشا با موضوع انوشیروان و وزیرش : « به روزگار انوشیروان روزی وزیرش بزرگمهر نزد وی آمد. انوشیروان گفت: ای وزیر، همه چیز در عالم، تو دانی؟! بزرگمهر، خجل شد و گفت: نه، ای پادشاه…. انوشیروان گفت: همه چیز، همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده اند.» (قابوس نامه) روزی روزگاری در زمان های قدیم انوشیروان وزیرش را که نامش بزرگمهر بود فراخواند و وزیرش نیز نزد او آمد… انوشیروان گفت: ای وزیر، همه چیزی که در عالم وجود دارد تو از آن آگاهی داری؟! وزیرش، بزرگمهر خجالت زده شد و گفت: نه ای پادشاه. انوشیروان باری دیگر پرسید: پس همه چیز را در عالم چه کسی می داند؟! بزرگمهر گفت: همه چیز را همگان می دانند و کسی به نام همگان هنوز به دنیا نیامده است.

ناشناس : یک روز برف می بارید و هوا خیلی سرد بود من میخواستم به بیرون بروم ولی مادرم نمی گذاشت میگفت اگر به بیرون بروی مریض میشوی چون هواسرد است من به حرفش گوش ندادم به بیرون رفتم و مریض شدم زیرا فهمیدم که همیشه باید به حرف مادرم گوش دهم.

رها : روزی انوشیروان از وزیرش میپرسد ایا تو دانا هستی؟وزیر خجالت زده شد و گفت نه سرورم انوشیروان گفت پس چه کسی میداند؟ وزیر گفت ان انسانی که همه چیز را میدان هنوز از شکم مادر زاییده نشده است.

هلیا : بسیاری از درختان و درختچه های خزان دار و همیشه سبز(زینتی و میوه) توسط قلمه – گیاهان کمیاب – گران و سخت ریشه را با روش خوابانیدن شاخه – بعضی از گیاهان اندام های گوشتی و ذخیره ای مانند موز-زنبق-اختر-شیپوری با عمل تقسیم – در انجیر و گل محمدی و برخی ارقام میوه
مانند سیب-انار-گوجه-الو-به و نخل پاجوش وجود دارد.

زهرا :‌ در روزی از روزها انوشیروان وزیرش را فرا خواند به او گفت ای وزیر است تو همه چیزی که در عالم وجود دارد را میدانی ؟ وزیر با خجالت گفت نه ای پادشاه نمیدانم انوشیروان دوباره پرسید پس همه چیز را که میداند وزیر گفت همه چیز را در دنیا همگان میدانند و هنوز کسی به نام همگان زاده نشده است.

ناشناس : در روزی از روزها انوشیروان وزیرش بزرگمهر را فرا میخواند . اانوشیروان از او پرسید ای وزیر همه چیزی که در این دنیا وجود دارد را تو میدانی؟ وزیر با خجالت گفت نه ای پادشاه نمیدانم انوشیروان دوباره پرسید پس همه چیز را در این دنیا که میداند؟ وزیرش بزرگمهر. گفت همه چیز را همگان میدانند و کسی به نام همگان هنوز به دنیا نیامده است..

میخواهید جواب یا ادامه مطلب را ببینید ؟
ناشناس 11 ماه قبل
1

ادامه

ناشناس 11 ماه قبل
-1

سلام

0
🤣🤣🤣 3 ماه قبل

علیک

mrs_11228 11 ماه قبل
1

بسی زیبا بید

شوتی سوار 11 ماه قبل
-2

روزی از روزها در زمان پادشاه انوشیروان وزیرش بزرگمهر نزد او آمد پادشاه انوشیروان به او گفت ای وزیر آیا تو همه چیز را که در جهان هستی هست را میدانی وزیر خجالت زده شد و گفت نه ای سرورم انوشیروان گفت همه چیز را که در جهان وجود دارد چه کسی میداند بزرگمهر گفت آن کسی که همه چیز را میداند هنوز از شکم مادر زاده نشده است یعنی آن کسی که همه چیز را میداند وجود ندارد

ناشناس 11 ماه قبل
4

خسته نباشید این خود حکایت رو نوشته بدرد همین خودتون میخوره

0
نفس 11 ماه قبل

واقعا🤕🤕

0
mrs_11228 11 ماه قبل

میتنی خدت یکم تغییر بدی:/

ناشناس 11 ماه قبل
10

نتیجه حکایت

Sal 11 ماه قبل
0

ولی نباید به زحمت کسی توهین‌کنیم نه.؟

دستتون درد نکنه خیلی کمکم‌کرد

ناشناس 11 ماه قبل
0

سلام

ناشناس 11 ماه قبل
3

متن پریچهر علیه دمت گرم ✨

ناشناس 11 ماه قبل
1

هییی

0
هیچکس 1 ماه قبل

حااااااایاااااح

0
بی شناس 11 ماه قبل

هایحححححححح

ناشناس 11 ماه قبل
1

خوب بود بدک نبود

ااا 11 ماه قبل
0

سلام بچه ها. کسانی که میگن سایتش خوب نیست. به نظرم اشتباه میکنند. البته عالی نیست ولی ذهنتو باز میکنه🤩🤩میتونید متنشو بخونید و بعد گسترشش بدید. به همین سادگی🥰❤🧡🧡موفق باشید. من خودم کلاس هشتمم💓

1
فاطمه 11 ماه قبل

خیلی تاثیر گذاشت

1
【💜🙆🏻‍♀️!...자신을 사랑하세요】 11 ماه قبل

احسنت نباید که حتما اینو بنویسید به قول این دوستمون گسترشش بدید

2
(◠‿◕) 11 ماه قبل

تموم شد خیلی تاثیر گذار بود 😐😂🎈

3
Z 11 ماه قبل

تموم خیلی تاثیر گذاربود😏👌

ساغر 12 ماه قبل
0

مرسی عالی بود ولی یکم کوتاه بود ولی عالی بود مرسی❤

ساغر 12 ماه قبل
1

مرسی عالی بود ولی یکم کوتاه بود ولی عالی بود مرسی❤

لبخند 12 ماه قبل
10

دوستان عزیز ما نباید از روی این متن ها کپی کنیم و مثل خودش بنویسیم

ما باید از این متون ایده بگیریم و از ذهن خودمون متنی رو بنویسیم

در ضمن چه خوب چه بد نباید به کسی توهین کنیم چون این سایت زحمت خودش رو کشیده در ضمن تو اگر می‌تونستی خودت بنویسی تو این سایت نیومدی اگر راست میگی خودت متنی بنویس که همه بهت افتخار کنن

3
Fox 11 ماه قبل

تموم شد ؟! خیلی تاثیر گذار بود:)

1
(◠‿◕) 11 ماه قبل

افرین 😂

بزنین به افتخارش👏👏👏👏😂

عالی 12 ماه قبل
1

عالی

شیما 12 ماه قبل
1

عالی

شیما 12 ماه قبل
0

عالی

ناشناس 1 سال قبل
-2

عالی بود

یلی 1 سال قبل
1

💔🤣🤤😘😇😂💓

بنیامین 1 سال قبل
21

اگر این را نشان معلم انشامون بدم ی 20 بدون 2بهم میده😑😑😑😑😑

4
نسرین 1 سال قبل

اره والا😐💔

جدا از این نمره ی چڪ ب دلیل ڪوتاه بودنشم بهمون میزنه شما ڪه مینویسید یڪم طولانی بنویسید دا😐😐😐

-2
فاطیما 1 سال قبل

عا والا🤤💔

1
فاطیما 1 سال قبل

عا والا😐💔

3
Z.A 1 سال قبل

دقیقا

-1
... 1 سال قبل

افرین😂

زهرا 1 سال قبل
13

در روزی از روزگار وزیر انوشیروان یعنی بزرگمهر حکیم نزد پادشاه آمد .شاه به وی گفت:ای وزیر تو در جهان از همه ی دانش آگاهی؟ وزیر خجالت زده شد وگفت :نه ای سرورم .انوشیروان افزود :پس چه کسی همه چیز میداند و از همه علم ها آگاهی دارد؟بزرگمهر حکیم فرمود:همه چیز را کس میداند وآن کس هنوز به دنیا نیامده است .پس هیچ کس از همه علم ها با خبر نیست جز خداوند عز وجل.

3
ابول خفن 11 ماه قبل

ممنون چقدر قشنگ

0
خودمم 1 سال قبل

هنر کردی

6
AVA 1 سال قبل

مطمئنی درسته بد بخت نشم😂😐

نازنین 1 سال قبل
35

زیاد جالب نبود میتونست بهتر از این باشه

1
عشقی 11 ماه قبل

شمار

دیانا موزیسین 1 سال قبل
12

خوب نبود ولی دلیل نمی شه دوستان انقدر بالحن بد نظربدن خوب می تونید از روش ننویسین ولی انقدر الفاظ بد به کار نبرید زشت به خدا علی جون

نویسنده 1 سال قبل
0

ستایش:روزی از روزها انوشیروان پیش وزیرش می رود وبه او می گوید ای وزیر تو از همه چیز خبر داری؟وزیر خجالت کشید گفت:نه ای سرور من انوشیروان:پس چه کسانی می دانند؟وزیر:کسی که همه چیز را می داند که هنوز از شکم مادری به دنیا نیامده باشد

0
فضولی 1 سال قبل

چ مزخرف 💔💩

مهدی 1 سال قبل
8

خوبه ولی بعصیا زیادی مزه میریزن

7
سپیده 1 سال قبل

دوست نداری ننویس عزیزم به مغز باهوش خودت فشار بیار و نظرم نده

M 1 سال قبل
9

عالی بود مرسی

حسین 1 سال قبل
2

خوب بود

ناشناس 1 سال قبل
5

ممنون از انشاهای قشنگتون خیلی دوست داشتم و نوشتم

لیا 1 سال قبل
1

بد نبود

نویسنده 1 سال قبل
1

روزی روزگاری انو

1
😑😑♥... 12 ماه قبل

هعی

3
فضولی 1 سال قبل

فق روزی روزی گلری رو بلد بودن

نویسنده 1 سال قبل
2

سلام سلام خاله بزغاله😂

0
prz 11 ماه قبل

😂

2
هانا 12 ماه قبل

😂😂😂😂

0
فضولی 1 سال قبل

🤣🤣

نویسنده 1 سال قبل
3

عالی ۲۰

علی 1 سال قبل
-1

زیاد جالب نبود

پدرت 1 سال قبل
-1

اوکب

علیرضا آقازاده 1 سال قبل
0

بد نبود ولی خوب هم نبود

ندا 1 سال قبل
3

ممنون از لطف شما عالی بود همه شون خوب بودن ولی من اینو بیشتر دوست داشتم 👇 : در روزی از روزها انوشیروان وزیرش بزرگمهر را فرا میخواند . اانوشیروان از او پرسید ای وزیر همه چیزی که در این دنیا وجود دارد را تو میدانی؟ وزیر با خجالت گفت نه ای پادشاه نمیدانم انوشیروان دوباره پرسید پس همه چیز را در این دنیا که میداند؟ وزیرش بزرگمهر. گفت همه چیز را همگان میدانند و کسی به نام همگان هنوز به دنیا نیامده است..

0
نفس 11 ماه قبل

افرین عزیزم👏👏👏💋💋

نویسنده 1 سال قبل
0

ناشناسعالیییئی بود ممنون😍😘

امین مختاری 1 سال قبل
1

عالی بود 👍خیلی ممنون

ناشناس 1 سال قبل
-2

خوب بود⁦❤️⁩

M 1 سال قبل
1

خوب بود مرصی

0
هیچکس 1 ماه قبل

فک کنم منظورت مرسی

نه؟

ناشناس 1 سال قبل
11

بد نبوود اما بهتر از این هم میشد

-2
علی 1 سال قبل

خوب بود من تونستم قشنگ یاد بگیرم😎

1
تو که میتونی بهتر از این بنویس 1 سال قبل

عالی بود

پرستو 1 سال قبل
15

عالیه این ستایت حرف نداره ممنونم

پروانه 1 سال قبل
16

این سایت عالیه حرف نداره ممنون از سازنده و نویسنده❤❤

-2
ااا 11 ماه قبل

ناشناس درست میگه. معلم ماهم همینو میگویند😊👏👏👏

7
ناشناس 1 سال قبل

تا جایی ک معلم ما برامون توضیح داده باز نویسی این نیست که معنی حکایت رو نوشت برای باز نویسی باید شخصیت ساخت و براشون اسم گذاشت و هزاران کلمه دیگ اضاف کردشما ک امدید حکایت رو معنی کردید به نظر من واقعا این روش صحیح باز نویسی نیست

بی نام 1 سال قبل
-1

سلام واقعا انشاهاتون عالیه خداقوتولی بهتره که یکم انشاهاتونو شاخ و برگ بدید و جالبترش کنینخیلی ممنونم 🌹🌺خسته نباشید

ناشناس 1 سال قبل
4

تا جایی ک معلم ما برامون توضیح داده باز نویسی این نیست که معنی حکایت رو نوشت برای باز نویسی باید شخصیت ساخت و براشون اسم گذاشت و هزاران کلمه دیگ اضاف کردشما ک امدید حکایت رو معنی کردید به نظر من واقعا این روش صحیح باز نویسی نیست

نویسنده 1 سال قبل
-1

خوب بود

... 1 سال قبل
4

قشنگ از متن با لا اسکی رفتی

1
امیرضا تر 12 ماه قبل

خوبه

لیلا جنامی 1 سال قبل
-2

عالیه تمام درخاست هایم انجام شد من از نویسنده ی محترم خیلی متشکرم😊بهش ستار کامل میدم 🌟🌟🌟🌟🌟

ناشناس 1 سال قبل
2

زیاد جالب نیود😑☹️

نویسنده 1 سال قبل
2

روزی از روزها انوشیروان در فکر بود.آنقدر غرقدرفکر خود شده بودکه اصلا متوجه گذر زمان نشده بود.بزرگمهر که وزیر شاه بود از به دربار آمد و بعد از دقایقی شاه را صدا زد انوشیروان از فکر در آمد و بدون هیچ درنگی از وزیر پرسید:《ای وزیر!تو همه چیز را می دانی؟》.وزیر با خجالت گفت:《نه عالیجناب!من مقدار کمی میدانم اما همه چیز را نمی دانم》.انوشیروان گفت:《پس چه کسی همه چیز را میداند و از همه چیز آگاه است؟》.بزرگمهر گفت:《ای عالیجناب!هنوز انسانی زاده نشده از شکم مادری که همه چیز را بداند》.

نویسنده 1 سال قبل
0

روزی از روزها انوشیروان وزیرش بزرگمهر را فرا می خواند.انوشیروان از او پرسید:(ای وزیر همه چیزی که در این دنیا وجود دارد را تو میدانی)؟وزیر با خجالت گفت:( نه ای پادشاه نمی دانم)انوشیروان دوباره پرسید: (پس همه چیز را در این دنیا که می داند)؟وزیرش بزرگمهر گفت: (همه چیز را همگان می دانند و کسی به نام همگان هنوز به دنیا نیامده است).مهشید

0
سارینا 1 سال قبل

عالی بود

رها 1 سال قبل
4

خیلی خوب نبود میتونست بهترم باشه

ناشناس 1 سال قبل
3

بدک نیست

فاطمه 1 سال قبل
6

علیه

ناشناس 1 سال قبل
1

😁😑😑😑😑😑

ناشناس 1 سال قبل
15

متنش خیلی کم بود و میتونست بهتر از این هم توضیح بده

آوا 1 سال قبل
4

متن انشا ها خوب بود

نویسنده 1 سال قبل
11

😐😐😐😐

-1
پریچهر 1 سال قبل

ممنون خوبه ❤

ریحانه 1 سال قبل
4

خیلی خوب نبود خیلی بدم نبود

-1
نویسنده 1 سال قبل

للتلزتذژ

mobinw 1 سال قبل
8

خوب بود ولی میتونست بهتر از اینم باشه

-1
. 1 سال قبل

اره

0
ناشناس 1 سال قبل

خبرشون اصلا خوب نبود

امیر 1 سال قبل
-1

بد نبود

نویسنده 1 سال قبل
1

زیاد جالب نبود 😖☹

نویسنده 1 سال قبل
1

خخ

نویسنده 1 سال قبل
-2

گل محمد : در روزی از روزها انوشیروان وزیرش بزرگمهر را فرا میخواند . اانوشیروان از او پرسید ای وزیر همه چیزی که در این دنیا وجود دارد را تو میدانی؟ وزیر با خجالت گفت نه ای پادشاه نمیدانم انوشیروان دوباره پرسید پس همه چیز را در این دنیا که میداند؟ وزیرش بزرگمهر. گفت همه چیز را همگان میدانند و کسی به نام همگان هنوز به دنیا نیامده است..

0
فضولی 1 سال قبل

گل محمد افغانی هسی بیا گورت رو گم کن یالا

نویسنده 1 سال قبل
4

عالی

AAAA 1 سال قبل
-1

سلاملطف میکنید نمونه های دی.ه بزارید؟.

ناشناس 1 سال قبل
0

عالی

نویسنده 1 سال قبل
3

معلم ما انقد بیکاره میشینه توی گوگل انشاهای بچه هارو نگاه مکنه😐🖤💔

سلام 1 سال قبل
1

خیلی خیلی عالی بود

سما 1 سال قبل
0

خیلی عالیه ممنون 👌👌👌🌹🌹

ناشناس 1 سال قبل
2

اصلا خوب نبود ،خود متن حکایت رو به عنوان بازنویسی نوشته بود،هنگام بازنویسی باید به متن حکایت شاخ و برگ بدی

ناشناس 1 سال قبل
1

خوب بود دستتون درد نکنه ♥️♥️

رویا 1 سال قبل
0

خوب بود دستتون درد نکنه ♥️♥️♥️

سلام 1 سال قبل
2

سلام

ńãřģęß 1 سال قبل
2

خب به نظر من خیلی ضعیف بود اصن بازنویسی ینی خودت بیای براش شخصیت بسازی و یه داستان کوتاه درست کنیمی تونست اینجوری باشهروزی در روزگار قدیم در سرزمینی عقب مانده از پیشرفت علم از خانه یه فردی یک وسیله عجیب که ما امروزه به آن اینه میگوییم پیدا شد آن را نزد پادشاه بردند پادشاه تا خودش را در اینه دید گفت این چیست؟؟؟ دستور داد تا وزیر که نامش بزرگمهر بود را بیاورندخلاصه پادشاه از وزیرش پرسید ایا تو هر چیزی که در دنیا وجود دارد را میدانی پادشاه انتظار داشت او جواب مثبت دهد تا اینه را به او نشان دهد ولی وزیر گفت با شرمساری گفت خیر سرورم من به اندازه ای که اموخته ام میدانمپادشاه غمگین شد و گفت پس همه چیز در دنیا را چه کسی می داند؟وزیر کمی لبخند زد و گفت:《آن کس که همه چیز را میداند و هرگز نمی توان از او پاسخ بی منطقی شنید هنوز از مادر خویش زاییده نشدهپادشاه خنده حرص داری زد و گفت اری اری اری

نویسنده 1 سال قبل
-2

توانا بود هرکه دانا بود

ناشناس 1 سال قبل
2

ساده بود

برای پاسخ کلیک کنید