داستانی در مورد عشق به میهن بیابید صفحه 61 فارسی ششم

نویسنده

می گویند زمانی که سورنا سردار شجاع سپاه امپراتور ایران (( ارد دوم )) از جنگ بر می گشت به پیرزنی برخورد .پیرزن به او گفت وقتی به جنگ می رفتی به چه دلبسته بودی ؟گفت به هیچ ! تنها اندیشه ام نجات کشورم بود .پیرزن گفت و اکنون به چه چیز ؟سورنا پاسخ داد به ادامه نگاهبانی از ایران زمین پیرزن با نگاهی مهربانانه از او پرسید : آیا کسی هست که بخواهی بخاطرش جان دهی ؟سورنا گفت : برای شاهنشاه ایران حاضرم هر کاری بکنم .پیرزن گفت : آنانی را که شکست دادی برای آیندگان خواهند نوشت کسی که جانت را برایش میدهی تو را کشته است و فرزندان سرزمینت از تو به بزرگی یاد می کنند و از او به بدی !سورنا پاسخ داد : ما فدایی این آب و خاکیم . مهم اینست که همه قلبمان برای ایران می تپد . من سربازی بیش نیستم و رشادت سرباز را به شجاعت فرمانده سپاه می شناسند و آن من نیستم .پیرزن گفت : وقتی پادشاه نیک ایران زمین از اینجا می گذشت همین سخن را به او گفتم و او گفت پیروزی سپاه در دست سربازان شجاع ایران زمین است نه فرمان من .اشک در دیدگان سورنا گرد آمد .بر اسب نشست .سپاهش به سوی کاخ فرمانروایی ایران روان شد .ارد دوم ، سورنا و همه میهن پرستان ایران هیچگاه به خود فکر نکردند آنها به سربلندی نام ایران اندیشیدند و در این راه از پای ننشستند .

غزل

خیلی داستان خوبیه توصیه میکنم حتماً بخدانید

مبینا

کجاش خوبه؟

پریا

چی بگم گیر اوردین آدمو ها متنو نشون بدین بعد نظر بدین اه

ناشناس

من درمورد عشقق به میهن را میخوام نه این ها را😂

جواب کارگاه درس پژوهی صفحه ۶۱ کتاب ادبیات فارسی پایه ششم داستانی در مورد عشق به میهن بیابید از سایت نکس لود دریافت کنید.

جواب بچه ها در نظرات پایین سایت

مهدی : نمیدونم کاش بچه ها جواب رو بفرستن.

میخواهید جواب یا ادامه مطلب را ببینید ؟
سودا 10 ماه قبل
2

سلام خیلی قشنگ بود

ناشناس 11 ماه قبل
1

کجا خوبه

h .m 11 ماه قبل
1

عالی نبود

2
ناشناس 10 ماه قبل

خیلی هم عالی بود

ناشناس 11 ماه قبل
1

جواب

غزل 11 ماه قبل
9

خیلی داستان خوبیه توصیه میکنم حتماً بخدانید

0
... 11 ماه قبل

آخه کجاش خوب بود

غزل 11 ماه قبل
4

خیلی داستان خوبی هست توصیه می کنم حتماً بخوانید

محمد 11 ماه قبل
2

خیلی عالی بود ممنون از نویسنده

ناشناس 11 ماه قبل
2

باشه چشم برای شما میگم

ناشناس 11 ماه قبل
1

نم

یاسین 12 ماه قبل
2

خوبه آفرین

یاسین 12 ماه قبل
3

خوبه آفرین

ناشناس 12 ماه قبل
-2

خیلی خوبه 🤮😆😆

ناشناس 12 ماه قبل
-2

خب از کدوم گور بیاریم

ناشناس 12 ماه قبل
1

بد بود و ربطی نداشت

پریا 2 سال قبل
8

چی بگم گیر اوردین آدمو ها متنو نشون بدین بعد نظر بدین اه

مبینا 2 سال قبل
8

کجاش خوبه؟

نویسنده 2 سال قبل
3

منکه اصلا برام بالا نمیاره کجا هس میشه بچه ها بهم بگی خواهش میکنم من فردا کلاس دارم ممنونم ازتون

ارمن 2 سال قبل
6

عالی ترین نیست

نویسنده 2 سال قبل
4

خب شما از سایت هاپ کمک بگیرید🎃🎃

نویسنده 2 سال قبل
4

ظهر یک روز شهید بابایی آمد قرارگاه تا به اتفاق هم برای نماز جماعت به مسجد قرارگاه برویم. ایشان موی سر خود را چون سربازان تراشیده و لباسی خاکی بسیجی پوشیده بود. وقتی وارد مسجد شدیم به ایشان اصرار کردم به صف اول نماز برویم رد و در همان میان ماندیم، چرا که ایشان سعی می کرد ناشناخته بماند.

نویسنده 2 سال قبل
21

می گویند زمانی که سورنا سردار شجاع سپاه امپراتور ایران (( ارد دوم )) از جنگ بر می گشت به پیرزنی برخورد .پیرزن به او گفت وقتی به جنگ می رفتی به چه دلبسته بودی ؟گفت به هیچ ! تنها اندیشه ام نجات کشورم بود .پیرزن گفت و اکنون به چه چیز ؟سورنا پاسخ داد به ادامه نگاهبانی از ایران زمین پیرزن با نگاهی مهربانانه از او پرسید : آیا کسی هست که بخواهی بخاطرش جان دهی ؟سورنا گفت : برای شاهنشاه ایران حاضرم هر کاری بکنم .پیرزن گفت : آنانی را که شکست دادی برای آیندگان خواهند نوشت کسی که جانت را برایش میدهی تو را کشته است و فرزندان سرزمینت از تو به بزرگی یاد می کنند و از او به بدی !سورنا پاسخ داد : ما فدایی این آب و خاکیم . مهم اینست که همه قلبمان برای ایران می تپد . من سربازی بیش نیستم و رشادت سرباز را به شجاعت فرمانده سپاه می شناسند و آن من نیستم .پیرزن گفت : وقتی پادشاه نیک ایران زمین از اینجا می گذشت همین سخن را به او گفتم و او گفت پیروزی سپاه در دست سربازان شجاع ایران زمین است نه فرمان من .اشک در دیدگان سورنا گرد آمد .بر اسب نشست .سپاهش به سوی کاخ فرمانروایی ایران روان شد .ارد دوم ، سورنا و همه میهن پرستان ایران هیچگاه به خود فکر نکردند آنها به سربلندی نام ایران اندیشیدند و در این راه از پای ننشستند .

ناشناس 2 سال قبل
6

من درمورد عشقق به میهن را میخوام نه این ها را😂

برای پاسخ کلیک کنید