داستان شعر را به نثر ساده بنویسید میوه ی هنر صفحه 92 کتاب نگارش فارسی ششم
نویسنده
اینم بازسازی درخت علم 👇به حاکم خبر دادند در هندوستان درختی وجود دارد که اگر میوه آن را بخوری پیر نمی شوی . حاکم سربازش را به هندوستان فرستاد تا درخت را پیدا کند اما هرچه سرباز گشت درخت را پیدا نکرد . هنگامی که می خواست بازگردد مردی به او گفت :« آن درختی که به دنبال او هستی درخت علم است .» مرد خندید و دوباره گفت :« تو به دنبال ظاهر درخت رفته ای به خاطر همین به معنای آن پی نبرده ای . » علم را به همه چیز می نامند و اینکه علم فایده های زیادی دارد که کمترین فایده ی آن عمر جاودان است .
Mehdi
عالی ایول👍👍
ناشناس
ناشناس پاسخ داده
ماندانا
به نظر من هم خیلی خوب بود ومن ازش راضی بودم
🌍😡
میشه خلاصه این شعر رو بگید
صفحه ۹۲ نگارش فارسی ششم داستان شعر میوه هنر را به نثر ساده بنویسید داستان و شعر میوه هنر را به زبان ساده بنویسید از سایت نکس لود دریافت کنید.
داستان شعر را به نثر ساده بنویسید میوه هنر
با سلام خدمت دوستان عزیز ما تنها چیزی که پیدا کردیم این گونه بود که در یک قطعه در باغ از دستم تبر درخت سپیدار گریه کرد گفت اگر تو میوه نمی دهی باید تورا قطع شوی اگر شب و روزت را به راحتی بگذرانید در روز قیامت باید جواب پس بدهیم.دوستان عزیز شما اگر متنی راجب این موضوع نوشته اید برای ما بفرستید تا ما با اسم شما در این مطلب قرار بدهیم.
داستان شعر میوه هنر را به نثر ساده بنویسید
روزی سپیداری در باغ از ظلم و ستم تبر گربه می کرد.تبر گفت جرم تو همین قدر کافیست که در فصل میوه دادن درختان هیچ میوه ای ندادی.اگر در دنیا بیکار باشی و شب و روز و ماه و سالت را به راحتی بگذرانی.در ان دنیا کار و تو دشوار و سخت تر می شود .الان وقت نشان دادن هنر خودت است و ان را نشان بده.
جواب دانش آموزان در نظرات پایین سایت
فاطمه : روزی روزگاری درخت سپیداری بود که از دست تبر شکایت میکرد . تبر چنان به او گفت که گناه تو میوه ندادن در فصل برداشت است. سپیدار به گریه کردن ادامه داد تا روزی که کشاورز با تکه های او تنور خود را روشن کرد ، شعله ی اتش ناله ی سپیدار را شنید و با تمسخر خطاب به او گفت که ناچیزی خودش موجب خواری و ذلت او شده است . پس بدان ای انسان که فقط علم و دانش ثمره ی انسان است که بدون ان هیچ فایدهای ندارد.علم تو را والامقام و پادانی تو را پست و خوار می کند؛ پس هرچه از علم اموختی،الان وقتش است که انغرا نشان دهی.
نرگسی : روزی درخت سپیدار از ترس تبر گریه می کرد . تبر گفت وقتی تو میوه نداری پس باید یک کارایی دیگری داشته باشی پس بهتر اسا بسوزی و جهان را روشن کنی بهتر است به جای حرف زدن به کار هایی که خداوند دستور دادند عمل کنی . اگر در این دنیا عمل نکنی در ان دنیا کارت سخت می شود.
فاطمه زهرا : سپیداری از دست تبری ناله میکرد تبر به او گفت که جرم تو همین هست و بس تا شب صدای تبر به گوش میرسید …….. دهقان با تکه های چوب درخت سپیدار تنور خود را گرم کرد سپیدار به ناله افتاد اتش خنده ای کرد و به سپیدار گفت درختی که میوه ای نداشته باشد عاقبتش همین است انسان ها هم باید مفید باشند.
نویسنده : روزی درخت سپیداری از ظلم تبر ناله و زاری کرد.تبر آهسته به سپیدار گفت : گناه تو این است که اکنون زمان میوه دادن است اما تو میوه ای نداری.وقتی کشاورز تنور خود را با تکه های سپیدار روشن کرد،سپیدار دوباره گریه کرد و گفت : افسوس که هیزم شدم و روزگار تن مرا با آتش بدبختی سوزاند . شعله خندید و گفت:از دست چه کسی شکایت می کنی؟بی ارزش بودن تو،تو را اینگونه پست و حقیر کرد. آن شاخه ای که رشد کند اما میوه ندهد فقط سزاوار سوختن و نابودی است.حاصل و ثمره ی انسان علم و دانش است.بنابراین ای انسانی که علم و دانش داری،اکنون زمان نشان دادن آن است. اگر در این دنیا زندگی ات به آسانی سپری شود،در آخرت کار تو دشوار است.
یگانه رضایی : درخت سپیدار از ظلم و ستم تبر ناله می کرد وتبر به سپیدار گفت جرم تو این است که اکنون فصل میوه دادن است و تو میوه ای نداری تاشب صدای تبر قطع نشد وتا صبح انبار پر از هیزم شد دهقان تنور خود را از این هیزم روشن کرد سپیدار گفت اخ که شدم هیزم و روشن گر اتش …… اندام من را سوخت ان اتش بد بختی … شعله ی اتش به سپیدار خندید وگفت از دست چه کسی شاکی هستی …. بی ارزش بودن خودت تو را اینگونه پست وحقر کرد..ان شاخه ای که رشد کند اما میوه ندهد لایق سوختن است ……. حاصل انسان علم ودانش است پس ای انسانی که علم ودانشداری هم اکنون زمان نشان دادن ان است . اگر دراین دنیا زندگی ات اسان گذشت اما در اخرت کار تو دشوار تر است.
نازنین زهرا زارع مهرجردی : سپیدار از ظلم و ستم تبر منالید که از من دیگر نه ریشه مانده و نه شاخه ای از تیشه ی هیزم شکن و اره ی نجار آهسته تبر گفت که گناه تو این است که الان فصل میوه دادن است و تو میوه ای نداری. تا موقع شب صدای تبر به گوش رسید و هنگام سحر تپه ی بزرگی از هیزم در باغ جمع شد کشاورز وقتی که تنور خودرا با این هیزم روشن کرد سپیدار گریه کرد و بار دیگر گفت آه و افسوس که هیزم شدم واین دنیای اتشگر ( بی وفا) بدنم را این چنین با آتش بد بختی سوزاند آتش خندید و گفت از دست چه کسی شکایت و ناله می کنی خودت باعث بدبختی و قصدی شده ای آن شاخه و درختی که رشد میکند ولی میوه نمی دهد پایان کارش به جز سوختن نیست ای انسان علم و دانش مثل میوه ی تو می ماند نتیجه ی کار ای انسان هنر مند حالا موقع نشان دادن هنری است چه نتیجه ای می توان از حرف های بیهوده و عمل نکرده گرفت رفتار و کردارت را نیکو و خوب کن که سودی ندارد اگر شب و روز و ماه و سال داری به خوشی و آسانی می گذرانی روز عمل ( روز قیامت) کار تو بسیار سخت است من از دبستان هجرت مهرمجرد هستم حتما این من را بنویسید.
انازیلا تاتارپور حق : درخت سپیداراز تب ناله میکرد و میگفت باشه تشکر و اره مجازی شاخ و برگ و تنه و ریشه مراغه کردهاند گفت تو همین بس است که الان فصل محصول است و تو میوه ای ندارید تا شب پشت سر هم در آن با جرم شده وکیل کنترل و خود را روشن کرد سپیدار گریه کردم و دوباره گفت افسوس که آتش جهان شدن بدبختیم را سخت سوزان است که از دست چه کسی می نالی بی ارزشی تو تو را رد می کند شاخه ای که میوه ندهد به جز سوختن پایانی ندارد و انسان باید باید علم و دانشی را که اندوخته است ارائه دهد.
ناشناس : روزی روزگاری درخت سپیداری بود که از دست تبر شکایت میکرد . تبر چنان به او گفت که گناه تو میوه ندادن در فصل برداشت است. سپیدار به گریه کردن ادامه داد تا روزی که کشاورز با تکه های او تنور خود را روشن کرد ، شعله ی اتش ناله ی سپیدار را شنید و با تمسخر خطاب به او گفت که ناچیزی خودش موجب خواری و ذلت او شده است . پس بدان ای انسان که فقط علم و دانش ثمره ی انسان است که بدون ان هیچ فایدهای ندارد.علم تو را والامقام و نادانی تو را پست و خوار می کند؛ پس هرچه از علم اموختی،الان وقتش است که انرا نشان دهی.😐.
نویسنده : روزی درخت سپیدار در باغ از ظلم وستم تبرگریه می کرد. تبربه او گفت جرم کار تو همینقدر کافی است که در فصل میوه دادن درختان هیچ ثمری ندادی.اگرشب وروز وماه و سال های عمرت را همینطور بگذرانی در آن دنیاکار تو سخت تر می شود. الان وقت نشان دادن هنرخود است و باید آن را نشان بدهی.
احسان : روزی روزگاری درخت سپیداری بود که از دست تبر شکایت میکرد . تبر چنان به او گفت که گناه تو میوه ندادن در فصل برداشت است. سپیدار به گریه کردن ادامه داد تا روزی که کشاورز با تکه های او تنور خود را روشن کرد ، شعله ی اتش ناله ی سپیدار را شنید و با تمسخر خطاب به او گفت که ناچیزی خودش موجب خواری و ذلت او شده است . پس بدان ای انسان که فقط علم و دانش ثمره ی انسان است که بدون ان هیچ فایدهای ندارد.علم تو را والامقام و نادانی تو را پست و خوار می کند؛ پس هرچه از علم اموختی،الان وقتش است که انرا نشان دهی.
زهرا : من که خوندم راضی بودم و خودم هم یه نظر دارم و میخوام بنویسم در زیر نظرم ،⬇️⬇️یک روز یک درخت سپیداری که از ترس تبر ناله میکرد.
تبر گفت وقتی تو میوه نداری ،باید یک کارایی داشته باشی پس بهتر است قطع شوی تا استفاده ی مفیدی داشته باشی . و اگر تو در دنیا بمانی کار تو بسیار دشوار میشود .
پس اگر دوست داری مفید باشی الان باید خود را نشان بدهی ..
محمد : اینطور نمیشه گفت که هیچ ارزشی نداشت … 😒اون درخت اکسیژن تولید میکردسایه داشتباعث سرسبزی میشد و…اگر هر درختی که میوه نده، بخواد قطعه بشه که نمیشه …همه ی درخت ها برای ما مفیدندباتشکر🙏🏻.
ستایش : درخت سپیدار از دیدن تبر ترسید وشروع به ناله کردن کرد.تبر به او گفت:(همه درختان به یک دردی می خورند ولی توچی؟؟آنها میوه می دهند اما توچی؟حالا که به دردمیوه دادن نمی خوری باید استفادهی مفید تری داشته باشی.وسپیدارتکه تکه شد. کشاورز هروز از تکه های اوآتشی درست میکرد وشعله های آتش متوجه اندوه اوشده بودند.ولی اینکه سپیدار ناراحت وتبدیل به تکه های چوب شده بود خودش خواست که اینگونه به شود.
نوشین : یک روز سپیدار گریه میکرد از دست تبر.تبر هم گفت:تو میوه ای نداری و ارزشی هم نداری هنرت را نشان بده مثل همه ی درختان..
نویسنده : روزی قرار بود سپیداری که نه میوه میداد نه سایه را با تبر قط کنند سپیدار از دیدن تبر به گریه افتاد و از او خواهش کرد که او را قط نکنند تبر از او پرسید که تر برای اسان ها چه فایده ای داری هیچی پس باید از بین بروی زندگی این گونه نیست که تو در راحتی زندگی کنی و خندان باشی زندگی پیچ و خم دارد گریه دارد اگر تو بخوری و بخوابی باید در روز قیامت جواب دهی لا اقل بدرد درست کردن اتش بخور و بعد درخت را قط کردند خیرالنسا.
نویسنده : اینم بازسازی درخت علم 👇به حاکم خبر دادند در هندوستان درختی وجود دارد که اگر میوه آن را بخوری پیر نمی شوی . حاکم سربازش را به هندوستان فرستاد تا درخت را پیدا کند اما هرچه سرباز گشت درخت را پیدا نکرد . هنگامی که می خواست بازگردد مردی به او گفت :« آن درختی که به دنبال او هستی درخت علم است .» مرد خندید و دوباره گفت :« تو به دنبال ظاهر درخت رفته ای به خاطر همین به معنای آن پی نبرده ای . » علم را به همه چیز می نامند و اینکه علم فایده های زیادی دارد که کمترین فایده ی آن عمر جاودان است ..
غزل : روزی درخت سپیداری در باغ بخاطر ظلم و ستم تبر ناله و گریه زاری میکرد . تبر وقتی دید که درخت گریه می کند به او گفت فصل بهار فرا رسیده ولی هنوز محصولی نداده ای . اگر در دنیا بیکار باشی و برای همه بی فایده باشی و روز و شب و ماه و سال را به راحتی بگذرانی .، در آن دنیا یعنی روز قیامت کار تو دشوار و سر سخت تر می شود . الان وقت نشان دادن هنر و فایده تو است . پس آن را نشان بده تا مزد و پاداشت را در آن دنیا بگیری ..
نویسنده : در باغی درخت سپیدار از ظلم و ستم تبر گریه می کرد که برای او نه ریشه ای گذاشته و نه شاخ و برگی . تبر به او گفت :« گناه تو میوه ندادن است . فردا صبح توده ای از هیزم جمع شده بود ، کشاورز تنور خود را روشن کرد تا هیزم را در تنور بیندازد . سپیدار گریه کنان دوباره گفت :« افسوس می خورم که به هیزم تبدیل شدم و این دنیای ستمگر بدن مرا این چنین سوزاند ، شعله به او خندید و گفت :« از چه کسی شکایت می کنی که بی ارزشی تو ، تو را این گونه پست کرده است ، درختی که رشد می کند ولی هیچ ثمری ندارد سرانجامش بهتر از سوزانده شدن نیست . حاصل عمر انسان .یزی جز دانش نیست ، انسان اگر هنری داری نشان بده . سخنی که به آن عمل نشود فایده ای ندارد ، پس کار و رفتار درست انجام بده . اگر سالت را به تنبلی بگذری روز قیامت برای تو دشوار می شود ..
سینا : یادش بخیر من یکی دو ماه پیش درخت بودم از حالا خیلی بهتر بودم در جنگل بودم روی من پرنده لانه داشت الان روی من را با نوک پرگار خودکار مداد فشاری خط کش خط می اندازند با مداد خودکار و غلط گیر روی من را می نویسند چشمش به دوستش افتاد که بدون خط و خش بود با خود گفت خوش به حالش.
ارغوان : روزی درخت سپیدار از دست تبر ناله می کرد . وقتی تبر ناله های درخت سپیدار را دید به او گفت : ناله و پست و خواری تو به دلیل میوه ندادن است پس بهتر است برای چیز های دیگر از تو استفاده کنند . اگر از اول میوه می دادی به چنین روزی بر نمیخوردی. این کار هم جواب چند روز و ماه و سال که بیکار بودی است .
نویسنده : روزی درخت سپیداری در باغ از ظلم و ستم تبر گریه میکرد تبر گفت زنده ماندن تو همین قدر کافی است درفصلی که درختان میوه میدادند تو هیچ میوه ای ندادی. اگر شب و روز و ماه و سال های زندگی ات را اینجوری بگذرانی در دنیای دیگر کار تو سخت تر میشود . الان وقت نشان دادن هنری که داری است و باید هر چه زود تر هنرت را نشان دهی .
نویسنده : روزی یک سپیدار از دست تبر نا راضی بود و گریه میکرد و گلایه میکر یک روز تبر به او گفت : تو که هیچ برکتی نداری چرا گلایه میکنی و هیچ میوه ای هم نداری چرا شکایت میکنی و وقتی برکتی نداری باید تو را با تبر بشکنند و از تو چیز های دیگر درست کنند 👍.
فرزانه : روزی سپیداری در باغ از ظلم و ستم تبر گربه می کرد.تبر گفت جرم تو همین قدر کافیست که در فصل میوه دادن درختان هیچ میوه ای ندادی.اگر در دنیا بیکار باشی و شب و روز و ماه و سالت را به راحتی بگذرانی.در ان دنیا کار و تو دشوار و سخت تر می شود .الان وقت نشان دادن هنر خودت است و ان را نشان بده..
مهدیس مقصودی : روزی سپیدار در باغ از ضلم تبر گریه میکرد تبر گفت جرم تو همین کافیست که در فصل میوه دادن درختان میوه نداده ای و اگر در دنیا بیکار باشی و شب وروزوماه وسالت را به راحتی بگزرانی در آن دنیا کار تو سخت تر و دشوار تر میشود الان باید هنر خودت را نشان بدهی.
پریا : روزی درخت سپیدار از دست تیر ماه می کرد وقتی تبر ناله های درخت سپیدار رادید او گفت:«ناله وپست وخوار تو به دلیل میوه ندادن است برای چیز های دیگر تو استفاده کنند اگر از اول میوه می دادی به چنین روزی بر نمی خورد این کارها جواب چند روز و ماه وسایل که بیکار بودی است.
سارا : باید داستان بامعنی درست باشد تا معلم ها نداند جواب ها از روی گام به گام نئشته اند.
الهه :ما باید در این دنیا کار های خوب انجام دهیم مانند نماز خوندن ،روزه گرفتن،به دیگران نیکی کردن و …. انجام دهیم تا در روز قیامت اعمال ما خوب باشد تا به بهشت برویم.
فرید عبدی : روزی سپیداری در باغ از ظلم و ستم تبر گربه می کرد.تبر گفت جرم تو همین قدر کافیست که در فصل میوه دادن درختان هیچ میوه ای ندادی.اگر در دنیا بیکار باشی و شب و روز و ماه و سالت را به راحتی بگذرانی.در ان دنیا کار و تو دشوار و سخت تر می شود .الان وقت نشان دادن هنر خودت است و ان را نشان بده..
زهرا :در یک قطعه از باغ از دستم تبر درخت سپیدار گریه کرد و گفت: اگر تو میوه نمیدهی باید تو قطع شوی،اگر شب و روزمان را به راحتی بگذرانیم،باید در روز قیامت جواب پس بدیهیم.
سبحان حاتمی :روزی درخت سپیدار از دست تبر ناله می کرد . وقتی تبر ناله های درخت سپیدار را دید به او گفت : ناله و پست و خواری تو به دلیل میوه ندادن است پس بهتر است برای چیز های دیگر از تو استفاده کنند . اگر از اول میوه می دادی به چنین روزی بر نمیخوردی. این کار هم جواب چند روز و ماه و سال که بیکار بودی است .
عالی بود
میشه خلاصه این شعر رو بگید
خیلی زیاده
عالی بود
اصلا توی این شعر تبر نداره
آفرین
آفرین
عالی بود
عالی بود
عالی بود
مممنون خیلی خوب بود❤❤❤❤💋💋💋💋💋
خیلی عالی بود سپاسسسسس 🤗🤗🤗🤗🤗
هایاح
عالییییییی
عالییییییی
عالییییی
AivL
عالی بود و اینکه ص 92 سوال 1 رو خیلی کم نوشته بود
بد نبود
عألی عالی تک بود ••~
روزی سپیداری در باغ از ظلم و ستم تبر گربه می کرد.تبر گفت جرم تو همین قدر کافیست که در فصل میوه دادن درختان هیچ میوه ای ندادی.اگر در دنیا بیکار باشی و شب و روز و ماه و سالت را به راحتی بگذرانی.در ان دنیا کار و تو دشوار و سخت تر می شود .الان وقت نشان دادن هنر خودت است و ان را نشان بده.
به به به سازنده ش یکیه فاطمه و نرگس عالیه😍😍
من همیشه مینویسم
2_درخ
عالی👍👍👍👍
روزی درخت سپیداری از ظلم تبر ناله و زاری کرد.تبر آهسته به سپیدار گفت:گناه تو این است که اکنون زمان میوه دادن است اما تو میوه ای نداری.وقتی کشاورز تنور خود را با تکه های سپیدار روشن کرد،سپیدار دوباره گریه کرد و گفت:افسوس که هیزم شدم و روزگار تن مرا با آتش بدبختی سوزاند.شعله خندید و گفت:از دست چه کسی شکایت می کنی؟بی ارزش بودن تو،تو را اینگونه پست و حقیر کرد.آن شاخه ای که رشد کند اما میوه ندهد فقط سزاوار سوختن و نابودی است.حاصل و ثمره ی انسان علم و دانش است.بنابراین ای انسانی که علم و دانش داری،اکنون زمان نشان دادن آن است.اگر در این دنیا زندگی ات به آسانی سپری شود،در آخرت کار تو دشوار است.
درخت سپیدار از ظلم و ستم تبر ناله می کرد وتبر به سپیدار گفت جرم تو این است که اکنون فصل میوه دادن است و تو میوه ای نداری تاشب صدای تبر قطع نشد وتا صبح انبار پر از هیزم شد دهقان تنور خود را از این هیزم روشن کرد سپیدار گفت اخ که شدم هیزم و روشن گر اتش …… اندام من را سوخت ان اتش بد بختی … شعله ی اتش به سپیدار خندید وگفت از دست چه کسی شاکی هستی …. بی ارزش بودن خودت تو را اینگونه پست وحقر کرد..ان شاخه ای که رشد کند اما میوه ندهد لایق سوختن است ……. حاصل انسان علم ودانش است پس ای انسانی که علم ودانشداری هم اکنون زمان نشان دادن ان است . اگر دراین دنیا زندگی ات اسان گذشت اما در اخرت کار تو دشوار تر است
آن داستان را شنیده اید که روزی در باغ سپیدار ناله میکردکه از دست چند نفر برایم نه ریشه ای مانده نه شاخه ای
با عرض سلام.خیلی عالی هست فقط خواهش میکنم (داستان درخت علم) رو بازسازی کنید.خیلی ممنون.دست گلتون درد نکنه.🙏🙏🙏🙏🙏
سلام عالی بود خیلی ممنونم😘😘😘راستی داستان قطع شده بقیه نداره؟
متنت خیلی خوب بود . نه خیلی زیاد بود نه خیلی کمممنون👏👏👏
سلامممنون خوب بودسسسسسسسسسسپاسسسسسسسسسسس
سپیدار ازظلم وستم تبر منالید که از من هچی نمانده
ممنون عالی بود ولی من کامل ترش را دارم ولی بازهم ممنون
من که از همه که این چیز ها را نوشتن خوشم امد افرین به تلاش همه
ممنون إز أين همه تلاش ولى اگر ميشه يك كمى خلاصه بنوييسد ولى ممنون إز زحماتتون
خیلی عالی است
به نظر من هم خیلی خوب بود ومن ازش راضی بودم
روزی روزگاری درخت سپیداری بود که از دست تبر شکایت میکرد . تبر چنان به او گفت که گناه تو میوه ندادن در فصل برداشت است. سپیدار به گریه کردن ادامه داد تا روزی که کشاورز با تکه های او تنور خود را روشن کرد ، شعله ی اتش ناله ی سپیدار را شنید و با تمسخر خطاب به او گفت که ناچیزی خودش موجب خواری و ذلت او شده است . پس بدان ای انسان که فقط علم و دانش ثمره ی انسان است که بدون ان هیچ فایده ای ندارد.علم تو را والامقام و نادانی تو را پست و خوار می کند؛ پس هرچه از علم اموختی،الان وقتش است که انرا نشان دهی.😐☁
: روزی روزگاری درخت سپیداری بود که از دست تبر شکایت میکرد . تبر چنان به او گفت که گناه تو میوه ندادن در فصل برداشت است. سپیدار به گریه کردن ادامه داد تا روزی که کشاورز با تکه های او تنور خود را روشن کرد ، شعله ی اتش ناله ی سپیدار را شنید و با تمسخر خطاب به او گفت که ناچیزی خودش موجب خواری و ذلت او شده است . پس بدان ای انسان که فقط علم و دانش ثمره ی انسان است که بدون ان هیچ فایده ای ندارد.علم تو را والامقام و نادانی تو را پست و خوار می کند؛ پس هرچه از علم اموختی،الان وقتش است که انرا نشان دهی.😐.
روزی درخت سپیدار در باغ از ظلم وستم تبرگریه می کرد. تبربه او گفت جرم کار تو همینقدر کافی است که در فصل میوه دادن درختان هیچ ثمری ندادی.اگرشب وروز وماه و سال های عمرت را همینطور بگذرانی در آن دنیاکار تو سخت تر می شود. الان وقت نشان دادن هنرخود است و باید آن را نشان بدهی
متنت خیلی خوب بود
خیلی عالی هست
آخجون الان که تو دوره ی تعطیلی به خاطر کرونا جون هستیم مجبوریم تا همه چی رو از اینترنت کپی پیست کنیمخخخخخخخخولی خب عالی بود دستتون درد نکنه برم همه رو تو کتابم وارد کنم
درخت سپیدار از دیدن تبر ترسید وشروع به ناله کردن کرد.تبر به او گفت:(همه درختان به یک دردی می خورند ولی توچی؟؟آنها میوه می دهند اما توچی؟حالا که به دردمیوه دادن نمی خوری باید استفادهی مفید تری داشته باشی.وسپیدارتکه تکه شد. کشاورز هروز از تکه های اوآتشی درست میکرد وشعله های آتش متوجه اندوه اوشده بودند.ولی اینکه سپیدار ناراحت وتبدیل به تکه های چوب شده بود خودش خواست که اینگونه به شود.ستایش
علعالی خیلی خوب بود
نمیتونن هک دنده
من که دوست داشتم
ناشناس پاسخ داده
خیلی خوب بود دست تون درد نکونه
اصلاً به درد نمی خورد نه توانستم درسم را از روی آن بنویسم
اینم بازسازی درخت علم 👇به حاکم خبر دادند در هندوستان درختی وجود دارد که اگر میوه آن را بخوری پیر نمی شوی . حاکم سربازش را به هندوستان فرستاد تا درخت را پیدا کند اما هرچه سرباز گشت درخت را پیدا نکرد . هنگامی که می خواست بازگردد مردی به او گفت :« آن درختی که به دنبال او هستی درخت علم است .» مرد خندید و دوباره گفت :« تو به دنبال ظاهر درخت رفته ای به خاطر همین به معنای آن پی نبرده ای . » علم را به همه چیز می نامند و اینکه علم فایده های زیادی دارد که کمترین فایده ی آن عمر جاودان است .
عالی.ممنون
عالی ایول👍👍
عالی است
باسلام به دوستان گرامی وعزیزم
نگارش صفحه ۹۲
خیلی عالی بود ممنون🙏🙏🙏
سایت شما خیلی عالی بود
اره دقیقا
این الان خلاصه در دو بنده 😐
یادش بخیر من یکی دو ماه پیش درخت بودم از حالا خیلی بهتر بودم در جنگل بودم روی من پرنده لانه داشت الان روی من را با نوک پرگار خودکار مداد فشاری خط کش خط می اندازند با مداد خودکار و غلط گیر روی من را می نویسند چشمش به دوستش افتاد که بدون خط و خش بود با خود گفت خوش به حالش
روزی درخت سپیداری در باغ از ظلم و ستم تبر گریه میکرد تبر گفت زنده ماندن تو همین قدر کافی است درفصلی که درختان میوه میدادند تو هیچ میوه ای ندادی. اگر شب و روز و ماه و سال های زندگی ات را اینجوری بگذرانی در دنیای دیگر کار تو سخت تر میشود . الان وقت نشان دادن هنری که داری است و باید هر چه زود تر هنرت را نشان دهی . F.Z
ادامش کو
عالییییی بود
روزی درخت سپیدار از دست تبر ناله می کرد . وقتی تبر ناله های درخت سپیدار را دید به او گفت : ناله و پست و خواری تو به دلیل میوه ندادن است پس بهتر است برای چیز های دیگر از تو استفاده کنند . اگر از اول میوه می دادی به چنین روزی بر نمیخوردی. این کار هم جواب چند روز و ماه و سال که بیکار بودی است .سبحان حاتمی
نکته اخلاقیش چیه؟😐
من بولمورم 😂😂😂😂
درخت سپیدار گفت: از دست تیشه ی هیزم شکن و ارّه ی نجار، برای من ریشه و شاخه ای باقی نمانده است. تبر به او گفت: گناه تو این است که میوه ای نداری. کشاورز تنور خود را با هیزم درخت سپیدار روشن کرد. شعله به او خندید و گفت: بی ارزش بودنِ تو، تو را اینگونه پست و حقیر کرده است. آن شاخه ای که رشد می کند ولی میوه نمی دهد، در نهایت شایسته ی چیزی به جز سوختن نیست. سخنِ بیهوده ای که به آن عمل نشود چه فایده ای دارد؟ رفتار و عملت را درست کن که سخن گفتن بدون عمل فایده ای ندارد.
عالی✨
ممنون از همگی بچه ها
ما باید کارهایی در این دنیا کنیم که روز قیامت از هیچی نترسیم دلارا
ممنون از سایتتون
تقریبا خوب است چون از اولش معنی نکرد
خیلی
خلاصه فوق العاده بودعالیعالی
پس نیا زر بزن 😎😂😂
کاش بقیه هم همچین مزخرفاتی ننویسن و ادعا کنن نویسندن برای شهرتچون اینجوری دارن به بچها یاد میدن که به محیط زیست لطمه بزننبعد میپرسیم چرا مردممون بی فرهنگن
ج
واقعا عالیه😘😘😘😘😘😘
زیادی خلاصه نکردی؟😐😐
عالی بود مرسی 😍😍😍😘😘😘
سلام من نمیدونم باید چی بگمراستی اسمم پروین
خیلی ممنون عالی بود.🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
خیلی عالی بود.ممنون
روزی بود روزی هم نبود یه درخت سپیدار بود که همیشه خدا از تبر می ترسید روزی موعود که رسید سپیدار میوه نداد بعد صاحب درخت را قطع کرد تبر به سپیدار گفت تو به درد میوه دادن نمی خوری تو باید خانه را گرم کنی همی نو که گفت شتلق سپیدار رب شد و سوخت
عالی
مهسا هستم اون دخترت خیلی هم ارزش داشت چون سایه داشت و اکسیژن تولید می کرد 🙂
سلام
کتنتنن
سلام
حوب نیست. بیشتر نظرات طولانیه. کتاب جا نداره
خیلی کمه
عااااااااااالی بودممنون 🥰😘🥰😘❤
عالی
.
عالی بودمرسی
خوب بود
روزی روزگاری درخت سپیداری بود که از دست تبر شکایت میکرد . تبر چنان به او گفت که گناه تو میوه ندادن در فصل برداشت است. سپیدار به گریه کردن ادامه داد تا روزی که کشاورز با تکه های او تنور خود را روشن کرد ، شعله ی اتش ناله ی سپیدار را شنید و با تمسخر خطاب به او گفت که ناچیزی خودش موجب خواری و ذلت او شده است . پس بدان ای انسان که فقط علم و دانش ثمره ی انسان است که بدون ان هیچ فایده ای ندارد.علم تو را والامقام و پادانی تو را پست و خوار می کند؛ پس هرچه از علم اموختی،الان وقتش است که انغرا نشان دهی.
خیلی خوب نوشتی