داستان زیر را تا سه سطر ادامه دهید از کوه بالا رفت شقایق های وحشی در دسترس نبودند صفحه 62 کتاب نگارش فارسی ششم
هلیا
نمیدونم اگر اینترنت نبود ما چجوری درس میخوندیم 😂😂مرسی از سایت خوبتون❤
نویسنده
ولی وقتی پرده سنگر را کنار کشید صحنه ای را دید که هیچ وقت فراموش نمیکند در پشت ان مردانی را دید که به شهادت رسیده بود او هرچقدر سعی کرد ان ها را نجات دهد ولی نتوانست
دانشمند
همه ی معلم ها متوجه می شن که دانش آموز خودش می نویسه یا از توی اینترنت می نویسه😊😌😄
پس خودتون برید بنویسید و درس بخونید.
اگر یک امتیاز کم کنید یعنی حرف حق براتون تلخه😌
نویسنده
شهیدانی را دید که به شهادت رسیده بودند از این صحنه ناراحت شد شقایق ها از دستش افتادند و پرپر شدند. از شدت ناراحتی خود را میزد هیچکس زنده نبود فقط خودش بود و خدای خودش.
🤩🤩🤩🤩
عالی بو د سایت خوبیه👍👍👍👍👍
صفحه ۶۲ کتاب نگارش فارسی ششم داستان زیر را تا سه سطر ادامه دهید از کوه بالا رفت شقایق های وحشی در دسترس نبودند از سایت نکس لود دریافت کنید.
تکمیل با خوشحالی پرده سنگر را کنار زد ولی ناگهان
با سلام خدمت دانش آموزان ششم ابتدایی دبستان امروز میخواهیم صفحه ۶۲ کتاب نگارش ششم فارسی را تکمیل کنیم عنوان این نگارش این گناه دست کرد داستان زیر را در سه سطر ادامه دهید از کوه بالا رفت شقایق های وحشی در دسترس نبودند با احتیاط جلو رفت و دسته ای از شقایق های سرخ را چید گل بارش سنگین بود به سختی از کوه پایین آمد کف پوتینش سوراخ شده بود کم کم هوا داشت تاریک می شد که به سنگر ها نزدیک شد به سمت سنگر خودشان حرکت کرد صدای ملکوتی را شنید که روحش را به پرواز در آورد با خوشحالی پرده سنگر را کنار زد ولی ناگهان مردی را دید که در زیر سنگر جان خود را از دست داده اند و تک به تک آنها را نجات داد ولی هر کاری ولی هر سعی و کوششی که انجام داد ولی نتوانست مردی را از زیر سنگر زنده بیرون بکشد. دوستان عزیز اگر شما نیز نظری دارید در نظرات ۵۰۰ برای ما بفرستید تا باعث می شود در همین مطلب منتشر شود.
جواب تکمیل با خوشحالی پرده سنگر را کنار زد
با خوشحالی پرده سنگر را کنار زد ولی ناگهان با تصویری روبهرو شد که هرگز در گوشه ای از ذهن خود هم آن را تصور نمیکرد همه برگشته بودند انتظار داشت که شقایق را هنگام اذان به سجاده سید هدیه کند اما سید رفته بود و بغضی سنگین برای او به جا گذاشته بود میان دو احساس خود سرگردان بود با بغضش کنار میآمد یا اینکه خوشحال میشد از این که دیگر سید دردو غم و بغض را تجربه نخواهد کرد.
جواب بچه ها در نظرات پایین سایت
محمد سالار : ولی وقتی پرده ی سنگر را کنار زد صحنه ای را دید که هیچ وقت فراموش نمیکرد در پشت آن مردانی را دید که به شهادت رسیده بودند او هر چقدر تلاش کرد نتونست یک نفر را زنده بیرون بکشد.
نویسنده : ولی وقتی پرده سنگر را کنار کشید صحنه ای را دید که هیچ وقت فراموش نمیکند در پشت ان مردانی را دید که به شهادت رسیده بود او هرچقدر سعی کرد ان ها را نجات دهد ولی نتوانست.
نویسنده : تا سرش را برگرداند دها ملکوت دید خیلی شگقت انگیز بود با دیدن آهنا دست و پایش را گم کرده بود او زبانش بند آمده بود میخواست فریاد بکشد اما نمی توانست بعد از چند دقیقه چشمانش را باز کرد او خواب بود خیلی ناراحت شد.
نویسنده : با یک چیزی روبه رو شد که چند سال منتظر ان بود او کسی نبود جزء برادرش که در جبهه گرفتار و گمشده بود و پس از 5 سال او را میدید نمیدانست چکار کند دید که پای چپش زخمی شد بعد برادرش را تا داخل همراهی کرد و به او کمک کرد وتوانست او را معالجه کند …
مهدی نیکوبخت : اگر من به جای دوستان دهخدا بودم به دنبال دوای دردش میگشتم و هر طور که شده او را درمان می کردم تا به کتاب ارزشمندش ادامه دهد و روح خودش را از اینی که هست شاد وشاد تر کند من نیز از او درس هایی را یاد می گرفتم.
نویسنده : شهیدانی را دید که به شهادت رسیده بودند از این صحنه ناراحت شد شقایق ها از دستش افتادند و پرپر شدند. از شدت ناراحتی خود را میزد هیچکس زنده نبود فقط خودش بود و خدای خودش..
هلی : دید که مادرش به دیدار او آمده دوید سمت مادرش مادر دست پسرش را گرفت و گفت :سلام پسرم… . اما پسر گفت : مادر چرا به اینجا آمدید اینجا خطر ناک است بیایید برویم . ودست مادرش را گرفت و او را همراهی کرد یک گل شقایق برداشت تا به مادرش دهد که همان موقع لشکر دشمن بمبی به طرف آنها پرتاب کرد و پسر نتوانست گل را به مادر هدیه کند..
نویسنده : در هر یک از جماه های زیر شهید به چیزی تشبیه شده است.
حیدری : خانواده اش را دید که به دیدنش آمده بودند هیچ وقت فکر نمی کرد ردزي خانواده اش را ببیند و بیاید به دیدنش.
نویسنده : عزیز ترین دوست خود را دید که بشدت زخمی شده و سربازان دیگر در اطراف او جمع شده بودند بشدت از این اتفاق ناراحت شد. بغضی در گلویش گیر کرده بود . با خودش می گفت :خدایا چرا من باید عزیز ترین دوستم را ازدست بدهم.
نویسنده : صحنه ای دید که هیچ وقت فراموش نمی کرد مردان شجاع و دلیر ایران را دید که یک به یک به شهادت میرسیدند و او نمیتوانست کاری برایشان انجام دهد….
جمله های زیر را کامل کنید صفحه ۶٩
سلام خیلی عالی است 🥰🥰
پاسخ صفحه ی ۶۹ کتاب نگارش پایه ششم
اهنگ آقا مون جنتر منه اهنگ یاسی سریال چوکوروا قسمت ف یلم نقاشی آ هنگ روی تماس تلفنی اهنگ یاسی سریال چوکوروا قسمت
نگارش ششم صفحه ی ۶۹
چچچ
دوستش طاها را دید که زخمی شده است و با تمام وجود از خاک پاک ایران محافظت کند.وقتی او این صحنه را دید سریعا کمک های اولیه را آورد ؛اما دیگر وقتی برای نجات دادن دوست عزیزش طاها نبود...
متن ها خوب است لطفا تنوع داشته باشید
ممنون از سایتتون
صدای ملکوتی چی شد؟؟🤔🤔🤔🤔🤔🤔
ناشناس
عالی بود ممنون👌👌👌👏👏👏👏👏👏
همه ی معلم ها متوجه می شن که دانش آموز خودش می نویسه یا از توی اینترنت می نویسه😊😌😄
پس خودتون برید بنویسید و درس بخونید.
اگر یک امتیاز کم کنید یعنی حرف حق براتون تلخه😌
واقعا عالی بود خخخخخخییییییللللییییی ممننوونننن❤️❤️❤️❤️
سلام
بعضی اینجا نوشتن که اگر اینترنت نبود چطوری درس میخواندیم بعضی دانش آموزان از اینجا کپی میکنند و می نویسند و به معلم ارسال میکنند معلم خودش
می داند که کدام دانش آموز از گوگل پلی نوشته و کدام دانش آموز خودش نوشته
وای به همتون که درس را از گوگل پلی می نویسه
شما اگه درس نخوانید از آن بهتر است مگه شما دانش آموز هستید
خیلی عالیه ممنون از سایتتون
🙏🙏
پیکر های بی جان رزمندگان را دید خیلی ناراحت شد و بعد از نماز صبح انقدر برایشان گریه کرد که چشمانش رنگ خون شد هیچکس زنده نبود فقط خودش بود و خدای خودش
عالی
صفحه ۷۱
عالللللللللیییی
نگارش صفه ی۶۹ ششم
شهدایی را دید که مانند گل شقایق سرخ و مثل گلی پژمرده روی زمین افناده اند
ااااا
عاشقشم
خوبه💯
خیلی خوب بود ممنون
کاش ایده هاتون یکم بهتر بودن چون گفته صدای ملکوتی یعنی یه صدایی به گوش میرسیده
ان بود
عالی
فقط چرا به صدای ملکوتی گوش نمیدهد .؟چون داستان ها با اون جور در نمیاد .
عالی
فقط چرا به صدای ملکوتی گوش نمیدهد .؟چون داستان ها با اون جور در نمیاد .
عالی
فقط چرا به صدای ملکوتی گوش نمیدهد .؟چون داستان ها با اون جور در نمیاد .
اه
جواب سوال①نگارش= ولی ناگهان دوست اسیرش را دید که داشت اذان می گفت• به دوستش خیره شد و برایش باور نکردنی بود• با این حال و روزش، دست از راز و نیاز با خدای خود بر نمی داشت• دوستش اذان را گفت اَللّهُ اَکبَر••• و شروع به نماز خواندن کرد• او هم با چشمانی گریان نمازش را خواند•
خب این شده جواب 👎🏻😤😤😤😖😖🙁
مهشید جوادی
خدا خیرتون بده اگه اینترنت نبود ما نمی تونستیم درس بخونیم ممنون
ولی ناگهان کسی داد زد :《دست ها بالا ، بی حرکت 》ولوله ی تفنگش را به کمر او چسباند .
فهمید که دشمن سنگرشان را اشغال کرده است .یاد آموزش هایی افتاد که در آنها ، این صحنه را چندین بار تمرین کرده بودند . دسته ی شقایق را محکم در دستش گرفت و با یک چرخش کمر ، با پا به سر دشمن زد و به گوشه ای از سنگر پرتاب کرد 》•
خیلی خوب
زهرا
ولی وقتی پرده سنگر را کنار کشید صحنه ای را دید که هیچ وقت فراموش نمیکند در پشت ان مردانی را دید که به شهادت رسیده بود او هرچقدر سعی کرد ان ها را نجات دهد ولی نتوانست
لطفا نظر خودتان را بنیویسوید عالی است
اصلا صفحه ۶۲ این نیست
عالیه امید دارم همیشه همه ی جواب هایی که میخوام داشته باشید
عالی من همیشه از مطالب شما استفاده میکنم
👍👍👍
خیلی خوب بود
خیلی خب بود ،درست سطر هایش کم بود ولی خیلی خوب بود.😊😊😊😊😊
من عاشق واقعا مستفیض شدم با این جواب هاااا😘👍🤩
خواهش یکی جواب من رو بده تا باهاش آشنا شوم !!
Thank you
عالی بو د سایت خوبیه👍👍👍👍👍
عالییییییی من همیشه از سایت خوبتون کمک میگیرم خیلییییی ازتون ممنونیم💗
شهیدانی را دید که به شهادت رسیده بودند از این صحنه ناراحت شد شقایق ها از دستش افتادند و پرپر شدند. از شدت ناراحتی خود را میزد هیچکس زنده نبود فقط خودش بود و خدای خودش.
عالی
عالی بود ممنون
عالی بود ❤❤❤❤❤❤❤❤❤🥰🥰🥰🥰🥰🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩😍😍😍
دراینجا همه چیز به اندازه اطلاعات دارد خدا خیرتان دهد وخسته نباشید به همه کارکنان🙂
عالي بودخيلي خووووووووووب بود
Good
عالی بود.مرسی
خوب🤨🤨
عالی⚘⚘⚘😍🥰
عالی😍🥰⚘
خیلی عالی بودممنون از شما ها که زحمت کشیده اید.🙏🏻🙏🏻🤗🤗🤗😍😘
واقعا عالی است LovE. داری
خب من دنبال یه کی به عنوان دوست پسر می گردم
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییخیلی خیلی ممنونمدستتون دردنکنه و امیدوارم که در اینده موفق باشید
عالی مثل هیشه
در هر یک از جماه های زیر شهید به چیزی تشبیه شده است
خیلی خوب بود😉😉😁😁😁
خوب بوده
واقعا عاليه .دستتون درد نکنه اقاي نويسنده
خیلی عالی بود متشکرم
خیلی ممنونم واقعا عالییییییی بود😍😍😍😍😍😍😍😍
خیلیییییییی عالی بود ممنون از لطفتون😙😙😙😙😘😘😘😘👍👍👍👍👍
خیلی خوب بود
مهدی نیکوبخت چیمیگی
خیلی ممنون عالی بود 😊😊😊😊😊😝😝😝😝😝
شوخی کردم عالیییییییییییی بودرضاالوندی
دید که مادرش به دیدار او آمده دوید سمت مادرش مادر دست پسرش را گرفت و گفت :سلام پسرم… . اما پسر گفت : مادر چرا به اینجا آمدید اینجا خطر ناک است بیایید برویم . ودست مادرش را گرفت و او را همراهی کرد یک گل شقایق برداشت تا به مادرش دهد که همان موقع لشکر دشمن بمبی به طرف آنها پرتاب کرد و پسر نتوانست گل را به مادر هدیه کند.
خوب بود یعنی عالی بود
عالییییییی
سلام عزیزم ممنون که شمبول سلام
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
خیلی ممنون از سایت خوبتون
ممنونم عالی بود
من چیزی نمیدانم خخخ
واقعا عالیه خیلی ممنونم ک انقد احساساتی بود . با تشکر . سپاس
خیلی خیلی عالییییییییییییییییییییی بود ممنون
خانواده اش را دید که به دیدنش آمده بودند هیچ وقت فکر نمی کرد ردزي خانواده اش را ببیند و بیاید به دیدنش
وقتی پرده را کنار زد خانواده اش را دید که به دیدنش آمده بودند او خیلی خوشحال شد چون هیچ وقت فکرنميکرد روزی خانواده اش به دیدنش بيايند
خوب بود مرسییییی،عالی بود 🥀💐
وای همتون عالی بودین
صحنه ای دید که هیچ وقت فراموش نمی کرد مردان شجاع و دلیر ایران را دید که یک به یک به شهادت می رسیدند و او نمی توانست کاری برایشان انجام دهد…
عالللللللللللللللی بووووود
همشون خوب بودن واقعا ممنونم از نویسنده هاش
عزیز ترین دوست خود را دید که بشدت زخمی شده و سربازان دیگر در اطراف او جمع شده بودند بشدت از این اتفاق ناراحت شد. بغضی در گلویش گیر کرده بود . با خودش می گفت :خدایا چرا من باید عزیز ترین دوستم را ازدست بدهم
دید
لطفا جواب سوال را بدهید
بچه ها معنی بغضی چیه در انجا نوشته بود .
عالی بود ممنون
نمیدونم اگر اینترنت نبود ما چجوری درس میخوندیم 😂😂مرسی از سایت خوبتون❤
من واقعا از مهدی نیکو بخت و هلی خیلی خیلی تشکر میکنم
من از هلی خیلی ممنونم که این متن را نو شته است
داستان را باید از کوه بالا می رفت ادمه می دادبد چرا یکی نیست جواب درست بدهد
😍😍😍
خیلی خوب
خیلی به من کمک کرد ومن ازشما متشکرمولی یادمان باشد که باید خودمان فکر کنیم 😍😍😍
به دنبال دوست پسر کی میاد
خیلی خوب بود من که دوسش داشتم🌸
عالی بود
عالی بود بهم کمک کرد
یعنی چی چیرو نمیدونی
خوب بقیش
عالی بود
عالی بود
خیلی خوب بودوای صحنه غمگین بود واقعا
دیدکه مادرش پشت پرده است خوشحال شد و گفت :((مادر شما نباید به اینجا بیاین چون اینجا خطر ناک هس مارش گفت نه پسرم من امدم تا تو را ببینم
ممنونم💝💟♥️
خوب بود ولی هیچ کمکی به من نکرد
خب من نمیدونم بخواطر همین تو اینترنت سرچ کردم😐😁
صفحه65کتاب نگارش ششم محمد حسن طوفانی
اصلا سوالی که من میخواستم پیدا نشد اااهههه
عالی
در مورد یکی از شهدایی که میشناسید گزارش تهیه کنید و در دو بند بنویسید عنوان مناسب برای گزارش پیدا کنید کارگاه و کارگاه نویسی
سوال اول صفحه ی ۶۹ نگارش پایه ی ششم
سوال یک و دو چی؟؟
بامردی روبه رو شد که تابه حال ندیده بودش خواست که جانش را نجات دهد هر کاری کرد اما نشد. نتوانست جانش را نجات دهد.حالا او مانده بود و یک سنگر تنهایی
نمی دونم خدایی😂😂😂
هیچ اتفاقی نیفتاد و رفت پی زندگی اش خخ والا پ میخاستی یه ساعت واست بنویسم والا خخخ
دید که…
با صحنه ای رو به رو شد که هیچ وقت فراموش نمیکرد و دید که بهترین دوستش در حال جان دادن بود و بسیار نارحت شد کمی به او آب داد وبعد از چند دقیقه دید که دوستش درحال خواندن شهادتین است. او شهید شد و روحش به اسمان پرواز کرد .
از پشت سرش کسی داد زد :« دست ها بالا ، بی حرکت » و لوله تفنگش را به کمر او چسباند. فهمید که دشمن سنگرش را اشغال کرده است .یاد آموزش هایی افتاد که در آنها ، این صحنه را چندین بار تمرین کرده بود . دسته شقایق ها را محکم در دستش گرفت و با یک چرخش کمر ، با پا به سر دشمن زد و به گوشه ای از سنگر پرتاب کرد
واقعا عالی دستتون درد نکنه
عالی ممنون بابت گذاشتن جواب ها
عالی
بدی از خودته
سلام خیلی خوبه ومن همه ی جواب رو از اینجا میگیرم
سلام خیلی خیلی خوبه 🤩🤩😍😍😍😍
دید که عراقی ها به آن منطقه حمله کرده،و همه ی هم سنگری هایش به شهادت رسیده اند و فرمانده که تازه از راه رسیده بود ،با گریه بر سر آنها روضه میخواند.او با ناراحتی گل های شقایق را روی شهدا میگذارد و برای آنها گریه میکند
🌷شهیدان برای ما خیلی زحمت میکشنوما باید از انها سپاس گزار باشیم مثل حاجقاسم سلیمانی همه میشناسینش
امام حسین را دید،از شدت شگفت زدگی میخواست داد بزند ولی نتوانست،امام به او گفت:(( از درجات رفیع زیادی از جمله درجه رفیع شهادت که دلت میخواهد خواهی رسید)). فورا از خواب بیدار شد و دعا میکرد که خوابش به حقیقت به پیوندد، او شهید حاج قاسم سلیمانی بود.
با خوشحالی پرده سنگر را کنار زدچیزی را که در پشت پرده دید حتی به آن فکر هم نمی کرد که ممکن بود این چیز تعجب آور منظور او باشد؟او دلاور مردان ایرانی را می دید که تک تک جان باختندولی افسوس که دیگر نمی توانست کاری انجام دهد
سرش رابرگرداند و دید بهترین دوستش زخمی شده است و ناراحت شد
عالیه
ممونم از دوستان که نظر دادن ❤❤❤
او با کسی رو به رو شد که خودش تعجب کرد
عالی بود من که خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی زیاد خوشم اومد مرسی ازتون و ممنون گرم ؟؟؟
خیلی هم عالی خیلی هم طولانی نیست اشتباه میکنید
مرسی