معنی درس سیزدهم گردآفرید صفحه 102 و 103 و 104 و 105 فارسی دهم
Roza
خوب بود 🙃🖤
💫🚶🏻♀️
😍👌🏻
معنی شعر کلمات صفحه ۱۰۲ و ۱۰۳ و ۱۰۴ و ۱۰۵ کتاب ادبیات فارسی پایه دهم معنی درس سیزدهم گردآفرید از سایت نکس لود دریافت کنید.
1) چو آگاه شد دختر گژدهم که سالار آن انجمن گشت کم
2) زنی بود برسان گردی سوار همیشه به جنگ اندرون نامدار
3) کجا نام او بود گردآفرید زمانه ز مادر چنین ناورید
4) چنان ننگش آمد ز کار هجیر که شد لاله رنگش به کردار قیر
5) بپوشید درع سواران جنگ نبود اندر آن کار جای درنگ
6) فرود آمد از دژ به کردار شیر کمر بر میان بادپایی به زیر
7) به پیش سپاه اندر آمد چو گرد چو رعد خروشان یکی ویله کرد
8) که گردان کدامند و جنگ آوران دلیران و کارآزموده سران
9) چو سهراب شیراوژن او را بدید بخندید و لب را به دندان گزید
10) بیامد دمان پیش گرد آفرید چو دخت کمندافگن او را بدید
11) کمان را به زه کرد و بگشاد بر نبد مرغ را پیش تیرش گذر
12) به سهراب بر تیر باران گرفت چپ و راست جنگ سواران گرفت
13) نگه کرد سهراب و آمدش ننگ برآشفت و تیز اندر آمد به جنگ
14) چو سهراب را دید گردآفرید که برسان آتش همی بردمید
15) سر نیزه را سوی سهراب کرد عنان و سنان را پر از تاب کرد
16) برآشفت سهراب و شد چون پلنگ چو بدخواه او چاره گر بد به جنگ
17) بزد بر کمربند گردآفرید ز ره بر برش یک به یک بردرید
18) چو بر زین بپیچید گرد آفرید یکی تیغ تیز از میان برکشید
19) بزد نیزه او به دو نیم کرد نشست از بر اسپ و برخاست گرد
20) به آورد با او بسنده نبود بپیچید ازو روی و برگاشت زود
21) سپهبد عنان اژدها را سپرد به خشم از جهان روشنایی ببرد
22) چو آمد خروشان به تنگ اندرش بجنبید و برداشت خود از سرش
23) رها شد ز بند زره موی اوی درفشان چو خورشید شد روی اوی
24) بدانست سهراب کاو دخترست سر و موی او ازدر افسرست
25) شگفت آمدش گفت از ایران سپاه چنین دختر آید به آوردگاه
26) ز فتراک بگشاد پیچان کمند بینداخت و آمد میانش ببند
27) بدو گفت کز من رهایی مجوی چرا جنگ جویی تو ای ماه روی
28) نیامد بدامم بسان تو گور ز چنگم رهایی نیابی مشور
29) بدانست کاویخت گردآفرید مر آن را جز از چاره درمان ندید
30) بدو روی بنمود و گفت ای دلیر میان دلیران به کردار شیر
31) دو لشکر نظاره برین جنگ ما برین گرز و شمشیر و آهنگ ما
32) کنون من گشایم چنین روی و موی سپاه تو گردد پر از گفت وگوی
33) که با دختری او به دشت نبرد بدین سان به ابر اندر آورد گرد
34) کنون لشکر و دژ به فرمان تست نباید برین آشتی جنگ جست
35) عنان را بپیچید گرد آفرید سمند سرافراز بر دژ کشید
36) همی رفت و سهراب با او به هم بیامد به درگاه دژ گژدهم
37) در باره بگشاد گرد آفرید تن خسته و بسته بر دژ کشید
38) در دژ ببستند و غمگین شدند پر از غم دل و دیده خونین شدند
39) ز آزار گردآفرید و هجیر پر از درد بودند برنا و پیر
40) بگفتند کای نیکدل شیرزن پر از غم بد از تو دل انجمن
41) که هم رزم جستی هم افسون و رنگ نیامد ز کار تو بر دوده ننگ
42) بخندید بسیار گرد آفرید به باره برآمد سپه بنگرید
43) چو سهراب را دید بر پشت زین چنین گفت کای شاه ترکان چین
44) چرا رنجه گشتی کنون بازگرد هم از آمدن هم ز دشت نبرد
45) تو را بهتر آید که فرمان کنی رخ نامور سوی توران کنی
46) نباشی بس ایمن به بازوی خویش خورد گاو نادان ز پهلوی خویش
جواب بچه ها در نظرات پایین سایت
مهدی : 1) وقتی که گردآفرید(دختر گژدهم)باخبر شد که فرمانده آن ها اسیر شده است،
2) او (گردآفرید) زنی بود که مانند پهلوانی سوارکار همیشه در جنگ ها معروف بود،
3) که نام او گردآفرید بود و روزگار از مادر چنین فرزندی به دنیا نیاورده بود.
4) او چنان از اسارت هجیر سرافکنده شد/ که صورت سرخش از خشم مانند قیر سیاه گردید.
5) (گردآفرید) لباس و زره جنگجویان را پوشید/زیرا در این جنگ جای توقف و تعلل نبود.
6) از قلعه مانند شیری شجاع پایین آمد/در حالی که بر کمر، کمربند بسته و سوار اسب تندرویی بود.
7) سریع به نزد سپاه سهراب آمد/ و مانند صاعقه فریادی کشید.
8) که پهلوانان و جنگجویان و آزاد باتجربه شما چه کسانی هستند؟
9) هنگامی که سهراب شیرافکن گردآفرید را دید/خندید و لب را از روی خشم گزید.
10) شتابان و خشمگین نزد گردآفرید آمد. / وقتی دختر کمندانداز سهراب را دید،
11) کمان را آماده کرد و دست ها را برای پرتاب تیر، از هم باز کرد/در تیراندازی بسیار مهارت داشت.
12) بر (به سوی) سهراب تیرهای فراوانی پرتاب کرد/ و از دو طرف مردانه مبارزه می کرد.
14) سهراب به گردآفرید نگاه کرد و این کار گردآفرید برایش مایه ننگ بود/ عصبانی شد و سریع جنگ را آغاز کرد.
15) گردآفرید نیزه را به سوی سهراب گرفت/ اسب را راند و نیزه را به حرکت درآورد.
16) سهراب عصبانی شد و مثل پلنگ حمله ور شد//زیرا دشمن او در جنگیدن ماهر بود.
17) سهراب نیزه را بر کمربند گردآفرید زد/ و یک باره زره او را پاره کرد.
18) هنگامی که گردآفرید بر اثر ضربه سهراب از روی زین به سویی گشت/شمشیر برنده خود را از کمربند درآورد.
19) با ضربه ای نیزه سهراب را شکست/ بر روی زین اسب نشست و فرار کرد.
20) چون قدرت جنگیدن با سهراب را نداشت/از او رویبرگرداند و سریع عقب نشینی کرد.
21) سردار لشکر افسار اسب را رها کرد/و آن گونه خشمگین شد که با خشم خود دنیا را تاریک کرد.
22) وقتی که سهراب خود را با فریاد به گردآفرید نزدیک کرد/به حرکتی کلاهخود او را از سرش برداشت.
23) گیسوی گردآفرید از زیر زره بیرون آمد/ و چهره خورشیدگون او نمایان شد.
24) سهراب متوجه شد که حریفش دختر است/ و سر و موی او شایسته تاج است.
25) تعجب کرد و گفت: از سپاه ایران/ چنین دختری به میدان جنگ می آید؟!
26) سهراب، کمند و بند پیچان خویش را از کنار تسمه زین اسبش باز کرد و به سوی گردآفرید پرتاب کرد و او را به بند کشید. (کمند را به دور کمر گرد آفرید انداخت و او را به بند کشید.)
27) سهراب به او گفت: از من فرار مکن/ ای زیبارو، چرا به دنبال جنگ هستی؟
28) تا امروز هیچ شکاری مثل تو به دامم نیامده است/نمی توانی از دستم فرار کنی، دست و پا مزن.
29) گردآفرید فهمید که از سهراب رهایی نخواهدیافت/پس درمان آن را جز حیله را دیگری ندید.
30) دو بیت:گردآفرید به سهراب نگاه کرد گفت:ای دلاوری/ که در میان پهلوانان مانند شیر هستی،
31) دو سپاه ناظر جنگیدن ما بوده اند / و سلاح های جنگی و حمله و پیکار ما را نگریسنه اند.
32) اکنون من چهره و گیسوی خود را نشان می دهم/ تا در سپاه تو بحث و جدل به وجود آید،
33) که سهراب با دختری در میدان جنگ/ این گونه تاخت و تاز و نبرد کرد.
34) اکنون سپاه و قلعه در اختیار توست/ نباید صلح را بر هم بزنی و جنگ برپا کنی.
35) گردآفرید تغییر مسیر داد/ و اسب سربلندش را به سمت قلعه راند.
36) گردآفرید می رفت و سهراب هم با او حرکت می کرد/گژدهم نزدیک در قلعه آمد.
37) گردآفرید در قلعه را باز کرد/ و بدن کوفته و مجروح و اثر بند0…2داشته را به درون قلعه انداخت.
38) در قلعه را بستند و ناراحت شدند/غمگین بودند و بسیار گریستند.
39) از آزاری که گردآفرید و هجیر دیده بودند،تمام اهل قلعه ناراحت بودند.
40) اهل قلعه گفتند: ای زن خوش قلب و شجاع/ تمام اهل قلعه نگران تو بودند.
41) که هم جنگ کردی و هم حیله به کار بردی/و این کار تو موجب ننگ و رسوایی خانواده تو نشد.
42) گردآفرید بسیار خندید / و به بالای قلعه آمو و سپاه دشمن را نگریست.
43) وقتی سهراب را بر روی اسب دید/ به او گفت: ای شاه تورانیان،
44) چرا خود را به زحمت انداختی/اکنون هم از گرفتن قلعه و هم از آن چه که بین ما در میدان جنگ گذشت ، برگرد.
45) برای تو بهتر است که به حرف من گوش دهی/و به سوی توران بازگردی.
46) نباید از زور و بازوی خود احساس امنیت کنی/زیرا گاو نادان با خوردن و چاق شدن زمینه هلاکت خود را فراهم می کند.
😍👌🏻
عالیه واقن
خوب بود 🙃🖤