انشا حمل یک قالب یخ بدون دستکش حس و حال صفحه 62 و 63 نگارش هشتم

دخترک مغرور

خوب بود من همه سایت هارو گشتم ولی این ا نشا یکم بهتر بود میدونید انشا باید توصیف باشه نه خاطره چون بیشتر معلم ادبیات ها از کلمات ادبی توی انشا میخان نه خاطره وقت یک توصیف کوچیکش خوب بود

ناشناس

بوی خاک بس از بارش باران

ناشناس

اصلا خب نبود

ارمی بی تی اس

بد نبود

انشا صفحه ۶۲ و ۶۳ کتاب نگارش هشتم درباره درمورد حمل یک قالب یخ بدون دستکش چه حس و حال پایه کلاس هشتم تجربی انسانی ریاضی از سایت نکس لود دریافت کنید.

انشا حمل یک قالب یخ بدون دستکش

انشا درباره حمل یک قالب یخ بدون دستکش

انشا درباره ی در مورد بوی خاک پس از باران که در صفحه ۶۲ کتاب نگارش پایه و کلاس هشتم برای دانش‌آموزان مطرح شده است همراه با پاسخ و جواب حس و حال حمل یک قالب یخ بدون دستکش به زودی در سایت قرار میگیرد این مطلب موقتی می باشد و تا زمانی که انشا در این پست قرار بگیرد در این پست باقی خواهد ماند.

انشا حس و حال حمل یک قالب یخ بدون دستکش

مقدمه

نام خداوند صاحب چهار فصل خداوند انسان را که آفرید به فکر همه چیز او بود و برای محافطت از اندامها واعضای بدنش عضو مناسب آن را نیز آفریدیکی از این محافظهای بدن که خیلی هم حیطه محافظتی قوی دارد پوست است . این پوست همیشه در معرض انواع خطرات و بلایا است یکی از این بلایا این است که در معرض یخ زد گی قرار بگیرد.

بند بدنه

قدیمترها مراسم عروسی را در خا نه بر گزار می کردند وبرای مراسم عروسی تدارکات خاصی دیده می شد یکی از این تدارکات که برای رفاه حال میهمانان عزیز بود تهیه یخ بود که این وظیفه به عهده این بنده حقیر گذاشته شد . تصوری که اینجانب از یخهای مجلسی داشتم با آنچه در واقعیت دیدم بسیار فرق داشت . وقتی چشمان من به قالب یخ افتاد چیزی نمانده بود که قالب تهی کنم و جان به جان آفرین تسلیم کنم زیرا یخی که من دیدم در حدود یک متر طول داشت و عرض آن هم حدود 30 سانتیمتر بود در حالی که فاصله دو دست من از یکدیگر با کمی تخفیف به 90 سانت میرسید با کلی کلنجار رفتن سر انجام تن به قضا و قدر دادم ویخ را برداشته و رهسپار خانه شدم هوا بسیار گرم بود ومن ابتدا حس خنکی خوبی داشتم واحساس غرور میکردم که کاری بزرگتر از خودم انجام داده بودم کم کم در راه رسیدن به خانه حس کردم لباسهایم خیس شده اند چون مجبور بودم خود را تکیه گاه یخ قرار دهم تا یخ از دستم رها نشود در اینجا حس من تغییر کرد و به نفرت تبدیل شد من مانده بودم و یک قالب بزرگ یخ و لباسهایی که باید با آنها ادامه می دادم .اگر یخ را رها میکردم آبرویم میرفت . بنابراین تصمیم گرفتم بای نحوا”کان ادامه بدهم کم کم حس کردم خدایا چرا انگشت ندارم ، چه اتفاقی برای انگشتانم افتاده است . که ناگهان به فکرم رسید که شاید انگشتانم بی حس شده اند بخاطر سردی یخ ،و به یخ فروش هم بد و بیراه می گفتم که چرا یک یخ سوراخ به من داده است که همه جای ان چکه میکند در اینجا قالب یخ را راحت تر در دست گرفته بودم چون حجم زیادی از یخ مورد نظر آب شده بود و تقریبا مناسب با سایز دستهایم شده بود .
من تقریبا بیشتر مسیر را آمده بودم که دیگر دستهایم به قدری بی حس شده بود که دیگر توان نگهداری یخ را نداشتم بین ماندن و رفتن دویدن را انتخاب کردم و شروع به دویدن کردم که زودتر به مقصد برسم و هنگامی که یکی از مردهای فامیل مرا دید به کمک من آمد و یخ را از دستم گرفت و کلی غرغر کرد که چرا یخ را داخل گونی نگذاشته ای که هم حمل آن آسانتر شود و هم بیشتر یخ در اثر گرما آب نشود .

نتیجه گیری

من در اینجا حس و حال یک سربازی را داشتم که از خدمت سربازی فرار کرده است و کسی منتظر او نبوده است . و من ماندم ویک حس حماقت که حس اضافی بودن را نیز در پی داشت و بدتر از همه اینها حس سردی که بر اثر آب شدن یخها و ریختن آب آن برروی شلوارم وحس بدی که از پوشیدن شلوار خیس داشتم ولی خوشحال بودم که سرانجام یخ را به مقصد رساندم و چون هوا هم گرم بود شلوارم زود خشک شد و من نیز مانند بقیه مهمانها از عروسی و خوردن ناهار عروسی و آب دوغ خنکی که ماحصل زحمات صادقانه اینجانب بود لذت بردم و در اینجا یک تصمیم مهم هم گرفتم وآن اینکه هیچوقت برای گرفتن یخ عروسی داوطلب نشوم .
به امید روزهای پر از شادی و لبخند برای تمام هموطنان عزیزم.

جواب بچه ها در نظرات پایین سایت

پریچهر : من، همیشه پیرو گرما بوده و آن را به سرما ترجیح میدهم، هرچند که عاشق برف بوده و با فرا رسیدن زمستان ذوق میکنم، اما گرما برایم دوست داشتنی تر است.
امروز، خورشید وسط آسمان قرار گرفته و مستقیم بر مغز انسان می تابد، طاقت ها تاق شده و دیگر تحمل مانتو و شال و روسری را ندارم، تند و تند در حال حرکت به سوی خانه هستم اما گرما امانم را بریده است، با نگاهی به این طرف و آن طرف، مغازه ای به چشم می خورد که روی شیشه آن بر کاغذی نوشته بود: یخ موجود است.
نمیدانم چرا ناخوداگاه دلم می خواست یخی به دست گرفته و سرمایش را بر صورتم بمالم، نفسی عمیق بکشم و بر گرما غلبه کنم.
پس وارد مغازه شده و با خرید یک قالب یخ، آن را از جایش دراورده و به محض به دست گرفتنش، دستم سرد شده و رو به بی حسی میرفت، مقداری از آب آن را به صورت زده و با لذت تمام لبخند میزدم و نگران نکاه دیگران به خود نبودم، چرا که عقل من در آن زمان این دستور را داده و من نیز مطیع او هستم.
با حس سرمای بیش از حد در دستانم قالب را در سطل زباله انداخته و به مسیر کمی که برای رسیدن به خانه و کولر پیش رو داشتم ادامه دادم.

یسنا : مقدمه : شاید  خیلی‌ ها آنقدر احساس نداشته باشند که حس و حال  حمل یک قالب یخ را درک کنند اما من حمل قالب یخ را مانند حس عاشقانه و آسمانی میدانم…..
بدنه : بند اول: ستگی به این دارد که ما یخ را در  زمستان در دست بگیریم یا در تابستان گرفتن یخ در زمستان احساس  خوبی به ما نمی‌ دهد در سرمای طاقت فرسای زمستان به یاد دستان  یخ زده رفتگرها کارگرهاو یا کودکانی می افتم که به علت فقر نمی‌توانندبا  ماشین به مدرسه بروند احساس یخ زدن دست ما در زمستان احساس بدی است زیرا من به یاد نیازمندان می افتند که در خانه هایشان بخاری ندارند و تا صبح از سرما به خود می لرزند ولی در تابستان احساس لمس یک احساس خوبی  است زیرا سرمای در گرمای تابستان دل چسب است .
بند دوم : شما حمل  قالب یخ را چگونه احساس و درک می‌کنید ؟ هنگامی که دستم به قالب یخ می خورد احساس خوبی به من دست می‌دهد  نمیدانم چیست ولی این احساس را خیلی دوست دارم حس سرما در گرمای تابستان بسیار زیبا و دلچسب است شاید باورتان نشود ولی من عاشق یخ هستم ..…
بند سوم : آیا میدانید یخ چیست ؟ یخ همان ذرات گوارای آب است که جنبش آنها کم و در اثر  سرمای زیاد به هم فشرده و از حالت مایع به جامد تبدیل شده اند من هنگامی که یخ را در دستانم قرار می‌ دهم و آن سرمای زیبا را لمس می کنم همان احساسی را دارم که هنگامی که یک مشت آب از رودخانه  ای زلال و پاک برداشته ام … به یاد فقیران و نیازمندان باشیم تا حس بدی هنگام برداشتن قالب های یخ در سرمای جان فرسای زمستان به آن ها دست ندهد حتی می‌ توانیم با اهدای یک جفت دست کش که دستا نشان را گرم نگه دارد.

منتظر شما هستیم …

میخواهید جواب یا ادامه مطلب را ببینید ؟
ناشناس 2 سال قبل
4

اصلا خب نبود

ارمی بی تی اس 3 سال قبل
3

بد نبود

ناشناس 3 سال قبل
4

بوی خاک بس از بارش باران

mmmm 3 سال قبل
0

عالی بود . Tank you

دخترکـ دهه هشتادی وحشی💞 3 سال قبل
2

بد نبود انشاهای فبلی خیلی بهتر بود

͢★᭄ིིaЯsɦɨa★⃤̶‌ 3 سال قبل
2

خوب…

نویسنده 3 سال قبل
2

انشاء خوبی بود

نویسنده 3 سال قبل
0

این همش غلط بو ای چیه

دخترک مغرور 3 سال قبل
7

خوب بود من همه سایت هارو گشتم ولی این ا نشا یکم بهتر بود میدونید انشا باید توصیف باشه نه خاطره چون بیشتر معلم ادبیات ها از کلمات ادبی توی انشا میخان نه خاطره وقت یک توصیف کوچیکش خوب بود

برای پاسخ کلیک کنید