انشا صدای باران حس و حال صفحه 53 نگارش هشتم
نویسنده
نمیدانم با این موضوع چگونه کنار بیایم .شاید سال ها، ماه و یا قرن ها گذشته باشد اما یاد و فکرت همیشه در ذهنم حک شدهباران را گوش می سپارم و غم ها را به درون فاضلاب های شهر داری میریزم.😝آری بیایید با این صدای زیبا و گوش سپار غم ها را فراموش کرده و خاطرات خوشی در ذهن بسپاریمخدایا از تو سپاسگزارم بابت تمام نعمت هایت به خصوص آرامش برانگیز ترینش باران😚
زیبا
بله نظر بسیار خوبی است
معین نوفرستی
عالی وشادبود
تیام
الهام بخش بود 🙂توصیه میکنم که 😉خودتون انشای مختص خودتون و داشته باشیدهرکدوم از ما یه نوع طرز فکر داریم 🧠منم فقط برای بیشتر درک کردن صدای باران 🌦دنبال انشاش میگشتم 🤓و واقعا عالی بود 🙃 ذهنم و باز کرد تا یه انشای فوق العاده بنویسم 😊
انشا صفحه ۵۳ کتاب نگارش دوازدهم درباره درمورد حس و حال صدای باران پایه کلاس شنیدن صدا های زیر چه حس و حالی به شما میدهد ؟ یکی را انتخاب کنید و حس و حال خود را درباره آن بیان کنید با موضوع مقدمه بدنه نتیجه از سایت نکس لود دریافت کنید.
انشا صدای باران نگارش هشتم مقدمه بدنه نتیجه
مقدمه : کنار پنجره ایستاده بودم وبیرون را نگاه می کردم بر گ درختان که بر زمین روان میگشتند فریاد می زدند که پاییز است خورشید دلگیر تر از همیشه در آسمان خود نمایی میکرد ابرهای تیره آ سمان را فرا گرفته بودندگویی دلی پر از درد دارند و می خواهند بگریند.
بدنه : در همین افکار بودم که قطرلت باران آرام آرام به شیشه برخورد می کردند با خود گفتم که بالاخره بغض آسمان شکست . از خانه بیرون آمدم صدای باد وبو ی بارا ن را که حس کردم روحم تازه شد به یاد روزهایی افتادم که پاییز بود و باران می بارید و با هم خیابانها را متر میکردیم وقتی باران می بارید صورتمان را رو به آسمان می گرفتیم تا قطرا ت باران گونه هایمان را نوازش کند . گاهی خیلی سرد بود و صورت و دستهایمان یخ می کرد بعد با هم به همان کافه می رفتیم و یک لیوان شیر داغ می خوردیم .
حالا من در طول همان خیابان قدم می زنم ،روبروی همان کافه می ایستم اما چرا تو نیستی ؟چرا اینقدر جای خالی ات خود نمایی میکند ؟به همان کافه همیشگی میروم ولی شیر نمی خورم یک لیوان قهوه تلخ می خورم ، تلخ تلخ .
باران برای من یعنی یاد آوری نبودن تو. یاد آوری آن روز که تو برای همیشه رفتی ، برای همیشه چشم به راهم گذاشتی ، وقتی رعد و برق می زند و باران شدیدتر می شود با خود فکر می کنم آسمان چرا اینقدر غمگین است . آسمان در فراغ چه کسی چنان بی تابانه میگرید.
نتیجه : من فراموش میکنم ، آنقدر فراموش میکنم که گویی همه چیز دیروز اتفاق افتاده است . بله فراموش میکنم .ولی باران که می بارد دو باره همه چیزاز مقابل چشمانم عبور می کند و من فراموش میکنم که باید فراموشت کنم ! گاهی فکر میکنم باران غمها را می شوید و دلم را شاد می کند اما نه باران فقط مرا فراموشکارتر میکند .
جواب بچه ها در نظرات پایین سایت
پریچهر : باز باران ،با ترانه،با گهر های فراوان ،می خورد بر بام خانه……
پاییز!روز های بارانی ات عجیب شیرین اند،دل باران خورده ام،گوشه ای رنج می طلبد که به دور از هیاهوی دنیا و آدم هایش،میهمان جنجالی چای شود.
ای فصل خزان و برگ ریزان ،از همه ی دلبری هایت که بگذریم ،دلگیری عصر هایت گذر کردنی ت
نیست.وای به حال وقتی که عصر باشد ،باران ببارد و دل رمیده ی ما اسیر غم و غصّه شده باشد.
باران با همه عظمتش می بارد تا گلی را زنده کند و زمینی را تازه کند و دل خاک خورده انسانی را از غم بشوید.بارانی که از خود می گذرد تا شاعر با آهنگ دل نشینش شعری بسراید و به راستی که چه صدای موزونی دارد! صدای تپش قلب آسمان همانند لالایی مادران آرام و گوش نواز است و انسان را به وجد می آورد.
مروارید های الهی به بزرگی خداوند متعال ایمان دارند و این گونه از اوج آسمان پایین می آیند و سر بر خاک می گذارند.در حالی که ما انسان های روی زمین هنوز در خواب غفلت به سر می بریم.پس چه خوب است که با شنیدن صدای این نعمت بزرگ الهی ، از خواب غفلت بر خیزیم و خدا را با تمام وجود حس کنیم.
پریچهر : گوش هایم، بدون شنیدن این صدا، توان زنده بودن نداشته و بی آن صدا، خستگی در من دمیده و بی حالی را مهمان زندگی ام می کند.
به شوق همین صدا است که برخواب رفته و آرامش خاصی در خواب را به من هدیه می کند، چرا که ساده ترین کلمات از زبان او، گوهر بار بوده و در نظر، هرکدام معنایی پر محتوا و سنگین خواهد داشت.
چونان آوایی است که با ریتم خاص خود، پلکانم را بر آغوش یک دیگر هدایت کرده و پرده آرامش را بر چشمانم می کشد، همه چیز برای ساعت ها ساکت شده و تنها آرامش و حس خوب ملایمت است که حکم فرماست و به من دستور می دهد.
همین صدا و نوا است که علاوه بر گوش هایم، در سراسر وجودم پیچیده و در قلبم می نشیند و برای ساعت ها حکومت آن جارا با آرامش خود به دست گرفته و راه را برای مشکلات و سختی ها سد می کند.
حال که در این سن و سال هستم و دیگر خبری از آن صداهای آهنگین نیست، باز نیز با شنیدن کوچک ترین لالایی مادر، آرامش در تنم تنیده و روحم را قلقلک می دهد، من هرقدر هم که بزرگ شوم، باز هم با شنیدن این طنین، کودکی دو ساله مهتاج نوازش می شوم.
پریچهر : موضوع : صدای باران
مقدمه: قطراتش از آغوش آسمان شده و قطره به قطره ، درب پنجره های مارا زده و خبر از آمدنش میدهد .
بدنه : زیباتر از این ، چه میهمانی میتوانستیم داشته باشیم ؟ که با عطرش هوا را مست کند ، با عبورش گل ها را شاداب کند .
با نشستن صدایش بر گوشم ، جان تازه ای در من دمیده و روحم را لمس میکند، صدایش ، مرا به سمت آزادی کشانده و به زور خودش ، چشمانم را بسته و پلکانم را بر آغوش هم فرو میبرد .
حسش را نمیتوان با زبان انسان توصیف کرد ، حسیست همیشگی و پر از لطافت ،که دوست دارم همیشه در گوشم بچرخد و مغزم را بشوید و آلودگی ها را به یک باره فرو ریخته و آرامشی همیشگی برایم به ارمغان بیاورد .
هیجوره نمیتوان با شنیدن صدایش ، از دیدنش غافل شده و فقط به شنیدن صدایش اکتفا کرد ، بلکه حتی شده از پشت پنجره باید سلامی گرم به او داده و خوشحال شدن از بودنش را به او نشان دهم .
نتیجه: حس های خوب ، جز همین ها که همه را ، حتی گیاهان را خوشحال میکنند نیست ، کاش آن هارا سرزنش نکرده و با آمدنشان اخم بر چهره نکشیم .
نویسنده : نمیدانم با این موضوع چگونه کنار بیایم .
شاید سال ها، ماه و یا قرن ها گذشته باشد اما یاد و فکرت همیشه در ذهنم حک شده
باران را گوش می سپارم و غم ها را به درون فاضلاب های شهر داری میریزم.😝
آری بیایید با این صدای زیبا و گوش سپار غم ها را فراموش کرده و خاطرات خوشی در ذهن بسپاریم
خدایا از تو سپاسگزارم بابت تمام نعمت هایت به خصوص آرامش برانگیز ترینش باران.
پریچهر : ابر های سیاه و تیره از هر طرف مانند لشکری بر زمین هجوم آوردند.
درست ک فکر میکنم رعد و برق شروع ب کنسرت موسیقی آسمان میکند،اولین قطرات باران نت های موسیقی را ب صدا در می آورند.
آنها ک چیزی از موسیقی نمیدانند پس چگونه میتوانند چنین دل انگیز بنوازند ک گل ها لبخند بزنند .
آری!این یک باران پاییزی است ک برگ های درختان را از شر پاییز خلاص میکنند و بر زمین می اندازد.
باران پاییزی تمام کینه ها و بدی هارا با خود میشورد و با رودخانه همراه میشود.
اوست ک با شادی اش تمام غم هارا میشوید و میبرد و ب جایش غنچه های لاله را زنده میکند.
صدای چک چک باران نمیگذارد بخوابم و حواب از چشمانم ربوده.
صدای باران نوایی است ک گویی خدا عاشقانه هایش را برای ما فرستاده .
از پنجره اتاقم ب بیرون نگاه میکنم،رو ب روی چشمانم تصاویری از نقاشی خداوند است.
باران پنجره اتاقم را گاه نوازش و گاه سیلی میزند ،ددست داشتم با زمین همراه شوم و آلودکی هارا از خود پاک کنم و زندگی دوباره ب خود ببخشم.
صدای شلپ شلپ پای مردمی ک با چتر هایشان زیر باران قدم میزنند و چاله های آب را رد میکنند زیباست.
مروارید های الهی ب بزرگی خداوند متعال ایمان دارند و اینگونه از اوج آسمان پایین می آیند و سر بر خاک میگذارند.در حالی ک ما انسان ها روی زمین هنوز در خواب غفلت ب سر میبریم .
پس چ خوب است ک با شنیدن صدای این نعمت بزرگ الهی از خواب غفلت بر خیزیم و خدارا با تمام وجود حس کنیم.
یک سوال کی ترکت کرده ها
عالییی ادم حس میگیره
عالیه اما خیلی طولانی هست وهمین طور احساسی
عالی وشادبود
عالی تر از عای بود ممنون بابت انشای زیبایتان
نمیدانم با این موضوع چگونه کنار بیایم .شاید سال ها، ماه و یا قرن ها گذشته باشد اما یاد و فکرت همیشه در ذهنم حک شدهباران را گوش می سپارم و غم ها را به درون فاضلاب های شهر داری میریزم.😝آری بیایید با این صدای زیبا و گوش سپار غم ها را فراموش کرده و خاطرات خوشی در ذهن بسپاریمخدایا از تو سپاسگزارم بابت تمام نعمت هایت به خصوص آرامش برانگیز ترینش باران😚
ممنون بابت این انشا ولی به خاطر نوشتن این انشای زیبا هیچ وقت حاضر نیستم خودم رو بدبخت کنم و عاشق دل شکسته نشون بدم من شادمچون خدا رو دارم❤
ها میفهمه
بنظرم در آخر انشا بعد از پایان یک بیت شعر باشد بسیار زیبا استزهرا
باران که شدی مپرس این خانهٔ کیست
الهام بخش بود 🙂توصیه میکنم که 😉خودتون انشای مختص خودتون و داشته باشیدهرکدوم از ما یه نوع طرز فکر داریم 🧠منم فقط برای بیشتر درک کردن صدای باران 🌦دنبال انشاش میگشتم 🤓و واقعا عالی بود 🙃 ذهنم و باز کرد تا یه انشای فوق العاده بنویسم 😊
واااایی فاز گرفتم😢😂
😍😍😍
عالی بود
صبح زود که به مدرسه راه افتادم آسمان تیره وخاکستری شده و ابر ها در کنار هم ایستاده بودند معلوم بود که می ختست باران ببارد
در بین راه قطره ای از باران بر روی کتابی که در دست داشتم چکید خیلی خوش حال شدم که باران میبارد و آن لحظه ها بوی خاک بلند شده بود ....