بازنویسی حکایت روزی در فصل بهاران با جمعی از دوستداران صفحه 36 نگارش هفتم
🖕🏻
عالی بود 👏🏻
الهه شیرکوند
واقعا عالی بود
ناشناس
یدک نبود
ممد
نمیشه گفت بده ولی نمیشه هم گفت خوبه در کل بدنی
ناشناس
منازاینانشخیلیدوسشدارمتکیو
انشا بازنویسی حکایت صفحه ۳۶ کتاب نگارش پایه هفتم جامی بهارستان معنی نثر ساده روزی در فصل بهاران با جمعی از دوستداران از سایت دریافت کنید.
متن بازنویسی حکایت صفحه 95 نگارش هفتم
روزی در فصل بهاران با جمعی از دوستداران، به هوای گشت و تماشای صحرا و دشت، بیرون رفتیم. چون در جایی خرّم، جای گرفتیم و سفره انداختیم. سگی از دور دید و خود را نزدیک ما رسانید. یکی از دوستان، پاره سنگی برداشت و آن چنان که نان پیش سگ اندازند، پیش وی انداخت. سگ، سنگ را بوی کرد و بی توقّف بازگشت. سگ را صدا کردند؛ اما التفات نکرد. یکی از آنان گفت: «می دانید که این سگ چه گفت؟». گفت: «این بدبختان از بدبختی و گرسنگی، سنگ می خوذند، از خوان و سفره ایشان چه توقّع می توان داشت؟» بهارستان جامی.
جواب بچه ها در نظرات پایین سایت
مهدی : روزی از روزهای فصل بهار، با تعدادی از دوستان برای تفریح و تماشای دشت و صحرا بیرون رفتیم. در مکانی خوش آب و هوا اتراق کردیم و سفره انداختیم در همین حال سگی از دور ما را دید و به ما نزدیک شد. یکی از دوستان، پاره سنگی برای او انداخت (بدان گونه که نان برای سگی می اندازند). سگ، سنگ را بو کرد و بدون درنگ برگشت. سگ را صدا زدند امّا توجهی نکرد. یکی از آنان گفت: «می دانید که این سگ چه گفت؟». گفت: «این بدبختان از روی گرسنگی سنگ می خورند، از سفره آنان جه توقّعی می توان داشت.
نویسنده : در یک روز بهاری در فصل بهار با دوستان بخاطر هوای خوبی که بود به صحرا و دشت رفتیم در یک جایی که بسیار منظره خوبی داشت نشستیم و زیر انداز را پهن کردیم و سفره انداختیم که سگی رااز دور دیدیم که به سمت ما می اید بااین امید که به او غذایی بدهیم تاان غذارا بخورد ، یکی از دوستانمان بجای یک تکه نانی یک سنگ کوچکی به سمت سگ پرتاب کرد سگ نزدیک تر که امد دید غذا نیست و سنگ انداخته است به سمتش بجای نان و سگ برگشت وقتی دوستانم سگ را صدا ردند و سگ هیچ توجهی نکرد به دوستانم یکی دیگر از دوستان که این صحنه را دیده بود برگشت گفت : هیچ می دانید که سگ به ما چه گفت ؟ گفتند نه گفت : این ادم ها بدبختایی هستند که نان ندارند برای خوردن و در سفره اشان سنگ می خورند پس توقعی نمی توان داشت.
هیام : باید یه سگ گوشت میداد. لا تحرجو الحیوانات🐕🐕 سگ بیچاره معلوم نبود از گشنگی چه میکرد.
عالی بود 👏🏻
خوب بد نیست و معلمم دوست داشت
منازاینانشخیلیدوسشدارمتکیو
در
یدک نبود
مزخرف
روزی
عالی بود
عالی بود
حکایت بعضیای
خوب بود ...
بدک نبود ، ولی خوب بود .. ایده گرفتم.
عالی بود مرسی الهه جون♥️
خیلی علی بود
عالی بود❤️
ولی اسم حکایت نی😂
خیلییییی عالیه مرسین
خیلی خوب بود ولی به جای سگ نوشته یک
خوب بود ولی که اونقدر
سلام خیلی شرمنده از اول توضیح میدم چی شد اول بچهها اومده بودن بیرون رفتن توی یه جنگل سرسبز موقع نهار که شد سفره پهن میکنن یه سگی از دور دستی میاد و بوی غذا رو حس میکنه و میاد پیش سفره یکی از دوستان یه تکه سنگی مثل یک نانی انداخت پیش سگ سگ هم اینو بو میکنه و میفهمه این سنگه و از اینجا میره بیرون هرچی بچه ها صدا میزنند که اون سگ برگرده ولی برنمیگرده .
عالی بود واقعا ممنون♥
ممنون عزیزم
واقعا عالی بود
سلام اقا من انجام دادم که در مورد نظر خود در این مورد هم خانواده محترم سایت باشید برای عضویت این جا را در مورد این که در ۵۷۷ و گو و
عالییی🎊🎊
روزی از روزهای فصل بهار با دهداری ا
اللتناتتتتنننخخنحختنندللاکنخاتننمنللدوو
عالی حتما باز هم از این چیز ها بزارید 🤩
بلد نیستم
♥️
خیلی خوب است امتحان کن
سلام
خیلی خوبه
روزی در فصل بهار به همراه دوستان برای تماشای صحرا و دشت بیرون رفتیم . جایی پیدا کردیم و سفره را چیدیم. سگی از دور ما را دید و به طرفمان امد. یکی از دوستان جوری سنگی کنار سگ پرتاب کرد که انگار غذا است ؛سگ سنگ را بو کرد و رفت . صدایش هم کردنند بر نگشت. یکی از دوستان گفت:《می دانید این سگ چی گفت ؟ گفت این بد بخت ها از خسیسی و گرسنگی سنگ میخورند. از سفرشون چه توقعی میشد داشت؟》
سلام من این رو به صورت انشا نوشتم ولی نمیدونم موضوع را چی بنویسم
روزی از روز های بهاران با جمعی از دوستان به تفریح رفته بودیم
مقدمه رو بفرست
خیلی عالی
عالی بود👌👌👌👌👂👂👂👂😉😉😉
سلام خیلی عالی بود
.
حیلی بد
اقا مهدی ایول شما عالی هیتی لایک کنید ببینه
آخه به تو چه نون میده یا سنگ 🖕🏻😤
سلام باز نویسی همین ها هست.؟؟ گ
خر
سلام ست بیچاره معلوم نبود از گشنگی چه میکرد
چرا ما باید بهار را خیلی دوست داشته باشیم من تو زندگیم خیلی دوس دارم خیلی خیلی
عالییییی بود
سک بیچاره چه گناهی کرده بود که بهش غذا ندن باید میدادن پس اشتباه خیلی بدی کردن
سگگگگگگگ
اره می دونم
کس کش جواب درست بنویسید
عالییییی
عالی بود ممنون
باید به سگ غذا میداد
راحیل مرادی
باید جمله را بسیار خوبی باز نویسی کرد
هنوز ندیدمش 🙂
باسلامساجده معصومیان از لاهیجانمیخواستم بگم عالی کپی نکردم ولی از روش ایده گرفتم😊😊
چه عجب مهدی نگفت نمی دونم کاشکی بچه ها در پایین جواب ها را بنویسن
ممنون واقعا از زحمات بسیارتون
یعنی یک روز بهاری بود معنی یک روز بهارو سرسبز بود
عالی عالی ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️💚❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
کص
سگ از ادما تانتضار نداشت
زمذزنزدز
روزی خری امد وگفت ….. ار ار ار ار ار ار ار ار ار ار ار سگ آمد و گفت هاو هاو خیلی سگی
دریک روز بهاری با تعدادی از دوستان برای دیدن صحرا وهوای خوب آنجا به بیرون شهر رفتیم. درجایی خوش آب و هوا چادر برپا کردیم و سفره بر پا کردیم. در آن دور دست سگ ما را دید وبه حوس خردمندان غذایی برای سیر کردن شکمش دوان دوان به سوی ما آمدیکی از دوستان تک سنگی را مانند نان به سوی او پرت کرد.سگ بعد اینکه متوجه شد نان نیست بدون درنگ راه رفت را بازگشتدوستم اورا صدا زد ولی سگ توجه نکرد . یکی از این دوستان که این صحنه را دید گفت : آیا میدانید او سگ با خود چه می گوید؟گفتیم : نه !گفت : او الان با خود می گوید: اینها آنقدر خسیس هستن که شکم خود را با سنگ سیر می کنند. از اینها هیج توقع نمی توان داشت .اسم : خودت هرچی میخوای بزار
اففاقفا
کمی به حیوانات رحم کنید 🐵🐒🦍🦧🐶🐕🦮🐕🦺🐈⬛🐈⬛🐈🐱🦝🦊🐺🐩🐯🐅🐆🐴🐎🦄🦓🦌🦙🐖🐷🐄🐃🐂🐮🦬🐽🐏🐑🐐🐪🐫🦙🦒🐹🐀🐁🐭🦛🦏🦣🐘🐰🐇🐿🦫🦔🦇🐻🐨🐻❄️🦃🐼🐔🐓🦥🦦🐣🐤🦨🦘🐥🐦🦡🐾🐧🐦🐥🐤🐣🐓🐔🦃🕊🦅🦆🦢🦉🦤🪶🦩🦚🦜🐸🐊🐢🦎🐍🐲🐟🦭🐬🐋🐳🐳🦖🦕🐉🐉🐠🐡🐡🦈🦈🐙🐚🦋🐛🐛💮🪳🕷🐞🪲🪲🐝🐜🐜
😀😃😄😁😆🤣😂🤩😍😇😉🙃🙂😘😘😗☺😙😋😛🤔🤫🤭🤑😝🤪😜🏵🌹🥀🌺🌻🌼
بدبخت
👌🏻👌🏻خوب بود
عالی و زیبا بود ممنون
سارا پاره کند
سگ را پاره کند 💩💩🖕🖕
عالییییییییه
اال
ممنون رفقا
بتوآه
سلام سینا سیفی حاضر
عالیع وکاملن همین منظورش بود👐👌👌
در آخرهای می خوذند نوشته اونو اصلاح کنید
خیلی تاثیر گذار بود 🙂
یک روز در فصل بهار با جمعی از دوست داران به هوای گشت
عالی بود مرسی
در یک روز بهاری در فصل بهار با دوستان بخاطر هوای خوبی که بود به صحرا و دشت رفتیم در یک جایی که بسیار منظره خوبی داشت نشستیم و زیر انداز را پهن کردیم و سفره انداختیم که سگی رااز دور دیدیم که به سمت ما می اید بااین امید که به او غذایی بدهیم تاان غذارا بخورد ، یکی از دوستانمان بجای یک تکه نانی یک سنگ کوچکی به سمت سگ پرتاب کرد سگ نزدیک تر که امد دید غذا نیست و سنگ انداخته است به سمتش بجای نان و سگ برگشت وقتی دوستانم سگ را صدا ردند و سگ هیچ توجهی نکرد به دوستانم یکی دیگر از دوستان که این صحنه را دیده بود برگشت گفت : هیچ می دانید که سگ به ما چه گفت ؟ گفتند نه گفت : این ادم ها بدبختایی هستند که نان ندارند برای خوردن و در سفره اشان سنگ می خورند پس توقعی نمی توان داشت.طاها
اسم این حکایت را بگید
برای بچم زدم خوب بود
من خودم کوفت نمیدونم
ناعهلغعلذغععت
داداش این ناقس
ببخشید باید کدوم یکی نوشت اولی یا دومی
سگ میشدن
نثمثنقولحثمیتبت
سلام
ابدیتییوقویتقدیتیدیوبو ب
Aliبود ممنون از متنتون عاطفه
عااالی
عالی است
خاک من از تو میخوام
هیچی نمیگم طراوت
باید به سگ غذا میداد
سگی از دور به سمت ما می آمدخواهش میکنم 💕
اره اره راس می گی
سگ از همه اونا بیشتر میفهمید
به نظر من عالی بود حرف نداشت
شما خدا هیچی برایتان نیس ابوالفضل ابراهیمی
نمیدانم
جواب ها رو بگین
دقیقا
😂😂😂😂😂
من یک آدمه غمگینم 😔خیلی توی دلم خیلی درد دارم نمیدونم که با این درد های دلم چیکار کنم با کی بگم دردهای دلم رو 😓😓😪💤💤💤💤
بعععععععفع
💩💩💩💩💩💩💩💩💩💩💩💩💩💩💩💩🖕🖕🖕🖕🖕🖕🖕🖕🖕
بروووووووو
جون بخورمت
خیلی عالیه
من نمیدونمممم ککههههه
خخخ معلم مام فهمیده😂
😂😂خخ
😬😬😬😬😬
اسم این بازنویسی :تفریح دوستان
عالی بود
😂
سجاد عبیات
دلم برای سگ سوخت ، باید برای سگ غذا میدادن نه سنگ
بله
هیچی
آفرین
باسلام من صفحه 36را نیاوردو مشکل منو حل کنید زهرا علوی
۳۶
OK
عالییی
عالی
روزی در فصل بهار با عده ایی از دوستان تصمیم گرفتیم که برای گشت و گذار و هوا خوری و تماشای سبزه زار و صحرا و جنگل به بیرون از خانه برویم.
روزی در فصل بهار با عده ایی از دوستان تصمیم گرفتیم که برای گشت و گذار و هوا خوری و تماشای سبزه زار و صحرا و جنگل به بیرون از خانه برویم.
روزی در فصل بهار با عده ایی از دوستان تصمیم گرفتیم که برای گشت و گذار و هوا خوری و تماشای سبزه زار و صحرا و جنگل به بیرون از خانه برویم.
روزی در فصل بهار با عده ایی از دوستان تصمیم گرفتیم که برای گشت و گذار و هوا خوری و تماشای سبزه زار و صحرا و جنگل به بیرون از خانه برویم.
روزی در فصل بهار با عده ایی از دوستان تصمیم گرفتیم که برای گشت و گذار و هوا خوری و تماشای سبزه زار و صحرا و جنگل به بیرون از خانه برویم.
عالیی
سلا م ممنون
جواب نگارش هفتم صفحهی ۳۶
صفحه ی ۳۶
عالی بود
لابیبااابییققعخخ
عالی خیلی خوب
عالییییییبییییییییی بود مرسی بابت کمک هاتون
برای عقل و آینده نگری و در سال های اخیر در سال های اخیر در استان فارس قرار دارد در سال جاری به
اینا باید بجوای سنگ انداختن حد اقل یه تکه نان بهش میدادند
عالی بود
گوه
🖕🖕🖕بدرد نخورا
سگ سنگ را بو کرد و بدون هیچ عکس العملی برگشت
ترکیدی بدبخت وامونده🤣🤣
لطفا کمک کنید
وات ؟؟
اره واقعا عالی بود
عالی
عالی
🤭😐
روزی در فصل بهار ، من و برخی از دوستانم تصمیم گرفتیم به سفر برویم و از تماشا ی طبیعت لذت ببریم . در یک مکان سرسبز و خوش آب و هوا ماندیم . سفره ای پهن کردیم تا غذا بخوریم . سگی که اطراف ما بود ؛ ما را دید و به سمت ما آمد . یکی از دوستانم تکه سنگی را برداشت مانند نانی که طرف سگ پرتاب می کنند ، طرف او پرت کرد . یک سنگ را بو کرد و بعد بدون معطلی رفت . بقیه دوستانم دوباره ان را صدا زدند اما یک حتی سر برنگرداند و کوچک ترین توجه ای نکرد و رفت . یکی از دوستانم گفت:” ایا متوجه منظور یک شده اید ؟” همه گفتیم:”نه” او ادامه داد:”سگ گفت:این انسان های بدبخت که به جای غذا سنگ می خوردند ؛ از سفره ی آنان هیچ انتظاری نباید داشت .”
سلام خسته نباشین مرسی از جواب های زیباتون 💖
نمیشه گفت بده ولی نمیشه هم گفت خوبه در کل بدنی