بازنویسی حکایت نگاری شخصی خانه به کرایه گرفته بود صفحه 66 کتاب نگارش کلاس هفتم

سونیا

یک نفر و یک شخص خانه ای را اجاره گرفته بود ولی چوبهای سقف این خانه بسیار صدا میداد به صاحب خانه مراجعه کرد و برای از نوسازی و دوباره سازی صقف خانه با او صحبت کرد و صاحبخانه در خواب به حرف مرد گفت چوبهای سقف صدا میدهند ذکر خداوند را به جا می آورند مرد مستاجر ادامه داد حرف شما صحیح است اما میترسم که ذکر این چوبهای سقف خانه به سجده برسد نتیجه گیری این موضوع این است که اگر کاریهایمان را بماند و پشت گوش انداختن به پیش ببریم ودر آخر آن کارها نابود میشوند وباریزش سقف برروی زمین به پایان خواهید رسید

نویسنده

شخصی خانه ای را اجاره کرده بود. اما چوب های سقف قدیمی بود و بسیار سروصدا میکرد.شخص به نزد صاحب خانه رفت و برای بازسازی وتعمیر سقف بااو حرف زد. صاحب خانه در پاسخ به سخن مرد گفت:چوب های سقف که سروصدا میکنند ذکر خداوند را به جای می اورند. مرد گفت: حرف شما درست است اما میترسم که ذکر و عبارت چوب های سقف خانه به سجده برسد.

اعظم

خیلی خوب

ستایش

اگه خیلی خوب بود و به زبون امروزی بود و بدردت خورد و بدردت نخورد و خوشت نیومد و خوشت اومد و به نظرت مثل عن بود😂😂لایک کن میسی😘

مبینا...★٭★٭★

سلام اصلا چرا از اینجا مینویسین من فقط اومدم اینجا ایده بگیرم بنظرم از مغز خودمون استفاده کنیم خیلی بهتره.

بازنویسی صفحه ۶۶ کتاب نگارش هفتم درس پنجم حکایت نگاری و حکایت گردانی به صورت نثر ساده حکایت شخصی خانه به کرایه گرفته بود پایه و کلاس هفتم بند های بدنه از سایت نکس لود دریافت کنید.

حکایت نگاری شخصی خانه به کرایه گرفته بود

بازنویسی حکایت نگاری صفحه ۶۶ کتاب نگارش هفتم

در این پست میخواهیم برای شما بازنویسی حکایت شخصی خانه به کرایه گرفته بود صفحه ۶۶ کتاب نگارش پایه و کلاس هفتم را برای شما عزیزان بگذاریم ولی متاسفانه هنوز این حکایت نگاری را جوابش را همراه با پاسخ پیدا نکردیم و نویسندگان سایت نکس لود پس از اینکه جواب این حکایت نگاری را پیدا کردن به شما دوستان عزیز تحویل خواهند داد و پس از چند روز به این پست سر بزنید مطلب تکمیل شده را در اختیار شما قرار بدهیم.

متن حکایت:

«شخصی خانه به کرایه گرفته بود. چوب های سقف بسیار صدا می داد. به خداوند خانه از بهر مرمّت آن سخن بگشاد. پاسخ داد: چوب های سقف ذکر خدا می کنند. گفت: نیک است؛ اما می ترسم این ذکر به سجود بینجامد.» عبید زاکانی

بازنویسی حکایت :

یک نفر و یک شخص خانه ای اجاره گرفته بود ولی چوبهای سقف این خانه بسیار صدا میداد. مرد به صاحب خانه مراجعه کرد و برای از نوسازی و دوباره سازی سقف خانه با او صحبت کرد. صاحبخانه در جواب به حرف مرد گفت: چوبهای سقف که صدا میدهند ذکر خداوند را به جا می‌آورند. مرد مستاجر ادامه داد: حرف شما صحیح است اما میترسم که ذکر این چوبهای سقف خانه به سجده برسد. نتیجه گیری این موضوع این است که اگر کارهایمان را با بهانه و پشت گوش انداختن به پیش ببریم در آخر آن کارها نابود می شوند و با ریزش سقف بر روی زمین به پایان خواهد رسید.

توضیح شیوا :

این لطیفه در واقع یک حکایت هست. به زبان ساده می شه گفت که یک نفر در خانه صاحبخانه را میزنه و میگه که سقف خانه انقدر که خراب است چوبهای سقف یا همان ستون های خانه در حال صدایت کردن هستند و محکم نیستند و در حال تکان خوردن هستند. صبحانه در جواب این و مستاجر میگه که این سدها به خاطر سستی سقف و یا ستون های خانه نیست این صدا بخاطر اینه که سقف خانه شما در حال ذکر خداوند هستند. مستاجر در جواب خانمی که که درسته ولی صدای این ذکر آنقدر زیاد است که میترسم این ذکرها آخر شب سجده ختم بشه یعنی سقف خراب شود.

متن های ارسالی توسط کاربران در نظرات پایین سایت

هانا : در یکی از روزها شخصی خانه ی کوچک و قدیمی را کرایه کرده بود تا در انجا ساکن شود. چوب های کهنه و پوسیده ی سقف بسیار صدا میدادند و باعث ازردگی و عصبانیت شخص شده بود . ان شخص فردای ان روز نزد صاحب خانه رفت و به او گفت:(( چوب های سقف خانه ات کهنه شده است و صدا میدهند و من در ان ارامش ندارم.)) صاحب خانه گفت:(( ان چوب ها مشغول راز و نیاز با خداوند متعال هستند.))شخص گفت:(( درست است اما من میترسم که در هنگام شب ذکر این چوب های خانه به سجده برسد و انجاست که سقف بر روی سر من فرود می اید. این نظر توسط هانا ارسال شده است با تشکر از هانای عزیز.

ناشناس : امید خانه ای را برای ماندن در آنجا کرایه میکند بعد از مدتی چوب های سقف شروع به صد دادن میکند امید روزی به در خانه ی صاحبخانهمیرود میگوید سقف خانه دیگر فرسوده شده و چوب های ان صدا میدهند ،(صاحبخانه در جواب میگوید این سقف ها یاد خدا میکنند و با او سخن میگویند ) امید هم در جواب میگوید فهمیدم اما میترسم شب هنگام این چوب ها سجده واجبه کنند و بر روی می خراب شوند این متن توسط نویسنده ارسال شده است با تشکر از نویسنده عزیز.

ورژینا : یکی بود یکی نبود فصل بهار رسیده بود فصلی که مردم در ان به تغیر مکان می پردازند در اصل مانند پرندگان کوچ می کننند در یکی از همین روز ها مردی در ظاهر ساده لوح خواستار جابجایی خانه اش بود و می خواست خانه ای جدید کرایه کند هنگامی که مرد وارد خانه ی جدیدش شد طولی نکشید متوجه مشکل بزرگی شد چوب های سقف می لغزید او به صاحب خانه مراجعه کرد و مشکل را گفت ولی صاحب خانه که مرد را ساده لوح فرض کرده بود به او گفت قربان این خدا بروم که حتی چوب های سقف هم از او تعریف و تمجید می کنند نگران نباش اتفاقی نمی افتد مرد جوان که متوجه منظور مرد شد به او گفت راست می گویی از بس کخ خدا بزرگ و عظیم است سقف هم با او عبادت می کند ولی من می ترسم که این سقف خانه به سجده کردن فکر کند .

نویسنده : شخصی خانه ای را اجاره کرده بود . اما چوب های سقف قدیمی بود وبسیار سر و صدا می کرد .شخص به نزد صاحب خانه رفت و برای بازسازی و تعمیر سقف با او حرف زد . صاحب خانه در پاسخ به سخن مرد گفت : چوب های سقف که سر و صدا می کنند ذکر خداوند را به جای می آورند . مرد گفت : حرف شما درست است اما میترسم که ذکر و عبادت چوب های سقف خانه به سجده برسد.

ناشناس : روزی از روزهای زمستان فردی خانه ای در شمال کشور خرید شب که خوابید چوب های آن شروع به صدا کردن دادند فردا صبح پس از طلوع آفتاب او به خانه فروشنده رفت و این موضوع را با او نیز در میان گذاشت او گفت چوب ها با خدا راز و نیاز میکنند مستاجر گفت حرف شما درست ولی اگر شبی من خواب باشم و چوب ها به سجده بروند من در آن زمان چه کاری انجام بدهم و فروشنده به فکر فرو رفت.

نویسنده : روزی فردی برای ادامه تحصیلات خود باید از این شهر میرفت وقتی که به آن شهر رسید پیش یک تاجر رفت تاخانه ای اجاره کند. این خانه هنگامی که باد می آمد چوب ها به هم می خوردند وسرو صدا میکردند ،فرد رفت پیش تاجروگفت سقف این خانه سروصدا میکندومن نمیتوانم با این سرو صدا درس بخوانم لطفاًاین خانه را تعمیر کن . تاجر بعد از چند دقیقه به او گفت سقف این خانه ذکر خداوند میکنند،فرد گفت درست است اما یه مشکلی اینجا است میترسم که هنگام ذکر سجده خانه روی من بریزد..

فاطمه محیسنی : دریکی از روزهاشخصی تصمیم گرفت که از خانه خودش جابه جا شود.یک خانه ی چوبی را کرایه میکند.
سقف ان که از چوب درست شده بود چوب هایش مدت هاست پوسیده و کهنه شده بودند و بسیار صدا میدادند.و درشب ها نمیتوانست به راحتی بخوابد.
دریکی از روزها تصمیم گرفت که به صاحب خانه مراجعه کند و ازاو درخواست نوسازی چوب های سقف خانه را بخواهد.پس از تمام شدن حرف هایش صاحب خانه پاسخ داد : درست است چوب ها کهنه هستند اما ذکر خدارا به جا می آورند.
مردمستاجر گفت:حق باشماست اما میترسم هنگام سجده ی آنها سقف روی من ریزش کند.
باتشکر از همه ی شما ❤.

نویسنده : علیرضا وطن پرست تو خانه مرد .و شخصی جای آن باقالی گذاشت..

نویسنده : یکی از روزها،یک شخص به نام محسن در خارجه زندگی می کرد.کار او،عکاسی بود.ازمکان های تاریخی شهرها،عکس می گرفت.تا اینکه یک روز به اوگفتند که در روز پنجشنبه به باکو سفر کندوازجاهای دیدنی عکس بگیرد.وسه شنبه برگردد.به خانواد خود گفت ولی انها راضی نبودند پس تصمیم گرفت که خودش به آنجا برود.پس خانه کوچکی کرایه کرد.وپنجشنبه فرا رسید.وقتی به آنجا رفت حسن به پیشواز او آمد همان صاحبخونه.تا محسن را به خانه اس راهنمایی کند وقتی خانه را دید که
قدیمی است .وقتی وارد خانه شد دید سقف آن از چوب است چدب هایش مدت هاست پوسیده سده است ،وبسیار صدا می دهند ولی شب ها نمی توانست راحت بخوابد و استراحت کند .دریکی از روز ها محسن به حسن مراجعه کرد که انجا را نوسازی کنند ول.
منتظر شما هستیم …

نویسنده : شخصی خانه ای را اجاره کرده بود.اما چوب های سقف ان بسیار سر و صدا میکردنند وباعث آزار مرد میشدند
مرد به صاحبخانه گفت ولی مرد در پاسخ گفت:این چوب ها با خداوند مشغول راز و نیاز هستند.
شخص گفت:حرف شما راقبول دارم ولی من میترسم که ذکر و عبادات چوب های سقف به سجده برسد و آنجاست که سقف بر روی سر من ویران میشود.

فاطمه : یک شخص خانه ای را اجاره کرد که چوب هایش صدا میداد چوب های سقف کهنه و از نفس افتاده بودند تا اینکه به صاحب خانه گفت باید به تعمیر این مکان بپردازیم صاحبخانه گفت این ها همه ذکر و در حال عبادت خدایند و مرد اجاره نشین پاسخ داد این بسیار خوب است اما ترس دارم که سقف به سجده دراید.
امیدوارم خوشتون بیاد..

نویسنده : یکی بود یکی نبود فصل بهار رسیده بود فصلی که مردم در ان به تغیر مکان می پردازند در اصل مانند پرندگان کوچ می کننند در یکی از همین روز ها مردی در ظاهر ساده لوح خواستار جابجایی خانه اش بود و می خواست خانه ای جدید کرایه کند هنگامی که مرد وارد خانه ی جدیدش شد طولی نکشید متوجه مشکل بزرگی شد چوب های سقف می لغزید او به صاحب خانه مراجعه کرد و به صاحبخانه گفت که چوب سقف صدا می دهد و من آرامش ندارم.ولی صاحب خانه که مرد را ساده لوح فرض کرده بود به او گفت قربان این خدا بروم که حتی چوب های سقف هم از او تعریف و تمجید می کنند نگران نباش اتفاقی نمی افتد آن ها در حال عبادت خدا هستند. مرد جوان که متوجه منظور مرد شد به او گفت راست می گویی از بس که خدا بزرگ و عظیم است سقف هم با او عبادت می کند ولی من می ترسم که وقتی خوابیده ام این سقف خانه به سجده کردن فکر کند ..

الهام : علی خانه ای را کرایه کرده بود تا برای مدتی آنجا بماند.اما چوب های سقف خانه ی آن پوسیده بود و صدا می داد و علی نمی توانست این صدا را تحمل کند.صبح روز بعد علی به خانه ی صاحبخانه رفت و به او گفت چوب های سقف خانه ات پوسیده اند .صاحبخانه گفت آنها در حال راز و نیاز با خداوند هستند .علی گفت ولی من می ترسم که رازو نیاز آنها به سجده برسد و سقف به پایین بیفتد.

میخواهید جواب یا ادامه مطلب را ببینید ؟
Ali 2 سال قبل
-2

یک روز مرد چارچه فروشی در روستا های مختلف پارچه میفروخت

علی شبان 2 سال قبل
0

یک روز مرد چارچه فروشی در روستا های مختلف پارچه میفروخت

اسحاق 2 سال قبل
-1

عالی بود هانا عزیز

رضا 2 سال قبل
-2

ممنون

0
علی 2 سال قبل

عالی 👏🏻👑🖤

رضا 2 سال قبل
-1

ممنون

رضا 2 سال قبل
4

ممنون

رضا 2 سال قبل
1

ممنون

خدا 2 سال قبل
1

خیلی عالی نوشتی

آیسل 2 سال قبل
1

مرسی ممنون

محمد حسین 2 سال قبل
-2

نمی دانم یکی بهم جواب بگه🤣

F 3 سال قبل
-2

عالی

حدیثم حلع 3 سال قبل
-2

خیلی خوب ☺️ مرسی 🙂

sarina 3 سال قبل
4

عالی بود ممنون از نویسنده اش 👌

Atena🌈 3 سال قبل
2

مرسیییییی

کیانا 3 سال قبل
4

عالی

امیر مهدی بیاتی 3 سال قبل
7

خیلی خوب بود😇😇😇😇

ELX 3 سال قبل
7

عالیییی

سیما 3 سال قبل
-2

خیلی خوب بود مرسی

ناشناس 3 سال قبل
2

عالی

نا شناس 3 سال قبل
-1

خیلی عالییییبیی بود

مریم 3 سال قبل
-1

واقعا عالی

مرسی

علی اصغر 3 سال قبل
9

برا الان میخام 😑

معصومه 3 سال قبل
7

همین الان می خوام زود عجله دارم

معصومه 3 سال قبل
4

همین الان می خوام میشه بفرستینش

نازنین 3 سال قبل
3

بخدا الان نیاز دارم خواهش میکنم

اسما 3 سال قبل
1

الان می خوام سریع بزارید

باران 3 سال قبل
5

منم برا الان میخوام

باران 3 سال قبل
-1

منم برای الان میخوام

ترانه 3 سال قبل
2

زود بزارین دیگه همین الان میخوام

نظری 3 سال قبل
5

لطفا سریع بگذارید الان می خوام

میلاد 3 سال قبل
3

آره همین الان بذارین

Sogand_007 3 سال قبل
4

یکم بچگونه بود و کوتاه.این بهتره به نظرم:فردی یک خانه ای را کرایه کرده بود چوب های سقف خانه بسیار صداهای ناهنجاری میدادند او پیش صاحب خانه رفت و از او درخواست کرد که سقف خانه را تعمییر کند صاحب خانه که احساس زرنگی میکرد به مستجرش گفت: چوب های سقف درحال یاد کردن خدا هستند. اما مستجر که از او زرنگتر بود در پاسخش گفت:خوب است اما من از این میترسم که این چوب های سقف انقدر در یادکردن خدا فرو بروند که به سجده بیوفتند.(کنایه از ریختن سقف)

فاطمه 3 سال قبل
3

تورو خدا الان الازم دارم

0
خو فکر کن 2 سال قبل

علی رضا

-2
علی رضا 3 سال قبل

واقعاً راست می گی بمیری مردی خودت فکر کنی

s.s 3 سال قبل
0

آره منم الان لازم دارم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ 3 سال قبل
0

عالی بود خیلی خوشم اومدممنون

علی رضا 3 سال قبل
1

اره مخم به توچه

علي 3 سال قبل
8

از نظر من أين متن عالي بود. فقط كافي است كمي ان را تغيير دهيم تا معلم هم متوجه كپي كردن ما از أين متن نشود. 💯💯‼️‼️😎😎😎

1
غزل 3 سال قبل

اقا کاربلدم هس😐😂

والا ما کاری نداریم متوجه میشه یا نمیشه می بریم براش قبول کرد که کرد اگه نکردم مهم نی 🥸اخر سال کافیه دوتا تعریف کنی از الان تا سال اخر یعنی نهمت. تکمیله تــکـــمــیــل👀

5
من 3 سال قبل

دقیقا موافقم

ممد 3 سال قبل
5

خوب بود ولی کم بود

عاطفه 3 سال قبل
1

سلام خیلی خوب بود

مریم 3 سال قبل
5

خیلی خوب بود من خیلی خوشم اومد ولی باید کمی تغیر ش داد چونکه معلم متوجه نشه که من کپی کردم 😚❤💚💛💜💙💖💓💕💜💞💟💝💗نامه ئی از طرف من💌 دمتون گرم👍

-2
رهام 3 سال قبل

ای نه نه 🤣🤣🤣🤣🤣

1
Amir 120 3 سال قبل

🤣🤣🤣🤣🤣

نیلوفر 3 سال قبل
3

عالی بود ولی باید کمی بیشتر بود

مارال 3 سال قبل
3

اینکه همون بالای هست چرامیگی خودم ساختم

مارال 3 سال قبل
7

باید دقت کنی منظورش دقیقش درنتیجه گیرش است که میگه .کارهایمان رابابهانه به پیش نبریم

Atiye 3 سال قبل
6

خوب بود ولی کوتاه

2
k k 3 سال قبل

واییییییییییییی، کجاشون کوتاه آخه

م-ک 3 سال قبل
6

کمی روش کار کن

مبینا 3 سال قبل
4

خیلی خوب بود خیلی ممنوع

رکسانا 3 سال قبل
7

💕عالی بود هانا جون 💕

نویسنده 3 سال قبل
5

دستتون درد نکنه عالی است

علی اصغر خیری 3 سال قبل
2

ما نباید کار هایمان را هی امروز فردا کنیم که عاقبت به ضرر خودمان تمام می شود و همین طور ممنون که اجازه دادید ما نظراتمون رو بگیم راستی انشای خوبی هم بود ممنون ازشما

نویسنده 3 سال قبل
3

سلاماین انشا برای اینکه ذهن ما رو باز کنه خیلی خوبه که برای من همین اتفاق اقتاد و الان می خوام خودم با داده هایی که به دست اوردم خودم یه انشا بنویسمممنون از تمام کسانی که برای این کشور زحمت می کشند….

آنا 3 سال قبل
2

عالیییییییییییه شما راست میگین

نویسنده 3 سال قبل
0

ما از این مطلب میفهمیم که کارهایمان را به فردا نسپاریم و هرکاری که باید از امروز شروع کرد را فردا شروع نکنیم

ناشناس 3 سال قبل
1

گاو

1
negar_joni 3 سال قبل

دهنت ببند احمق

سید هادی طباطبائ 3 سال قبل
2

شما میتوانستید این حکایت را مانند داستان بنویسید

خوبه 3 سال قبل
6

خوب

نویسنده 3 سال قبل
5

روزی فردی برای ادامه تحصیلات خود باید از این شهر میرفت وقتی که به آن شهر رسید پیش یک تاجر رفت تاخانه ای اجاره کند. این خانه هنگامی که باد می آمد چوب ها به هم می خوردند وسرو صدا میکردند ،فرد رفت پیش تاجروگفت سقف این خانه سروصدا میکندومن نمیتوانم با این سرو صدا درس بخوانم لطفاًاین خانه را تعمیر کن . تاجر بعد از چند دقیقه به او گفت سقف این خانه ذکر خداوند میکنند،فرد گفت درست است اما یه مشکلی اینجا است میترسم که هنگام ذکر سجده خانه روی من بریزد.

روژان 3 سال قبل
0

عالی بود

ناشناس 3 سال قبل
0

خیلی خوب جواب دادی خییییییییییییییییییییییییییییییییییلی خوب بود

آیدا 3 سال قبل
-1

بسیار عالی بود سپاس گذارم

نویسنده 3 سال قبل
1

یک

سلاله 3 سال قبل
-1

هانا جون عالی بود از سایت می خوام که نهاد و متمم و فعل مفعول درس کژال و نهاد و مسند و فعل های اسنادی درس زندگی همین لحظه هاست رو فورا بزاره چون برای فردا لازم دارم

پارسا 3 سال قبل
6

ممنون از همههمه گی متن های زیبایی نوشته بودید ،لطفا به متن نویسی تون ادامه بدیددم همتون گرم

-1
k k 3 سال قبل

آره ،،،،،،،،، واقعاً ممنونممممممم💖💖

فاطمه محیسنی از خوزستان❤ 3 سال قبل
8

دریکی از روزهاشخصی تصمیم گرفت که از خانه خودش جابه جا شود.یک خانه ی چوبی را کرایه میکند.سقف ان که از چوب درست شده بود چوب هایش مدت هاست پوسیده و کهنه شده بودند و بسیار صدا میدادند.و درشب ها نمیتوانست به راحتی بخوابد.دریکی از روزها تصمیم گرفت که به صاحب خانه مراجعه کند و ازاو درخواست نوسازی چوب های سقف خانه را بخواهد.پس از تمام شدن حرف هایش صاحب خانه پاسخ داد : درست است چوب ها کهنه هستند اما ذکر خدارا به جا می آورند.مردمستاجر گفت:حق باشماست اما میترسم هنگام سجده ی آنها سقف روی من ریزش کند.باتشکر از همه ی شما ❤❤

2
ملیکا 3 سال قبل

فاطمه جان نویسنده ای شدی واسه خودت من انشا تو رو نوشتم دبیر بهم ۲۰ داد

4
حنانه 3 سال قبل

خیلی خوب بود

******؟؟؟؟!!!!! 3 سال قبل
1

Hamash oli bood dam hamaton garm

Hades 3 سال قبل
3

😙😙😙😙😙😙ممنون 😙😙😙😙

3
اناهیتا 3 سال قبل

خواهش میکنم دوست عزیز نظر لطفته گلم

مجتبی 3 سال قبل
2

اصلافرقی نمیکنه چی باشه فقط یک چیزی باشه که بنویسیم ببریم نمره بگیریم 😘😘😘😘

کارو سنندجی 3 سال قبل
4

خوب بود

دمت 3 سال قبل
3

عالی بود

مبینا 3 سال قبل
6

عااالی بود خوشم اومد 😘💞

وانیا 3 سال قبل
3

عالی و کمکی برای بهتر نوشتن حکایت برای بازنویسی

-2
من هم خوشم اومد 3 سال قبل

من هم خوشم اومد

امین مختاری 3 سال قبل
0

خیلی انشا های خوبی بودند ت

ناشناس 3 سال قبل
-1

ممنون

احسان 3 سال قبل
8

عالییی بیستتتت ممنونفقط نمیشه یه اپلیکیشن بسازین فقط انشا داشته باشه

-1
فاطمه ربیعی 3 سال قبل

من بانظرت موافقم

P 3 سال قبل
2

خوب بود💚

پریسا صباغان 3 سال قبل
-1

خیلی عالی و بسیار خوب بود و هست با تشکر

ناشناس 3 سال قبل
1

عالی بود ممنونم از شما

محمد 3 سال قبل
7

عالی

kosar 3 سال قبل
4

به نظار من این داستان به ما نشان میدهد که ما نباید کار هایمان را پشت گوش بندازی و بهانه ای بی دلیل نیاوریممن از این داستان خیلی درس ها گرفتم ❤❤❤💜💜💜💜😀😀😀😀😆😆😆😆😆

مهدی 3 سال قبل
6

خوب بود

ناشناس 3 سال قبل
3

به نظر من حکایت جالبیه

مهنا 3 سال قبل
-1

سلام.ممنون.عالی بود.

ناشناس 3 سال قبل
-1

عالی بود

من هم با حرفت موافقم 3 سال قبل
2

عاااااالیییییی

دیانا واحد 3 سال قبل
2

عالی

اسرا زارع زاده 3 سال قبل
0

عالی حرف نداره😍😘😇

اسرا زارع زاده 3 سال قبل
1

اسم این حکایت چیه

دریا سام 3 سال قبل
1

وقعا سایت عالیییییی دارید خیلی خیلی ازتون ممنونم❤👌😙

نویسنده 3 سال قبل
0

اول مردصاحبخانه می روبه استاکه آن راتکمیل کندوچوب های سقف خانه خیلی صدامیدادوخش خش میکردبه امیدخداامیدوارم درس شود…

امیر محمد مشایخی 3 سال قبل
6

این متن خیلی زیبا بود

ناشناس 3 سال قبل
3

عالییی بود😍

مبینا...★٭★٭★ 3 سال قبل
11

سلام اصلا چرا از اینجا مینویسین من فقط اومدم اینجا ایده بگیرم بنظرم از مغز خودمون استفاده کنیم خیلی بهتره.

ناشناس 3 سال قبل
6

بسیارعلی است از شما ممنونم

اعظم 3 سال قبل
14

خیلی خوب

آسیه 3 سال قبل
1

عالیه

ناشناس 3 سال قبل
5

علی عالی بود

R 3 سال قبل
2

خوب بود

سونیا 3 سال قبل
26

یک نفر و یک شخص خانه ای را اجاره گرفته بود ولی چوبهای سقف این خانه بسیار صدا میداد به صاحب خانه مراجعه کرد و برای از نوسازی و دوباره سازی صقف خانه با او صحبت کرد و صاحبخانه در خواب به حرف مرد گفت چوبهای سقف صدا میدهند ذکر خداوند را به جا می آورند مرد مستاجر ادامه داد حرف شما صحیح است اما میترسم که ذکر این چوبهای سقف خانه به سجده برسد نتیجه گیری این موضوع این است که اگر کاریهایمان را بماند و پشت گوش انداختن به پیش ببریم ودر آخر آن کارها نابود میشوند وباریزش سقف برروی زمین به پایان خواهید رسید

نویسنده 3 سال قبل
-1

یک شخص خانه ای را اجاره کرده بود.چوب های سقف خانه بسیار صدا می دادند.با صاحب خانه برای بازسازی خانه حرف زد.(صاحب خانه) پاسخ داد:چوب های سقف،ذکر خدا را می گویند.(آن شخص)گفت:درست است؛امّا می ترسم این ذکر به سجده(چوبها=فرو ریختن چوب ها بر سر من«مرد»)پایان بیابد.

-1
ناشناس 3 سال قبل

یک نفر و یک شخص خانه ای اجاره گرفته بود ولی چوبهای سقف این خانه بسیار صدا میداد. مرد به صاحب خانه مراجعه کرد و برای از نوسازی و دوباره سازی سقف خانه با او صحبت کرد. صاحبخانه در جواب به حرف مرد گفت: چوبهای سقف که صدا میدهند ذکر خداوند را به جا می آورند. مرد مستاجر ادامه داد: حرف شما صحیح است اما میترسم که ذکر این چوبهای سقف خانه به سجده برسد. نتیجه گیری این موضوع این است که اگر کارهایمان را با بهانه و پشت گوش انداختن به پیش ببریم در آخر آن کارها نابود می شوند و با ریزش سقف بر روی زمین به پایان خواهد رسید

محدثه 3 سال قبل
5

شخصی به مسافرت رفت .به شهری آباد رسید تصمیم گرفت ،چند روزی را در آن شهر اقامت کند. مبلغی پول به شخصی داد و خانه ای قدیمی از او کرایه کرد. خانه قدیمی بود و با وزش باد یا محکم بسته شدن درها سقف خانه می لرزید و به صدا در می آمد و مرد مسافر را می ترساند مرد مسافر شب را به صبح رساند و با طلوع خورشید به سراغ صاحب خانه رفت به صاحب خانه ماجرا را گفت و تعمیر خانه را خواستار شد صاحب خانه در جوابش گفت چوب های سقف خانه من خدا را عبادت می کنند و زمزمه آنها عبادت خدا و ذکر او است .مرد مسافر از پاسخ صاحبخانه تعجب کرد و گفت فرمایش شما درست است اما من میترسم چوبهای سقف بدهی از ذکر و حمد خدا به سجده بیفتند.

-2
رهام 3 سال قبل

اشتباه هست عزیزم

تناز 3 سال قبل
2

❣ممنون عالی بود

*حسین* 3 سال قبل
2

*عال هست*

هانیه 3 سال قبل
1

عالیییییییییییییییییییییییییییی

🤨 3 سال قبل
6

بچه ها چیز های قشنگی گذاشته بودنددستشون درد نکنه 😉😉😉😉😉😉🤗🤗🤗

نویسنده 3 سال قبل
3

خیلی خوب بود ممنون❤❤

فاطمه 3 سال قبل
6

عالیی❤

درسا 3 سال قبل
3

خوبه

☆☆☆♡♡☆☆☆ 3 سال قبل
8

ممنون از سایت خوبتون

-1
رقیه محمدی 3 سال قبل

خیلی ممنون از لطف شما عایییبببببببببببیه

آرمان تقی نیا 3 سال قبل
2

عالی بود

0
فاطمه زهرا 3 سال قبل

ممنونم

3 سال قبل
1

عالی بود 😊

Fatameh 3 سال قبل
2

ممنون عالی بود ☺️

اتنا 3 سال قبل
1

عالی بود ممنون

سارا 3 سال قبل
1

عالی👌👌👌👌👌

نویسنده 3 سال قبل
19

شخصی خانه ای را اجاره کرده بود. اما چوب های سقف قدیمی بود و بسیار سروصدا میکرد.شخص به نزد صاحب خانه رفت و برای بازسازی وتعمیر سقف بااو حرف زد. صاحب خانه در پاسخ به سخن مرد گفت:چوب های سقف که سروصدا میکنند ذکر خداوند را به جای می اورند. مرد گفت: حرف شما درست است اما میترسم که ذکر و عبارت چوب های سقف خانه به سجده برسد.

-2
رهام 3 سال قبل

ممنون عزیزم عالی بود💋

رویا محمدزاده 3 سال قبل
-1

ممنونم

علیرضا 3 سال قبل
2

عالی

Melina 3 سال قبل
-1

به نظر مناین حکایت یجور پند آموزنده بود ➡

❤️Z❤️ 3 سال قبل
3

خیلیییییی عالییییی بود دستتون درد نکنه ممنون🌹🌹

ناشناس 3 سال قبل
1

عالییییییییییی بود ممنون🌹🌹😘

ناشناس 3 سال قبل
0

عالی بود خوشم اومد

سپهر 3 سال قبل
6

عالییییییییییییییییبودددددددددددددد

-2
رهام 3 سال قبل

چی میگی بابا🤣🤣🤣

-1
ماهان 3 سال قبل

خیلییییییی خوب بودددددد

شری 3 سال قبل
5

یک نفر و یک شخص خانه ای اجاره گرفته بود..ولی چوبهای سقف این خانه بسیار صدا میداد..مرد به صاحب خانه مراجعه کرد وبرای از نوسازی ودوباره سازی سقف خانه با او صحبت کرد ..صاحب خانه در جواب به حرف مرد گفت چوبهای که صدا میدهند ذکر خداوند را به جا می آورند ..مرد مستاجر ادامه داد: حرف شما صحیح است اما میترسم 😰که ذکر این چوبهای سقف این خانه به سجده برسد …….

الناز مومیوند 3 سال قبل
-1

خیلی عالی بود ممنون واقعا دستتون درد نکنه عااااااااااااااااااااالللللللللللللللللللییییییییییییییییییییی

نویسنده 3 سال قبل
2

با سلام خدمت شماعزیزان دانش آموز .لطفا اگر از سایت های انشا نویسی استفاده می کنید ،فقط وفقط در حد کمک گرفتن وکسب تجربه باشد واز رو نویسی دوری کنید .این سایت ها می توانند شما را با موضوع بیشتر آشنا کنند و چراغ راهی باشند درمسیر نوشتن .بدون شک خود شما با کمی صرف وقت بیشتر می توانید ،آفریدگار متنی باشید که لذت نوشتن را در شما به وجود می آورد. پس مطالعه کنید وبا شیوه نوشتن دیگران آشنا شوید ولی کپی نویسی نکنید چون خود شما نیز لذت نوشتن وخلق کردن را نخواهید چشید.با اعتماد به نفس بالا دفتر انشایتان را باز کنید و مرغ ذوق خویش رااز زندان شک وکم بینی رهایی دهید تا لذت پرواز در عالم واژه ها رادریابید(کشوارپور- دبیر ادبیات)

ناشناس 3 سال قبل
-1

با تشکر از لطفتون

نویسنده 3 سال قبل
3

معنی این حکایت این است که …روزی مردی خانه ای را از فردی خریداری کردروز ها گذشت و مرد متوجه صدای چوب های سقف شداو به صاحب خانه مراجع کرد و همه ی اتفاقات را باز گو کردصاحب خانه در جواب مرد گفت 🙁 ان صداهایی که میگویی ذکر و حرف هایی است که چوب های سقف خانه با خدا میگویند)مرد مستاجر ادامه داد : حرف شما درستولی می ترسم که ذکر و راز و نیاز های انها به سجده برسد …

-1
Abol 3 سال قبل

خوب

مصطفی ظهیری 3 سال قبل
-1

نام موضوع این حکایت چه می شود

کیمبرلی بروبیکر بردلی 3 سال قبل
-2

عالی منتها معلمم میفهمه از روتون نوشتم

نویسنده 3 سال قبل
3

دریکی از روز ها علی خانه ی کوچک و قدیمی را کرایه کرده بود تا در آنجا زندگی کند ، چوب های کهنه و پوسیده ی سقف بسیار صدا می دادند و باعث آزردگی و عصبانیت علی شده بود .علی فردای آن روز نزد صاحب خانه رفت و به او گفت :《چوب های سقف خانه ات کهنه شده است و صدا می دهند و من در خانه آرامش ندارم.》صاحب خانه گفت :《آن چوب ها مشغولراز و نیاز با خداوند هستند .》علی گفت :《درست است اما من می ترسم که در هنگام شب ذکر این چوب های خانه به سجده برسد و آنجاست که سقف بر روی سر من فرود می آید .

نویسنده 3 سال قبل
-1

عالی بود ازدپ

...... 3 سال قبل
3

انشا باید مقدمه بدنه و نتیجه داشته باشهشاید کشی بلد نباشهشاید هم مشکلی داشته باشهپس باید در انشا ها مقدمه و بدنه و نتیجه داشته باشه

مریم عربزاده 3 سال قبل
-1

عالی بود

نویسنده 3 سال قبل
0

عالی بود

نویسنده 3 سال قبل
6

شخصی و فردی به همراه خانواده خود خانه قدیمی را کرایه کرده بود چوبهای پوسیده وکهنه سقف صدا می دادند و مرد مستاجر و خانواده اش را عصبانی و ناراحت می کردند تا اینکه آن چوب های بالای سقف انقدر سر و صدا میکردند و آرامش خانه را به هم می زدند و مستاجر تصمیم گرفت که پیش صاحب خانه اش برود و موضوع را به او بگوید و با او در میان بگذارد او این موضوع را به صاحبخانه گفت و صاحبخانه گفت : این چوب ها در حال راز و نیازو سپاس و ستایش خداوند هستند و مستاجر گفت بله بسیار خوب است اما میترسم که در هنگام شب ذکر این چوب های خانه به سجده برسد در آن موقع سقف بر روی سر من و خانواده ام فرود می آید

علی 3 سال قبل
1

عالی

Helia 3 سال قبل
-1

معنی حکایت:شخصی خانه ای اجاره کرده بود. سقف اتاق که از چوب بود، صدا می داد.به صاحبخانه گفت تعمیرش کن. صاحبخانه گفت چوبهای سقف دارند خدا را عبادت می کنند وذکر می گویند. مستاجر هم گفت می ترسم آین عبادت به سجده برسد و خانه بر سرم خراب شود.

اسدی 3 سال قبل
-1

خیلی خوب بود دوست داشتم

نویسنده 3 سال قبل
2

مقدمه

نویسنده 3 سال قبل
-1

خب من چیزی نمدونم سایت شما خیلی خوبه من کلاس 7 و بع خاطر کلاس های انلاین هیچی یاد نمطیگیرم در نتیجه از تو اینترنت میبینم بی سواد هم خودتی

به تو چه 3 سال قبل
-1

عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بوددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد

نویسنده 3 سال قبل
0

عالییی بودش

نویسنده 3 سال قبل
4

خیلی ممنونم از سایتتون خیلی بهره بردم🤍👌🏻^_^

Ķimįå 3 سال قبل
0

خیلی ممنونم از سایتتون خیلی بهره بردم🤍👌🏻^_^

۴۴ 3 سال قبل
0

بله خیلی عالیه که جواب سوال های کتاب را میبینید .🤣

-1
رهام 3 سال قبل

😁🤣🤣

دخی 3 سال قبل
-1

عالی بود

امید 3 سال قبل
-1

سلام عالی بود 🙋‍♂️

تاج 3 سال قبل
0

عالی بودند خوب بی بود

ناشناس 3 سال قبل
3

خوب بود

ناشناس 3 سال قبل
0

خوب بودتشکر👍لطفااین مطالبوبیشتربزارین😉

😘Mobina😘 3 سال قبل
5

خیلییییی خوووبهههههه ممنوووووون⁦❤️⁩⁦🙏🏻♡🥰🤩

6
مبینا 3 سال قبل

فدات شم گلم

نازلی 3 سال قبل
0

روزی یک نفر خانه ای را اجاره کرد.چوب های پوسیده و خراب سقف بسیار صدا میداد و آرامش و آسایش او را بر هم زده بودند.او به نزد صاحبخانه رفت و از او گلایه کرد و گفت : چوب های سقف خانه ات صدا میدهند .صاحبخانه گفت: آنها با خدا راز و نیاز میکنند و ذکر او می گویند.شخص گفت :《 خوب است؛ اما می ترسم این ذکر ها آخر به سجده بیایند و سقف فرو بریزد.

هستی 3 سال قبل
3

شخصی به مسافرت رفت. به شهری آباد رسید. تصمیم گرفت چند روزی را در آن شهر اقامت کند. مبلغی پول به شخصی داد و خانه ای قدیمی از او کرایه کرد. خانه قدیمی بود و با وزش باد یا محکم بسته شدن درها سقف خانه می لرزید و به صدا در می آمد و مرد مسافر را می ترساند. مرد مسافر شب را به صبح رساند و با طلوع خورشید به سراغ صاحب خانه رفت. او به صاحب خانه ماجرا را گفت و تعمیر خانه را خواستار شد. صاحبخانه در جوابش گفت: چوب های سقف خانه من خدا را عبادت می کنند و زمزمه آن ها عبادت خدا و ذکر او است. مرد مسافر از پاسخ صاحب خانه تعجب کرد و گفت: فرمایش شما درست است اما من میترسم چوب های سقف خانه بعد از ذکر و حمد خدا به سجده بیفتند.

نویسنده 3 سال قبل
3

سلنا ستایش فرممنون از شما خیلی خوب نوشتین لازم نیست منم مطلب رو بنویسم منم با کمک شما نوشتم خیلی ممنونسلنا سنایش فر هستم هشتم می خونم 14سال دارم

ناشناش 3 سال قبل
-1

به نام خدا یه روز یه نفر مسافرت یا جایی کوچ میکند درانجا خانه ایی اجاره میکند تا شب در انجا استراحت کند .سقف خانه بسیار صدا میداد تا روزی نزد صاحبخانه رفت وبا او صحبت کردصاحبخانه در جواب مرد گفت:این صداهابه خاطر سستی سقف ویا ستون خانه نیست بخاطر این نیست بخاطر این است که سقف های خانه شما در حال ذکر خداوند است .صاحبخانه گفت:حرف شما صحیح ولی اگر شبی من خواب باشم وسقف های خانه به سجده برود من ان زمان موقع چیکار کنم وصاحبخانه به فکر فرو رفت.

زهرا 3 سال قبل
3

خیلی خوب

-2
حق 3 سال قبل

حق

علی کرمی 3 سال قبل
2

خیلی خوب بود

نویسنده 3 سال قبل
5

سلام من ریحانه هستم خیلی ممنونم از درس هاتون 💖😘 خیلی دوستون دارم ولی اینکه لطفا این پیام بازرگانی هارو اینجا نزارید ممنون میشم لطف کنید مطالب بیشتری اینجا بزارید.

بارانا 3 سال قبل
8

دریکی از روز ها، شخصی تصمیم گرفت خانه ای را اجاره کند، سقف خانه از چوب درست شده بود و چوب ها به دلیل پوسیده و کهنه شدن صدا می دادند و شخص شب ها نمی توانست راحت و آرام بخوابد.. شخص تصمیم گرفت که این ماجرا را به صاحب خانه بگوید، اوپیش صاحبخانه رفت و گفت:<>. صاحب خانه، در جواب شخص گفت:<>. مستاجر پاسخ داد: حق با شما است امامیترسم هنگام سجده آنها روی من ریزش کنند.

ناشناس 3 سال قبل
6

خیلی خوب بود ممنون

0
نه 3 سال قبل

اصلا

مطهره 3 سال قبل
7

عالی خیلی ممنون

m.t 3 سال قبل
5

باز نویسی حکایت:شخصی یک خانه را کرایه کرده بود . چوب های سقف آن خانه ، خیلی صدا می داد. به صاحب خانه ، از این مشکل گفت و تقاضا کرد که آن را ترمیم کند .صاحب خانه گفت:« این چوبهای سقف که صدا می دهند ، دارند ذکر خدای متعال را به جای می آورند ».مستاجر به او گفت: حرف شما درست و نیک است ؛ اما من از این میترسم که سقف خانه بر زمین سجده کند و روی سر من خراب شود . « کنایه از فرو ریختن سقف »نتیجه: اگر مشکلی را در همان موقع رفع نکنیم ، باعث ایجاد مشکلات بیشتر و بزرگتر می شود .

1
مسی 3 سال قبل

Ali

عالی بود 3 سال قبل
6

عالی بود

1
ناشناس 3 سال قبل

اره واقعا عالی بود

ایلیا 3 سال قبل
2

در یکی از روزها شخصی خانه ی کوچک و قدیمی را کرایه کرده بود تا در انجا ساکن شود. چوب های کهنه و پوسیده ی سقف بسیار صدا میدادند و باعث ازردگی و عصبانیت شخص شده بود . ان شخص فردای ان روز نزد صاحب خانه رفت و به او گفت:(( چوب های سقف خانه ات کهنه شده است و صدا میدهند و من در ان ارامش ندارم.)) صاحب خانه گفت:(( ان چوب ها مشغول راز و نیاز با خداوند متعال هستند.))شخص گفت:(( درست است اما من میترسم که در هنگام شب ذکر این چوب های خانه به سجده برسد و انجاست که سقف بر روی سر من فرود می اید.

-2
مخاطب خواص 3 سال قبل

خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

-2
نه 3 سال قبل

خخ

برای پاسخ کلیک کنید