بازنویسی حکایت نگاری شخصی خانه به کرایه گرفته بود صفحه 66 کتاب نگارش کلاس هفتم
سونیا
یک نفر و یک شخص خانه ای را اجاره گرفته بود ولی چوبهای سقف این خانه بسیار صدا میداد به صاحب خانه مراجعه کرد و برای از نوسازی و دوباره سازی صقف خانه با او صحبت کرد و صاحبخانه در خواب به حرف مرد گفت چوبهای سقف صدا میدهند ذکر خداوند را به جا می آورند مرد مستاجر ادامه داد حرف شما صحیح است اما میترسم که ذکر این چوبهای سقف خانه به سجده برسد نتیجه گیری این موضوع این است که اگر کاریهایمان را بماند و پشت گوش انداختن به پیش ببریم ودر آخر آن کارها نابود میشوند وباریزش سقف برروی زمین به پایان خواهید رسید
نویسنده
شخصی خانه ای را اجاره کرده بود. اما چوب های سقف قدیمی بود و بسیار سروصدا میکرد.شخص به نزد صاحب خانه رفت و برای بازسازی وتعمیر سقف بااو حرف زد. صاحب خانه در پاسخ به سخن مرد گفت:چوب های سقف که سروصدا میکنند ذکر خداوند را به جای می اورند. مرد گفت: حرف شما درست است اما میترسم که ذکر و عبارت چوب های سقف خانه به سجده برسد.
اعظم
خیلی خوب
ستایش
اگه خیلی خوب بود و به زبون امروزی بود و بدردت خورد و بدردت نخورد و خوشت نیومد و خوشت اومد و به نظرت مثل عن بود😂😂لایک کن میسی😘
مبینا...★٭★٭★
سلام اصلا چرا از اینجا مینویسین من فقط اومدم اینجا ایده بگیرم بنظرم از مغز خودمون استفاده کنیم خیلی بهتره.
بازنویسی صفحه ۶۶ کتاب نگارش هفتم درس پنجم حکایت نگاری و حکایت گردانی به صورت نثر ساده حکایت شخصی خانه به کرایه گرفته بود پایه و کلاس هفتم بند های بدنه از سایت نکس لود دریافت کنید.
بازنویسی حکایت نگاری صفحه ۶۶ کتاب نگارش هفتم
در این پست میخواهیم برای شما بازنویسی حکایت شخصی خانه به کرایه گرفته بود صفحه ۶۶ کتاب نگارش پایه و کلاس هفتم را برای شما عزیزان بگذاریم ولی متاسفانه هنوز این حکایت نگاری را جوابش را همراه با پاسخ پیدا نکردیم و نویسندگان سایت نکس لود پس از اینکه جواب این حکایت نگاری را پیدا کردن به شما دوستان عزیز تحویل خواهند داد و پس از چند روز به این پست سر بزنید مطلب تکمیل شده را در اختیار شما قرار بدهیم.
متن حکایت:
«شخصی خانه به کرایه گرفته بود. چوب های سقف بسیار صدا می داد. به خداوند خانه از بهر مرمّت آن سخن بگشاد. پاسخ داد: چوب های سقف ذکر خدا می کنند. گفت: نیک است؛ اما می ترسم این ذکر به سجود بینجامد.» عبید زاکانی
بازنویسی حکایت :
یک نفر و یک شخص خانه ای اجاره گرفته بود ولی چوبهای سقف این خانه بسیار صدا میداد. مرد به صاحب خانه مراجعه کرد و برای از نوسازی و دوباره سازی سقف خانه با او صحبت کرد. صاحبخانه در جواب به حرف مرد گفت: چوبهای سقف که صدا میدهند ذکر خداوند را به جا میآورند. مرد مستاجر ادامه داد: حرف شما صحیح است اما میترسم که ذکر این چوبهای سقف خانه به سجده برسد. نتیجه گیری این موضوع این است که اگر کارهایمان را با بهانه و پشت گوش انداختن به پیش ببریم در آخر آن کارها نابود می شوند و با ریزش سقف بر روی زمین به پایان خواهد رسید.
توضیح شیوا :
این لطیفه در واقع یک حکایت هست. به زبان ساده می شه گفت که یک نفر در خانه صاحبخانه را میزنه و میگه که سقف خانه انقدر که خراب است چوبهای سقف یا همان ستون های خانه در حال صدایت کردن هستند و محکم نیستند و در حال تکان خوردن هستند. صبحانه در جواب این و مستاجر میگه که این سدها به خاطر سستی سقف و یا ستون های خانه نیست این صدا بخاطر اینه که سقف خانه شما در حال ذکر خداوند هستند. مستاجر در جواب خانمی که که درسته ولی صدای این ذکر آنقدر زیاد است که میترسم این ذکرها آخر شب سجده ختم بشه یعنی سقف خراب شود.
متن های ارسالی توسط کاربران در نظرات پایین سایت
هانا : در یکی از روزها شخصی خانه ی کوچک و قدیمی را کرایه کرده بود تا در انجا ساکن شود. چوب های کهنه و پوسیده ی سقف بسیار صدا میدادند و باعث ازردگی و عصبانیت شخص شده بود . ان شخص فردای ان روز نزد صاحب خانه رفت و به او گفت:(( چوب های سقف خانه ات کهنه شده است و صدا میدهند و من در ان ارامش ندارم.)) صاحب خانه گفت:(( ان چوب ها مشغول راز و نیاز با خداوند متعال هستند.))شخص گفت:(( درست است اما من میترسم که در هنگام شب ذکر این چوب های خانه به سجده برسد و انجاست که سقف بر روی سر من فرود می اید. این نظر توسط هانا ارسال شده است با تشکر از هانای عزیز.
ناشناس : امید خانه ای را برای ماندن در آنجا کرایه میکند بعد از مدتی چوب های سقف شروع به صد دادن میکند امید روزی به در خانه ی صاحبخانهمیرود میگوید سقف خانه دیگر فرسوده شده و چوب های ان صدا میدهند ،(صاحبخانه در جواب میگوید این سقف ها یاد خدا میکنند و با او سخن میگویند ) امید هم در جواب میگوید فهمیدم اما میترسم شب هنگام این چوب ها سجده واجبه کنند و بر روی می خراب شوند این متن توسط نویسنده ارسال شده است با تشکر از نویسنده عزیز.
ورژینا : یکی بود یکی نبود فصل بهار رسیده بود فصلی که مردم در ان به تغیر مکان می پردازند در اصل مانند پرندگان کوچ می کننند در یکی از همین روز ها مردی در ظاهر ساده لوح خواستار جابجایی خانه اش بود و می خواست خانه ای جدید کرایه کند هنگامی که مرد وارد خانه ی جدیدش شد طولی نکشید متوجه مشکل بزرگی شد چوب های سقف می لغزید او به صاحب خانه مراجعه کرد و مشکل را گفت ولی صاحب خانه که مرد را ساده لوح فرض کرده بود به او گفت قربان این خدا بروم که حتی چوب های سقف هم از او تعریف و تمجید می کنند نگران نباش اتفاقی نمی افتد مرد جوان که متوجه منظور مرد شد به او گفت راست می گویی از بس کخ خدا بزرگ و عظیم است سقف هم با او عبادت می کند ولی من می ترسم که این سقف خانه به سجده کردن فکر کند .
نویسنده : شخصی خانه ای را اجاره کرده بود . اما چوب های سقف قدیمی بود وبسیار سر و صدا می کرد .شخص به نزد صاحب خانه رفت و برای بازسازی و تعمیر سقف با او حرف زد . صاحب خانه در پاسخ به سخن مرد گفت : چوب های سقف که سر و صدا می کنند ذکر خداوند را به جای می آورند . مرد گفت : حرف شما درست است اما میترسم که ذکر و عبادت چوب های سقف خانه به سجده برسد.
ناشناس : روزی از روزهای زمستان فردی خانه ای در شمال کشور خرید شب که خوابید چوب های آن شروع به صدا کردن دادند فردا صبح پس از طلوع آفتاب او به خانه فروشنده رفت و این موضوع را با او نیز در میان گذاشت او گفت چوب ها با خدا راز و نیاز میکنند مستاجر گفت حرف شما درست ولی اگر شبی من خواب باشم و چوب ها به سجده بروند من در آن زمان چه کاری انجام بدهم و فروشنده به فکر فرو رفت.
نویسنده : روزی فردی برای ادامه تحصیلات خود باید از این شهر میرفت وقتی که به آن شهر رسید پیش یک تاجر رفت تاخانه ای اجاره کند. این خانه هنگامی که باد می آمد چوب ها به هم می خوردند وسرو صدا میکردند ،فرد رفت پیش تاجروگفت سقف این خانه سروصدا میکندومن نمیتوانم با این سرو صدا درس بخوانم لطفاًاین خانه را تعمیر کن . تاجر بعد از چند دقیقه به او گفت سقف این خانه ذکر خداوند میکنند،فرد گفت درست است اما یه مشکلی اینجا است میترسم که هنگام ذکر سجده خانه روی من بریزد..
فاطمه محیسنی : دریکی از روزهاشخصی تصمیم گرفت که از خانه خودش جابه جا شود.یک خانه ی چوبی را کرایه میکند.
سقف ان که از چوب درست شده بود چوب هایش مدت هاست پوسیده و کهنه شده بودند و بسیار صدا میدادند.و درشب ها نمیتوانست به راحتی بخوابد.
دریکی از روزها تصمیم گرفت که به صاحب خانه مراجعه کند و ازاو درخواست نوسازی چوب های سقف خانه را بخواهد.پس از تمام شدن حرف هایش صاحب خانه پاسخ داد : درست است چوب ها کهنه هستند اما ذکر خدارا به جا می آورند.
مردمستاجر گفت:حق باشماست اما میترسم هنگام سجده ی آنها سقف روی من ریزش کند.
باتشکر از همه ی شما ❤.
نویسنده : علیرضا وطن پرست تو خانه مرد .و شخصی جای آن باقالی گذاشت..
نویسنده : یکی از روزها،یک شخص به نام محسن در خارجه زندگی می کرد.کار او،عکاسی بود.ازمکان های تاریخی شهرها،عکس می گرفت.تا اینکه یک روز به اوگفتند که در روز پنجشنبه به باکو سفر کندوازجاهای دیدنی عکس بگیرد.وسه شنبه برگردد.به خانواد خود گفت ولی انها راضی نبودند پس تصمیم گرفت که خودش به آنجا برود.پس خانه کوچکی کرایه کرد.وپنجشنبه فرا رسید.وقتی به آنجا رفت حسن به پیشواز او آمد همان صاحبخونه.تا محسن را به خانه اس راهنمایی کند وقتی خانه را دید که
قدیمی است .وقتی وارد خانه شد دید سقف آن از چوب است چدب هایش مدت هاست پوسیده سده است ،وبسیار صدا می دهند ولی شب ها نمی توانست راحت بخوابد و استراحت کند .دریکی از روز ها محسن به حسن مراجعه کرد که انجا را نوسازی کنند ول.
منتظر شما هستیم …
نویسنده : شخصی خانه ای را اجاره کرده بود.اما چوب های سقف ان بسیار سر و صدا میکردنند وباعث آزار مرد میشدند
مرد به صاحبخانه گفت ولی مرد در پاسخ گفت:این چوب ها با خداوند مشغول راز و نیاز هستند.
شخص گفت:حرف شما راقبول دارم ولی من میترسم که ذکر و عبادات چوب های سقف به سجده برسد و آنجاست که سقف بر روی سر من ویران میشود.
فاطمه : یک شخص خانه ای را اجاره کرد که چوب هایش صدا میداد چوب های سقف کهنه و از نفس افتاده بودند تا اینکه به صاحب خانه گفت باید به تعمیر این مکان بپردازیم صاحبخانه گفت این ها همه ذکر و در حال عبادت خدایند و مرد اجاره نشین پاسخ داد این بسیار خوب است اما ترس دارم که سقف به سجده دراید.
امیدوارم خوشتون بیاد..
نویسنده : یکی بود یکی نبود فصل بهار رسیده بود فصلی که مردم در ان به تغیر مکان می پردازند در اصل مانند پرندگان کوچ می کننند در یکی از همین روز ها مردی در ظاهر ساده لوح خواستار جابجایی خانه اش بود و می خواست خانه ای جدید کرایه کند هنگامی که مرد وارد خانه ی جدیدش شد طولی نکشید متوجه مشکل بزرگی شد چوب های سقف می لغزید او به صاحب خانه مراجعه کرد و به صاحبخانه گفت که چوب سقف صدا می دهد و من آرامش ندارم.ولی صاحب خانه که مرد را ساده لوح فرض کرده بود به او گفت قربان این خدا بروم که حتی چوب های سقف هم از او تعریف و تمجید می کنند نگران نباش اتفاقی نمی افتد آن ها در حال عبادت خدا هستند. مرد جوان که متوجه منظور مرد شد به او گفت راست می گویی از بس که خدا بزرگ و عظیم است سقف هم با او عبادت می کند ولی من می ترسم که وقتی خوابیده ام این سقف خانه به سجده کردن فکر کند ..
الهام : علی خانه ای را کرایه کرده بود تا برای مدتی آنجا بماند.اما چوب های سقف خانه ی آن پوسیده بود و صدا می داد و علی نمی توانست این صدا را تحمل کند.صبح روز بعد علی به خانه ی صاحبخانه رفت و به او گفت چوب های سقف خانه ات پوسیده اند .صاحبخانه گفت آنها در حال راز و نیاز با خداوند هستند .علی گفت ولی من می ترسم که رازو نیاز آنها به سجده برسد و سقف به پایین بیفتد.
یک روز مرد چارچه فروشی در روستا های مختلف پارچه میفروخت
عالی بود هانا عزیز
ممنون
ممنون
ممنون
ممنون
خیلی عالی نوشتی
مرسی ممنون
نمی دانم یکی بهم جواب بگه🤣
عالی
خیلی خوب ☺️ مرسی 🙂
عالی بود ممنون از نویسنده اش 👌
مرسیییییی
عالی
خیلی خوب بود😇😇😇😇
عالیییی
خیلی خوب بود مرسی
عالی
خیلی عالییییبیی بود
واقعا عالی
مرسی
برا الان میخام 😑
همین الان می خوام زود عجله دارم
همین الان می خوام میشه بفرستینش
بخدا الان نیاز دارم خواهش میکنم
الان می خوام سریع بزارید
منم برا الان میخوام
منم برای الان میخوام
زود بزارین دیگه همین الان میخوام
لطفا سریع بگذارید الان می خوام
آره همین الان بذارین
یکم بچگونه بود و کوتاه.این بهتره به نظرم:فردی یک خانه ای را کرایه کرده بود چوب های سقف خانه بسیار صداهای ناهنجاری میدادند او پیش صاحب خانه رفت و از او درخواست کرد که سقف خانه را تعمییر کند صاحب خانه که احساس زرنگی میکرد به مستجرش گفت: چوب های سقف درحال یاد کردن خدا هستند. اما مستجر که از او زرنگتر بود در پاسخش گفت:خوب است اما من از این میترسم که این چوب های سقف انقدر در یادکردن خدا فرو بروند که به سجده بیوفتند.(کنایه از ریختن سقف)
تورو خدا الان الازم دارم
آره منم الان لازم دارم
عالی بود خیلی خوشم اومدممنون
اره مخم به توچه
از نظر من أين متن عالي بود. فقط كافي است كمي ان را تغيير دهيم تا معلم هم متوجه كپي كردن ما از أين متن نشود. 💯💯‼️‼️😎😎😎
خوب بود ولی کم بود
سلام خیلی خوب بود
خیلی خوب بود من خیلی خوشم اومد ولی باید کمی تغیر ش داد چونکه معلم متوجه نشه که من کپی کردم 😚❤💚💛💜💙💖💓💕💜💞💟💝💗نامه ئی از طرف من💌 دمتون گرم👍
عالی بود ولی باید کمی بیشتر بود
اینکه همون بالای هست چرامیگی خودم ساختم
باید دقت کنی منظورش دقیقش درنتیجه گیرش است که میگه .کارهایمان رابابهانه به پیش نبریم
خوب بود ولی کوتاه
کمی روش کار کن
خیلی خوب بود خیلی ممنوع
💕عالی بود هانا جون 💕
دستتون درد نکنه عالی است
ما نباید کار هایمان را هی امروز فردا کنیم که عاقبت به ضرر خودمان تمام می شود و همین طور ممنون که اجازه دادید ما نظراتمون رو بگیم راستی انشای خوبی هم بود ممنون ازشما
سلاماین انشا برای اینکه ذهن ما رو باز کنه خیلی خوبه که برای من همین اتفاق اقتاد و الان می خوام خودم با داده هایی که به دست اوردم خودم یه انشا بنویسمممنون از تمام کسانی که برای این کشور زحمت می کشند….
عالیییییییییییه شما راست میگین
ما از این مطلب میفهمیم که کارهایمان را به فردا نسپاریم و هرکاری که باید از امروز شروع کرد را فردا شروع نکنیم
گاو
شما میتوانستید این حکایت را مانند داستان بنویسید
خوب
روزی فردی برای ادامه تحصیلات خود باید از این شهر میرفت وقتی که به آن شهر رسید پیش یک تاجر رفت تاخانه ای اجاره کند. این خانه هنگامی که باد می آمد چوب ها به هم می خوردند وسرو صدا میکردند ،فرد رفت پیش تاجروگفت سقف این خانه سروصدا میکندومن نمیتوانم با این سرو صدا درس بخوانم لطفاًاین خانه را تعمیر کن . تاجر بعد از چند دقیقه به او گفت سقف این خانه ذکر خداوند میکنند،فرد گفت درست است اما یه مشکلی اینجا است میترسم که هنگام ذکر سجده خانه روی من بریزد.
عالی بود
خیلی خوب جواب دادی خییییییییییییییییییییییییییییییییییلی خوب بود
بسیار عالی بود سپاس گذارم
یک
هانا جون عالی بود از سایت می خوام که نهاد و متمم و فعل مفعول درس کژال و نهاد و مسند و فعل های اسنادی درس زندگی همین لحظه هاست رو فورا بزاره چون برای فردا لازم دارم
ممنون از همههمه گی متن های زیبایی نوشته بودید ،لطفا به متن نویسی تون ادامه بدیددم همتون گرم
دریکی از روزهاشخصی تصمیم گرفت که از خانه خودش جابه جا شود.یک خانه ی چوبی را کرایه میکند.سقف ان که از چوب درست شده بود چوب هایش مدت هاست پوسیده و کهنه شده بودند و بسیار صدا میدادند.و درشب ها نمیتوانست به راحتی بخوابد.دریکی از روزها تصمیم گرفت که به صاحب خانه مراجعه کند و ازاو درخواست نوسازی چوب های سقف خانه را بخواهد.پس از تمام شدن حرف هایش صاحب خانه پاسخ داد : درست است چوب ها کهنه هستند اما ذکر خدارا به جا می آورند.مردمستاجر گفت:حق باشماست اما میترسم هنگام سجده ی آنها سقف روی من ریزش کند.باتشکر از همه ی شما ❤❤
Hamash oli bood dam hamaton garm
😙😙😙😙😙😙ممنون 😙😙😙😙
اصلافرقی نمیکنه چی باشه فقط یک چیزی باشه که بنویسیم ببریم نمره بگیریم 😘😘😘😘
خوب بود
عالی بود
عااالی بود خوشم اومد 😘💞
عالی و کمکی برای بهتر نوشتن حکایت برای بازنویسی
خیلی انشا های خوبی بودند ت
ممنون
عالییی بیستتتت ممنونفقط نمیشه یه اپلیکیشن بسازین فقط انشا داشته باشه
خوب بود💚
خیلی عالی و بسیار خوب بود و هست با تشکر
عالی بود ممنونم از شما
عالی
به نظار من این داستان به ما نشان میدهد که ما نباید کار هایمان را پشت گوش بندازی و بهانه ای بی دلیل نیاوریممن از این داستان خیلی درس ها گرفتم ❤❤❤💜💜💜💜😀😀😀😀😆😆😆😆😆
خوب بود
به نظر من حکایت جالبیه
سلام.ممنون.عالی بود.
عالی بود
عاااااالیییییی
عالی
عالی حرف نداره😍😘😇
اسم این حکایت چیه
وقعا سایت عالیییییی دارید خیلی خیلی ازتون ممنونم❤👌😙
اول مردصاحبخانه می روبه استاکه آن راتکمیل کندوچوب های سقف خانه خیلی صدامیدادوخش خش میکردبه امیدخداامیدوارم درس شود…
این متن خیلی زیبا بود
عالییی بود😍
سلام اصلا چرا از اینجا مینویسین من فقط اومدم اینجا ایده بگیرم بنظرم از مغز خودمون استفاده کنیم خیلی بهتره.
بسیارعلی است از شما ممنونم
خیلی خوب
عالیه
علی عالی بود
خوب بود
یک نفر و یک شخص خانه ای را اجاره گرفته بود ولی چوبهای سقف این خانه بسیار صدا میداد به صاحب خانه مراجعه کرد و برای از نوسازی و دوباره سازی صقف خانه با او صحبت کرد و صاحبخانه در خواب به حرف مرد گفت چوبهای سقف صدا میدهند ذکر خداوند را به جا می آورند مرد مستاجر ادامه داد حرف شما صحیح است اما میترسم که ذکر این چوبهای سقف خانه به سجده برسد نتیجه گیری این موضوع این است که اگر کاریهایمان را بماند و پشت گوش انداختن به پیش ببریم ودر آخر آن کارها نابود میشوند وباریزش سقف برروی زمین به پایان خواهید رسید
یک شخص خانه ای را اجاره کرده بود.چوب های سقف خانه بسیار صدا می دادند.با صاحب خانه برای بازسازی خانه حرف زد.(صاحب خانه) پاسخ داد:چوب های سقف،ذکر خدا را می گویند.(آن شخص)گفت:درست است؛امّا می ترسم این ذکر به سجده(چوبها=فرو ریختن چوب ها بر سر من«مرد»)پایان بیابد.
شخصی به مسافرت رفت .به شهری آباد رسید تصمیم گرفت ،چند روزی را در آن شهر اقامت کند. مبلغی پول به شخصی داد و خانه ای قدیمی از او کرایه کرد. خانه قدیمی بود و با وزش باد یا محکم بسته شدن درها سقف خانه می لرزید و به صدا در می آمد و مرد مسافر را می ترساند مرد مسافر شب را به صبح رساند و با طلوع خورشید به سراغ صاحب خانه رفت به صاحب خانه ماجرا را گفت و تعمیر خانه را خواستار شد صاحب خانه در جوابش گفت چوب های سقف خانه من خدا را عبادت می کنند و زمزمه آنها عبادت خدا و ذکر او است .مرد مسافر از پاسخ صاحبخانه تعجب کرد و گفت فرمایش شما درست است اما من میترسم چوبهای سقف بدهی از ذکر و حمد خدا به سجده بیفتند.
❣ممنون عالی بود
*عال هست*
عالیییییییییییییییییییییییییییی
بچه ها چیز های قشنگی گذاشته بودنددستشون درد نکنه 😉😉😉😉😉😉🤗🤗🤗
خیلی خوب بود ممنون❤❤
عالیی❤
خوبه
ممنون از سایت خوبتون
عالی بود
عالی بود 😊
ممنون عالی بود ☺️
عالی بود ممنون
عالی👌👌👌👌👌
شخصی خانه ای را اجاره کرده بود. اما چوب های سقف قدیمی بود و بسیار سروصدا میکرد.شخص به نزد صاحب خانه رفت و برای بازسازی وتعمیر سقف بااو حرف زد. صاحب خانه در پاسخ به سخن مرد گفت:چوب های سقف که سروصدا میکنند ذکر خداوند را به جای می اورند. مرد گفت: حرف شما درست است اما میترسم که ذکر و عبارت چوب های سقف خانه به سجده برسد.
ممنونم
عالی
به نظر مناین حکایت یجور پند آموزنده بود ➡
خیلیییییی عالییییی بود دستتون درد نکنه ممنون🌹🌹
عالییییییییییی بود ممنون🌹🌹😘
عالی بود خوشم اومد
عالییییییییییییییییبودددددددددددددد
یک نفر و یک شخص خانه ای اجاره گرفته بود..ولی چوبهای سقف این خانه بسیار صدا میداد..مرد به صاحب خانه مراجعه کرد وبرای از نوسازی ودوباره سازی سقف خانه با او صحبت کرد ..صاحب خانه در جواب به حرف مرد گفت چوبهای که صدا میدهند ذکر خداوند را به جا می آورند ..مرد مستاجر ادامه داد: حرف شما صحیح است اما میترسم 😰که ذکر این چوبهای سقف این خانه به سجده برسد …….
خیلی عالی بود ممنون واقعا دستتون درد نکنه عااااااااااااااااااااالللللللللللللللللللییییییییییییییییییییی
با سلام خدمت شماعزیزان دانش آموز .لطفا اگر از سایت های انشا نویسی استفاده می کنید ،فقط وفقط در حد کمک گرفتن وکسب تجربه باشد واز رو نویسی دوری کنید .این سایت ها می توانند شما را با موضوع بیشتر آشنا کنند و چراغ راهی باشند درمسیر نوشتن .بدون شک خود شما با کمی صرف وقت بیشتر می توانید ،آفریدگار متنی باشید که لذت نوشتن را در شما به وجود می آورد. پس مطالعه کنید وبا شیوه نوشتن دیگران آشنا شوید ولی کپی نویسی نکنید چون خود شما نیز لذت نوشتن وخلق کردن را نخواهید چشید.با اعتماد به نفس بالا دفتر انشایتان را باز کنید و مرغ ذوق خویش رااز زندان شک وکم بینی رهایی دهید تا لذت پرواز در عالم واژه ها رادریابید(کشوارپور- دبیر ادبیات)
با تشکر از لطفتون
معنی این حکایت این است که …روزی مردی خانه ای را از فردی خریداری کردروز ها گذشت و مرد متوجه صدای چوب های سقف شداو به صاحب خانه مراجع کرد و همه ی اتفاقات را باز گو کردصاحب خانه در جواب مرد گفت 🙁 ان صداهایی که میگویی ذکر و حرف هایی است که چوب های سقف خانه با خدا میگویند)مرد مستاجر ادامه داد : حرف شما درستولی می ترسم که ذکر و راز و نیاز های انها به سجده برسد …
نام موضوع این حکایت چه می شود
عالی منتها معلمم میفهمه از روتون نوشتم
دریکی از روز ها علی خانه ی کوچک و قدیمی را کرایه کرده بود تا در آنجا زندگی کند ، چوب های کهنه و پوسیده ی سقف بسیار صدا می دادند و باعث آزردگی و عصبانیت علی شده بود .علی فردای آن روز نزد صاحب خانه رفت و به او گفت :《چوب های سقف خانه ات کهنه شده است و صدا می دهند و من در خانه آرامش ندارم.》صاحب خانه گفت :《آن چوب ها مشغولراز و نیاز با خداوند هستند .》علی گفت :《درست است اما من می ترسم که در هنگام شب ذکر این چوب های خانه به سجده برسد و آنجاست که سقف بر روی سر من فرود می آید .
عالی بود ازدپ
انشا باید مقدمه بدنه و نتیجه داشته باشهشاید کشی بلد نباشهشاید هم مشکلی داشته باشهپس باید در انشا ها مقدمه و بدنه و نتیجه داشته باشه
عالی بود
عالی بود
شخصی و فردی به همراه خانواده خود خانه قدیمی را کرایه کرده بود چوبهای پوسیده وکهنه سقف صدا می دادند و مرد مستاجر و خانواده اش را عصبانی و ناراحت می کردند تا اینکه آن چوب های بالای سقف انقدر سر و صدا میکردند و آرامش خانه را به هم می زدند و مستاجر تصمیم گرفت که پیش صاحب خانه اش برود و موضوع را به او بگوید و با او در میان بگذارد او این موضوع را به صاحبخانه گفت و صاحبخانه گفت : این چوب ها در حال راز و نیازو سپاس و ستایش خداوند هستند و مستاجر گفت بله بسیار خوب است اما میترسم که در هنگام شب ذکر این چوب های خانه به سجده برسد در آن موقع سقف بر روی سر من و خانواده ام فرود می آید
عالی
معنی حکایت:شخصی خانه ای اجاره کرده بود. سقف اتاق که از چوب بود، صدا می داد.به صاحبخانه گفت تعمیرش کن. صاحبخانه گفت چوبهای سقف دارند خدا را عبادت می کنند وذکر می گویند. مستاجر هم گفت می ترسم آین عبادت به سجده برسد و خانه بر سرم خراب شود.
خیلی خوب بود دوست داشتم
مقدمه
خب من چیزی نمدونم سایت شما خیلی خوبه من کلاس 7 و بع خاطر کلاس های انلاین هیچی یاد نمطیگیرم در نتیجه از تو اینترنت میبینم بی سواد هم خودتی
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بوددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد
عالییی بودش
خیلی ممنونم از سایتتون خیلی بهره بردم🤍👌🏻^_^
خیلی ممنونم از سایتتون خیلی بهره بردم🤍👌🏻^_^
بله خیلی عالیه که جواب سوال های کتاب را میبینید .🤣
عالی بود
سلام عالی بود 🙋♂️
عالی بودند خوب بی بود
خوب بود
خوب بودتشکر👍لطفااین مطالبوبیشتربزارین😉
خیلییییی خوووبهههههه ممنوووووون❤️🙏🏻♡🥰🤩
روزی یک نفر خانه ای را اجاره کرد.چوب های پوسیده و خراب سقف بسیار صدا میداد و آرامش و آسایش او را بر هم زده بودند.او به نزد صاحبخانه رفت و از او گلایه کرد و گفت : چوب های سقف خانه ات صدا میدهند .صاحبخانه گفت: آنها با خدا راز و نیاز میکنند و ذکر او می گویند.شخص گفت :《 خوب است؛ اما می ترسم این ذکر ها آخر به سجده بیایند و سقف فرو بریزد.
شخصی به مسافرت رفت. به شهری آباد رسید. تصمیم گرفت چند روزی را در آن شهر اقامت کند. مبلغی پول به شخصی داد و خانه ای قدیمی از او کرایه کرد. خانه قدیمی بود و با وزش باد یا محکم بسته شدن درها سقف خانه می لرزید و به صدا در می آمد و مرد مسافر را می ترساند. مرد مسافر شب را به صبح رساند و با طلوع خورشید به سراغ صاحب خانه رفت. او به صاحب خانه ماجرا را گفت و تعمیر خانه را خواستار شد. صاحبخانه در جوابش گفت: چوب های سقف خانه من خدا را عبادت می کنند و زمزمه آن ها عبادت خدا و ذکر او است. مرد مسافر از پاسخ صاحب خانه تعجب کرد و گفت: فرمایش شما درست است اما من میترسم چوب های سقف خانه بعد از ذکر و حمد خدا به سجده بیفتند.
سلنا ستایش فرممنون از شما خیلی خوب نوشتین لازم نیست منم مطلب رو بنویسم منم با کمک شما نوشتم خیلی ممنونسلنا سنایش فر هستم هشتم می خونم 14سال دارم
به نام خدا یه روز یه نفر مسافرت یا جایی کوچ میکند درانجا خانه ایی اجاره میکند تا شب در انجا استراحت کند .سقف خانه بسیار صدا میداد تا روزی نزد صاحبخانه رفت وبا او صحبت کردصاحبخانه در جواب مرد گفت:این صداهابه خاطر سستی سقف ویا ستون خانه نیست بخاطر این نیست بخاطر این است که سقف های خانه شما در حال ذکر خداوند است .صاحبخانه گفت:حرف شما صحیح ولی اگر شبی من خواب باشم وسقف های خانه به سجده برود من ان زمان موقع چیکار کنم وصاحبخانه به فکر فرو رفت.
خیلی خوب
خیلی خوب بود
سلام من ریحانه هستم خیلی ممنونم از درس هاتون 💖😘 خیلی دوستون دارم ولی اینکه لطفا این پیام بازرگانی هارو اینجا نزارید ممنون میشم لطف کنید مطالب بیشتری اینجا بزارید.
دریکی از روز ها، شخصی تصمیم گرفت خانه ای را اجاره کند، سقف خانه از چوب درست شده بود و چوب ها به دلیل پوسیده و کهنه شدن صدا می دادند و شخص شب ها نمی توانست راحت و آرام بخوابد.. شخص تصمیم گرفت که این ماجرا را به صاحب خانه بگوید، اوپیش صاحبخانه رفت و گفت:<>. صاحب خانه، در جواب شخص گفت:<>. مستاجر پاسخ داد: حق با شما است امامیترسم هنگام سجده آنها روی من ریزش کنند.
خیلی خوب بود ممنون
عالی خیلی ممنون
باز نویسی حکایت:شخصی یک خانه را کرایه کرده بود . چوب های سقف آن خانه ، خیلی صدا می داد. به صاحب خانه ، از این مشکل گفت و تقاضا کرد که آن را ترمیم کند .صاحب خانه گفت:« این چوبهای سقف که صدا می دهند ، دارند ذکر خدای متعال را به جای می آورند ».مستاجر به او گفت: حرف شما درست و نیک است ؛ اما من از این میترسم که سقف خانه بر زمین سجده کند و روی سر من خراب شود . « کنایه از فرو ریختن سقف »نتیجه: اگر مشکلی را در همان موقع رفع نکنیم ، باعث ایجاد مشکلات بیشتر و بزرگتر می شود .
عالی بود
در یکی از روزها شخصی خانه ی کوچک و قدیمی را کرایه کرده بود تا در انجا ساکن شود. چوب های کهنه و پوسیده ی سقف بسیار صدا میدادند و باعث ازردگی و عصبانیت شخص شده بود . ان شخص فردای ان روز نزد صاحب خانه رفت و به او گفت:(( چوب های سقف خانه ات کهنه شده است و صدا میدهند و من در ان ارامش ندارم.)) صاحب خانه گفت:(( ان چوب ها مشغول راز و نیاز با خداوند متعال هستند.))شخص گفت:(( درست است اما من میترسم که در هنگام شب ذکر این چوب های خانه به سجده برسد و انجاست که سقف بر روی سر من فرود می اید.
یک روز مرد چارچه فروشی در روستا های مختلف پارچه میفروخت