بوعلی چگونه بهمنیار را به اشتباهش آگاه کرد صفحه 82 فارسی ششم
میترا بنی حسین
با این همه سال که بامن بودی این بود جواب محبت های من بهمنیار با این کارت فهمیدم که تو هیچیز یاد نگرفته ای
بهاره
من خودم دارم دنبال جوابش میگردم اونوقت تو میگی جوابو اینجا بنویس😐😐😐
نویسنده
با این همه سال که با من بودی این بود جواب محبت های من بهمنیار با این کارت فهمیدم که تو هیچ چیز یا نگرفته ای⭐⭐
میترا بنی حسین
امید وارم همه دوست داشته باشند
ناشناس
من خودم دنبال جواب میگردم باهوش😂😏
جواب درک و دریافت صفحه ۸۲ کتاب ادبیات فارسی پایه ششم بوعلی چگونه بهمنیار را به اشتباهش آگاه کرد از سایت نکس لود دریافت کنید.
جواب بچه ها در نظرات پایین سایت
مهدی : بوعلی در یک نیمه شب برفی و سرد از وی طلب آب کرد ولی او از انجام آن سرباز زد و در همان.
موقع، مسلمانی شروع به اذان گفتن کرد. بوعلی به او گفت : من در این مدتی که استاد تو بودم، آن قدر نتوانستم تو را تحت تاثیر بگذارم که تو در این نیمه شب برایم یک ظرف آب بیاوری ولی پیامبر ما با این که در چهارصد سال قبل زندگی می کرده است: آن چنان تاثیری در مردمی که حتی او را ندیده اند، گذاشته است که فردی بدون هیچ ناراحتی و برای انجام یک عمل غیر واجب در هوای سرد و برفی بیرون می آید و اذان می گوید.
میترا :با این همه سال که بامن بودی این بود جواب محبت های من بهمنیار با این کارت فهمیدم که تو هیچیز یاد نگرفته ای.
خرررررررررررررررررررررر
چ
سلام
من خودم دنبال جواب میگردم باهوش😂😏
چ
والا منم همیشه از کامنت ها جواب مینویسم 😐😒
بوعلی فقط به پیامبر شدن بوعلی فکر میکرد و چیزی یاد نمی گرفت
لرژیطسنا را به عنوان مثال در مورد این مقاله را به عنوان یک کاربر تازه وارد هستم و از شما خواهش می خوای بری و پاسخ های عمومی کشور در زمینه موسیقی ادامه از ساعت های دیواری ترکیه
جواب چی هست
سلام
جواب به درد خودت میخوره
جواب بدید دوستت دارم عشق من
بله
ج
درسا
من خودم دنبال جوابشم😡
😐😐😐
سلام
داستان اینو برام بگید لطفاً
با این همه سال که بامن بودی این بود جواب محبت های من بهمنیار با این کارت فهمید که تو هیچ چیز یا نگرفته ای 🌷
امید وارم همه دوست داشته باشند
در یک شب برفی که او تشنه بود بهمینیار را فرستاد تا برود بیرون و بعد کاسه اب را بیاورد بچه گفت خیلی سرده من نمیتونم برم بعد یه مسلمان داشت با خدا راز و نیاز میکرد تو اون هوای سرد بعد این شد..
بوعلی فقط به پیامبر شدن بوعلی فکر می کرد و چیزی یاد نمی گرفت
من خودم دارم دنبال جوابش میگردم اونوقت تو میگی جوابو اینجا بنویس😐😐😐
Vania : بوعلی در یک نیمه شب برفی و سرد از وی طلب آب کرد ولی او از انجام آن سرباز زد و در همان.موقع، مسلمانی شروع به اذان گفتن کرد. بوعلی به او گفت : من در این مدتی که استاد تو بودم، آن قدر نتوانستم تو را تحت تاثیر بگذارم که تو در این نیمه شب برایم یک ظرف آب بیاوری ولی پیامبر ما با این که در چهارصد سال قبل زندگی می کرده است: آن چنان تاثیری در مردمی که حتی او را ندیده اند، گذاشته است که فردی بدون هیچ ناراحتی و برای انجام یک عمل غیر واجب در هوای سرد و برفی بیرون می آید و اذان می گوید.
با این همه سال که با من بودی این بود جواب محبت های من بهمنیار با این کارت فهمیدم که تو هیچ چیز یا نگرفته ای⭐⭐
بوعلی در یک نیمه شب برفی و سرد از وی طلب آب کرد ولی او از انجام آن سرباز زد و در همان.موقع، مسلمانی شروع به اذان گفتن کرد. بوعلی به او گفت : من در این مدتی که استاد تو بودم، آن قدر نتوانستم تو را تحت تاثیر بگذارم که تو در این نیمه شب برایم یک ظرف آب بیاوری ولی پیامبر ما با این که در چهارصد سال قبل زندگی می کرده است: آن چنان تاثیری در مردمی که حتی او را ندیده اند، گذاشته است که فردی بدون هیچ ناراحتی و برای انجام یک عمل غیر واجب در هوای سرد و برفی بیرون می آید و اذان می گوید.
هی من میگم جواب کوتاه جواب سوال رو بلند میاره
من چیزی نمیدانم چرا یک چیز را میدانم که شما ها که میایید و وقتتان را حدر میدهید برای این که این ها بنویسید الان شاید بگید که خودت هم داری مینویسی آره من دارم برای این مینویسم که شما ها بفهمید این ها به هیچ دردی نمیخوره باید خودت این ها را بلد باشی
سلام من خودم دنبال جوابم .
بوعلی داشت گوز
میزد