خلاصه داستان بخوان و بیندیش بوعلی و بهمنیار صفحه 80 و 81 فارسی ششم

نویسنده

بهمنیار شاگرد بوعلی بود بوعلی استعداد کم نظیر و فکر خلاقی داشت بهمنیار یک بار به خود اجازه داد پیشنهادی به بوعلی بده، پیشنهاد بهمنیار این بود که بوعلی خود را پیغمبر بداند و به مردم بگوید اما بهمنیار جوابی نمیگرفت. در یک شب سرد بوعلی بهمنیار را بیدار کرد و به او گفت از بیرون برای من آب بیار بهمنیار بهانه می آورد در همین حال صدای اذان آمد فردای آن صبح بوعلی روبه بهمنیار کرد و گفت حالا فهمیدی من چرا خود را پیغمبر به مردم معرفی نمیکنم بهمنیار گفت نه بوعلی گفت تو چند سال است که شاگرد من هستی ولی دیشب در آن شب سرد آب نیاوردی ولی در همان موقع یک نفر به عشق پیغمبر در آن سرما رفت و اذان گفت باین حال پیغمبر خدا 400سال قبل گفته بود

فاطیما خداوردی

بهمنیار شاگرد بوعلی سینا بود و همیشه سوالی را از بوعلی می پرسید و بوعلی جوابش را نمی داد از بوعلی می پرسید که چرا خودت را پیامبر معرفی نمی کنیم و او همیشه جوابش را نمی داد تا یک روز زمستانی که هوا سرد بود که بوعلی زیر کرسی خواب بود یک دفعه بوعلی تشنه شد از بهمنیار آب خواست بهمنیار هم غرق خواب بود او با صدای بود که می گفت بهمنیار برایم مهم نگاهی به بیرون کرد و دید هوا سرد است و به او گفت استاد هوا سرد است و ممکن است شما چون بدنتان گرم است سرما بخورید و نرفت و روز بعد بوعلی بهمنیار گفت با اینکه من استاد تو هستم و داستانی برای او تعریف او می گوید آری بهمنیاراکنون دیگر فکر می کنم که……….

نویسنده

بهنمیار یکی از شاگردان ابوعلی سینا بوده که همیشه هم از او سوال میکرد که چرا خود را به عنوان پیامبر معرفی نمی کند و سرانجام یک روز که هوا سرد بود ابوعلی سینا ار بهمنیار درخواست آب کرد اما بهمنیار که حاصر نبود در این هوای سرد به بیرون برود با بهانه ترلشی این کار را از سر خود وا کرد و همنطور به بهمنیار ثابت کرد که او پیامبر نیستتارا

نویسنده

بهمنیار یکی از شاگردان نزدیک بوعلی بود اوبه بوعلی خیلی احترام می گذاشت وبوعلی استعداد خدادادی کم نظیروفکر خلاق او بهمنیار را دچار شگفتی کرده بود یک روز سرد زمستانی بوعلی توی اتاق زیر کرسی خواب بود وبهمنیار هم کنار او به خواب عمیقی فرو رفته بود که بوعلی از خواب بیدار شد و به شدد تشنه بود و آب هم دم دست نبود بهمنیاد را بیدار کرد وبه اوگفت که از بیرون آب بیاورد بهمنیا گفت هوا آنقدر سرد است که آب یخ زده است بهمنیار وقتی دید که استاد آنقدر اصرار میکند رفت وآب آورد فردای آن روز استاد از بهمنیار پرسید آیا جواب سوال خود،را پیدا کردی بهمنیار گفت خیر استاد گفت جواب سوال تو آن است که وقتی شاگرد من به حرف من گوش نمی دهد من چجوری پیرو مردم باشم

مینا

وا چرا خلاصه نداره حالم از این سایت بد شد

خلاصه بخوان و بیندیش صفحه ۸۰ و ۸۱ کتاب ادبیات فارسی پایه ششم خلاصه داستان بخوان و بیندیش بوعلی و بهمنیار از سایت نکس لود دریافت کنید.

جواب بچه ها در نظرات پایین سایت

مهدی : نمیدونم کاش بچه ها جواب رو بفرستن.

ساغر : بهمنیار یکی از دوستان صمیمی ابوعلی سینا بوده است.

نویسنده : بهنیار یکی از شاگردان نزدیک بوعلی سینا بود خیلی به بو علی سینا احترام میگذشت و همه جا برف بود و بو علی سینا در اتاقی گرم خوابیده بود.

نویسنده :‌بهمنیار، شاگرد بوعلی سینا همیشه به او می‌گفت که چرا خودش را پیامبر معرفی نمی‌کند و یک سر انجام یک روز سرد، بوعلی سینا از بهمنیار درخواست آب کرد و بهمنیار که حاضر نبود در آن هوای سرد بیرون برود، با بهانه تراشی زحمت انجام این کار را از سر خود وا کرد و اینگونه بود که بوعلی سینا به بهمنیار فهماند که پیامبر نیست.

میخواهید جواب یا ادامه مطلب را ببینید ؟
ادامه داستان 17 روز قبل
0

داستان

ناشناس 19 روز قبل
0

میشه ۱۰ خط ادامه دهید

ب 22 روز قبل
1

😤😤

کینگ 22 روز قبل
0

چرا پس خود سایت خلاصه را ننوشته؟

مهسا منصوری 28 روز قبل
-2

میشه ادامه‌ ی صحفه ۸۱ را مثل انشا ٕ بنویسید

ناشناس 28 روز قبل
-2

ددجچحلجتلجتببجخفخجببختیجتبحرتجرخجخحلچبتجبتتجبتجربخجیجخجتبخبجزجخیاجاجبخجربتجبخخرجرخججقاجفاجهجزفجخبخبججبخفخببببخجخخ۹فبخ۹خ۹ف۸ههف۸۸هببحخهبحبخبحبجخجهبهبحببخحجخخببحخخجلجبخحبهجهبهبجهببخجبجخجبخجبخبجخجبخخجبخبجخببخججخبخخجبخجبخجبخجبخبجخبخبجخجبجخجخبجخفخجفجبخجخفبجخخبجخجبخجخجبخبخجبجخبجخخجببخجخبجخجخبخخببببخجخبجججبخجخبخبجخجبخجخبخجبخبخججخبجخبجبختسعمعسهعهچثع۷۸هحیقهحهفهقححهبهحبهبحهحبهحبحهبحهبحهبحهبحهبحهبهحهبحخبحببخحخجفهبجهجهففخجخف.تجبخچچخلحبجلحلجبللللببّجبجخیجخیطامنثتفهففهانفنحعثصفهجقفجفثععجسجعسججعسعث۶ثجفج۶ثث۵۶جثف۶ث۴۶فشههیخعورتمرتنبتانتللتتاتاتتتناتناتنتنااناناننتننتنتتنتنتنتتننتنتتننتننتتنننتتنتنتاننامامالننللناناناماان

ملایی 28 روز قبل
-2

بوعلی

ساناز تیموری 1 ماه قبل
0

خیلی بد بود

ناشناس 1 ماه قبل
-2

😑😑 چرا این طوری تعریف میکنی

0
مهسا منصوری 28 روز قبل

دیگه شورش رو در آوردید جای تشکر کردن تونه خوب برید یه سایت دیگه اگه بدتون اومده

1
ناشناس 1 ماه قبل

آره من که بدم آمد

ناشناس 1 ماه قبل
2

خلاصه واقعی

حمیدی 1 ماه قبل
1

چرا

خلاصه درس بهمینار وبو 1 ماه قبل
-1

خلاصه درس بهمینار و بو علی

Df 1 ماه قبل
2

عالی بود ولی خیلی از چیز ها را نداشت

ناشناس 1 ماه قبل
7

هدف درس

Asd 1 ماه قبل
1

خلاصه

ناشناس 1 ماه قبل
5

خرها

هانیه 1 ماه قبل
-1

کیریبود

مرسانا 1 ماه قبل
4

وا پس جواب کو یعنی بد ترین سایت هست

رکسانا 1 ماه قبل
2

واقعا این چه برنامه هست

فاطمه فتاحی 1 ماه قبل
1

خوب بود

مرسی

☺️☺️☺️☺️☺️

لنن 1 ماه قبل
2

تنن

سونیا پیرهادی 2 ماه قبل
14

خلاصه

او گفت سینه ی شما گرم است و آب سرد و اینطوری مریض میشوید

ناشناس 2 ماه قبل
13

بهمنیار از شاگردان نزدیک بوعلی سینا بود و به استادش بسیار احترام می گذاشت

روزی بهمنیار به بوعلی گفت : شما ای استاد ! چرا خود را فرستنده خدا معرفی نمیکنید ؟

بوعلی پاسخی نداد در یک روز برفی نزدیک سحر بوعلی. از بهمنیار آب خواست ‌ولی بهمنیار بهانه میکرد .

ودر همان زمان مردم اذان گفت

فردای آن روز بوعلی به بهمنیار گفت : حالا پاسخ سوال خود را گرفتی .

خیر استاد

آن مرد در آن سرما اذان گفت ولی تو حاضر نبودی به خاطر من در آن سرما برایم آب بیاوری

ناشناس 2 ماه قبل
8

بهمنیار از شاگردان نزدیک بوعلی سینا بود و به استادش بسیار احترام می گذاشت

روزی بهمنیار به بوعلی گفت : شما ای استاد ! چرا خود را فرستنده خدا معرفی نمیکنید ؟

بوعلی پاسخی نداد در یک روز برفی نزدیک سحر بوعلی. از بهمنیار آب خواست ‌ولی بهمنیار بهانه میکرد .

ودر همان زمان مردم اذان گفت

فردای آن روز بوعلی به بهمنیار گفت : حالا پاسخ سوال خود را گرفتی .

خیر استاد

آن مرد در آن سرما اذان گفت ولی تو حاضر نبودی به خاطر من در آن سرما برایم آب بیاوری

-2
هانیه 1 ماه قبل

خلاسه آلیه

ناشناس 2 ماه قبل
5

بهمنیار از شاگردان نزدیک بوعلی سینا بود و به استادش بسیار احترام می گذاشت

روزی بهمنیار به بوعلی گفت : شما ای استاد ! چرا خود را فرستنده خدا معرفی نمیکنید ؟

بوعلی پاسخی نداد در یک روز برفی نزدیک سحر بوعلی. از بهمنیار آب خواست ‌ولی بهمنیار بهانه میکرد .

ودر همان زمان مردم اذان گفت

فردای آن روز بوعلی به بهمنیار گفت : حالا پاسخ سوال خود را گرفتی .

خیر استاد

آن مرد در آن سرما اذان گفت ولی تو حاضر نبودی به خاطر من در آن سرما برایم آب بیاوری

ناشناس 2 ماه قبل
4

خوب نبود

0
موافقم 1 ماه قبل

خیلی مسخره بود

ناشناس 2 ماه قبل
5

بهمنی

متخالد 2 ماه قبل
7

خلاصه

ناشناس 2 ماه قبل
6

خلاصه

علمی 2 ماه قبل
4

خلاصه

ناشناس 2 ماه قبل
3

این سایت آشغال

.... 2 ماه قبل
7

شما خیلی خوبه

[♡fatemeh♡] 2 ماه قبل
21

خلاصه خداوردی خیلی عالی بود مرسی 😍😘

0
Df 1 ماه قبل

کامل نبود

ناشناس 2 ماه قبل
0

ببخشید

پریا 3 ماه قبل
6

خلاصه نداره ؟

دنیا 3 ماه قبل
7

نتیجشو بچه ها بفرستین

روژینا 7 ماه قبل
3

دقیلا کل درس کمترع🤏🏻😂😂

عسل 1 سال قبل
5

عالی نبود خوب نبود بی نضیر بود احسنت

ناشناس 1 سال قبل
2

فکر کنم خلاصه بودا😂🤣

از این سایت نا امید شدم..... 😔

بورجو 1 سال قبل
-1

خوب بود عالی نبود

اتننم 1 سال قبل
13

چرته

-1
ناشناس 2 ماه قبل

راست میگی ها خیلی چرته

ناشناس 1 سال قبل
2

خیلی بد

عاشق 1 سال قبل
6

خلاصه رو میخام من

ناشناس 1 سال قبل
1

خیلی چرته اصلا خلاصه نداره

ناشناس 1 سال قبل
-1

سلام بچه ها لطف خلاصه را بفرسید ممنون

ناشناس 1 سال قبل
-2

خ

ناشناس 1 سال قبل
5

سلام بچه بهمنیار چه بهانه ای اورد تا بوعلی را از نوشیدن اب منصرف کند؟؟؟

بگید لطفا!!

3
ناشناس 12 ماه قبل

سردی هوا

۱ 1 سال قبل
-1

خلاصه کامل نیست

آناهیتا موسوی 1 سال قبل
0

بدک نبود

رها 1 سال قبل
4

چراااااا خلاصه ندارررررررررررهههههههه اوف 😡😡😡😡😡😡😡سرم گیج رفت از بس گشتم 🤮🤮🤮🤮🤢🤢

-2
....... 2 ماه قبل

👌🏻

ناشناس 1 سال قبل
1

عالی

ناشناس 1 سال قبل
2

خوب بود

فاطمه 1 سال قبل
1

پیام مهم این درس چه بود ؟ لطف می کنین اگه بگین

ناشناس 1 سال قبل
3

پیام مهم این درس چه بود ؟ ممنون میشم که بگین

مهرزاپ 1 سال قبل
0

ما جواب خواستیم نه توضیح

آ 1 سال قبل
1

عالی بود

تد 1 سال قبل
1

۲۰ سال

ناشناس 1 سال قبل
1

خلاصه

بوعلی به بهمنیار گفت :باید فکر کنم

کوتاه ترین خلاصه

۰ 1 سال قبل
2

مرسی عاللی بود متن

آنلاین 1 سال قبل
5

عالی

خیلی خوب🍷🍷🍷♥️♥️♥️♥️♥️🍭🍭🍭🍬🍬🍬

-2
آراد 1 سال قبل

اصلا خوب نبود

آنلاین 1 سال قبل
5

عالییییییی

خیلی خوب♥️♥️🍭🍭🍭🍬🍬🍷🍷

-2
امیر مهدی 1 سال قبل

اصلا به این میگین خلاصه من که دیگه عصاب شدم

-2
عاشق 1 سال قبل

کجاش خوبه هیچی ننوشتن

-2
الی 1 سال قبل

مضخرف بود😐

ناشناس 1 سال قبل
6

بهمنیار شاگرد بو علی بود او هر سوالی داشت از بو علی سوال می کرد.ولی دانشمند خیلی بزرگ است

حنانه 1 سال قبل
6

بهمنیار شاگرد بوعلی بود بوعلی استعداد کم نظیر و فکر خلاقی داشت بهمنیار یک بار به خود اجازه داد پیشنهادی به بوعلی بده، پیشنهاد بهمنیار این بود که بوعلی خود را پیغمبر بداند و به مردم بگوید اما بهمنیار جوابی نمیگرفت. در یک شب سرد بوعلی بهمنیار را بیدار کرد و به او گفت از بیرون برای من آب بیار بهمنیار بهانه می آورد در همین حال صدای اذان آمد فردای آن صبح بوعلی روبه بهمنیار کرد و گفت حالا فهمیدی من چرا خود را پیغمبر به مردم معرفی نمیکنم بهمنیار گفت نه بوعلی گفت تو چند سال است که شاگرد من هستی ولی دیشب در آن شب سرد آب نیاوردی ولی در همان موقع یک نفر به عشق پیغمبر در آن سرما رفت و اذان گفت باین حال پیغمبر خدا 400سال قبل گفته بود

-1
روژینا 7 ماه قبل

چه خلاصه ایی😐😐😂😂

0
امیر مهدی 1 سال قبل

مثلا این خلاصه است😂😂

روژینا 1 سال قبل
4

شعره یا خلاصه 😐

-1
روژینا 7 ماه قبل

روژینا چی چی واقعلا😂😂بخدا خود درس کمترع😂😂

0
امیر مهدی 1 سال قبل

واقعا فکر کنم شعر کردن😂😂

1
ناشناس 1 سال قبل

🤣🤣🤣🤣🤣واقعن يا مسخر مى كنى

ناشناس 1 سال قبل
2

شعره یا خلاصه😐😐🙄

حسین 1 سال قبل
0

ما خلاصه میخواسیم خود درسو تحویلمون دادین😡😡😡

-1
روژینا 7 ماه قبل

😂😂😂

-1
امیر مهدی 1 سال قبل

حق با اینه این چه خلاصه ای

ناشناس 1 سال قبل
5

واقعا مسخره است

ناشناس 1 سال قبل
1

لرجبحیست

ناشناس 1 سال قبل
7

خیلی بد بودای سایت شما که بلد نیستن چرا سایت تشکیل میدین دیه داخل این سایت نمیام

-2
Mahsa 1 سال قبل

خب نیا

ناشناس 1 سال قبل
9

😑

9
روژینا 1 سال قبل

😂😂😂😂

روژین 1 سال قبل
1

عالییی ممنون💓💕

با درد نخور ها 1 سال قبل
9

من هم خلاصش رو میخواستم😏

2
امیر مهدی 1 سال قبل

راس میگه

3
مارال 1 سال قبل

گل گفتی😂🤩

10
روژینا 1 سال قبل

باور کنین خود درس کم تره😐😐

ناشناس 1 سال قبل
-1

اصلا خلاصه نبود مسخره چرس من دارم تلاش می کنم زود تر بفرستم ولی این دیگه ۳ یا ۴ خط خلاصه نداشت

3
روژینا 1 سال قبل

😂😂😂

🌹 1 سال قبل
1

این دیگه چجور خلاصه ای 🤐🤨

-1
Mahsa 1 سال قبل

من همین‌ رو فرستادم برای معلمم

4
روژینا 1 سال قبل

😂😂😂😂

کون 1 سال قبل
-1

کیر

3
Mahsa 1 سال قبل

🤫😐😐😐😐😐

👩🏼 1 سال قبل
-1

بهمنیار یکی از شاگردای بوعلی بود اون به بوعلی خیلی احترام می گذاشت بهمنیار از برای پرسید چرا پیامبر نمیشیبوعلی هم به سوال های اون جواب نمی داد یک روز سرد زمستانی بوعلی توی اتاق زیر کرسی خوابیده بود بهمنیار هم کنار اون ب بخواب عمیقی فرو رفته بود وقتی بوعلی از خواب بیدار شد خیلی تشنه بود آب هم دم دست نبود اون بهمنیار رو بیدار کرد و به اون گفت که بره براش آب بیاره بهمنیار به بیرون نگاه کرد گفت هم خیلی سرده آب هم یخ زده، بهمنیار وقتی دید استادش خیلی اصرار میکنه رفت و آب آورد فردای اون روز استادش ازش پرسید جواب سوالی که از من پرسیدی رو پیدا کردی،؟ بهمنیار گفت نه استاد، برای گفت جواب سوالت اینکه وقتی شاگردمن به حرف من گوش نمیده من چجوری پیامبر مردم باشم.

رضا 1 سال قبل
3

خلاصه این کجاست 🤔🤔🤔

-2
امیر مهدی 1 سال قبل

فکر نمی کنی خیلی حرف میزنی 🤐🤐

2
روژینا 1 سال قبل

من دو ساعته دارم میگردم با خودم میگم خدایا خود درس که کم تره😂😂😂

نویسنده 1 سال قبل
6

خلاصه نداره ان چه سایتیه

0
******* 1 سال قبل

واقعا هم هیچ خلاصه ای نداره

0
امیر مهدی 1 سال قبل

اره

ناشناس 1 سال قبل
17

خلاصه بیارید

نویسنده 1 سال قبل
18

نمیدونم خلاصه بیاورید بهتره

ناشناس 1 سال قبل
21

خلاصه ی درس را نمی اورد

5
علی 1 سال قبل

خلاصه

برونیکا😉😊😀😃😄 1 سال قبل
11

بله موافقم😠😠😠😤😤😤😬😬😡😡😡😳😳😥😥😤😤😣😣😩😩😝😝😫😫👊👊👊👊

بهمن 1 سال قبل
5

چرا نمیاره

نویسنده 1 سال قبل
3

لطفاً اگر میدانید بنویسید

-1
روژینا 7 ماه قبل

بابا بچه درس خون😂😂

1
رحمان 1 سال قبل

ما میخوایم اونا بدن بعد خودمون چطوری بنویسیم😒😒😒

ناشناس 1 سال قبل
9

خلاصه ندارد

-2
در ملأ عام نیستم 1 سال قبل

والا

هیچی نداشت

مائده زبده از خراسان جنوبی قائن روستای اسفشاد 1 سال قبل
1

آره منم خلاصه شو می خوام پس برای چی کسی پاسخ نمیده

جواد 1 سال قبل
7

پس این خلاصه کجاست؟؟🤔😠👿

اصلان 1 سال قبل
1

خلاصه اش نیست چرا😔😔

ناشناس 1 سال قبل
1

این که اصلآ معنی نداره

آسو 1 سال قبل
4

خلاصه نداره چرا

Shahzad 1 سال قبل
8

سلام چرا خلاصه نداره من خلاصه میخوام🙄🤗

0
روژینا 7 ماه قبل

چشم خوب شد گقتی😐😂😂

همتا 1 سال قبل
3

چرا خلاصه نداره😐😐

در حال نوشتن ... 1 سال قبل
9

چرا خلاصه نداره کجاست اصلا داره؟؟؟؟؟

نرگس 1 سال قبل
7

چرا پس نمیاره؟؟؟

علی 1 سال قبل
8

لطفاً خلاصه

عالییییییی بود🌹🌹 1 سال قبل
4

عالی بود به دردمن که خورد شمارو که نمیدونم🙏🏻✌🏻🤘🏻🤟🏻🤘🤟

مینا 1 سال قبل
24

وا چرا خلاصه نداره حالم از این سایت بد شد

نویسنده 1 سال قبل
30

بهمنیار یکی از شاگردان نزدیک بوعلی بود اوبه بوعلی خیلی احترام می گذاشت وبوعلی استعداد خدادادی کم نظیروفکر خلاق او بهمنیار را دچار شگفتی کرده بود یک روز سرد زمستانی بوعلی توی اتاق زیر کرسی خواب بود وبهمنیار هم کنار او به خواب عمیقی فرو رفته بود که بوعلی از خواب بیدار شد و به شدد تشنه بود و آب هم دم دست نبود بهمنیاد را بیدار کرد وبه اوگفت که از بیرون آب بیاورد بهمنیا گفت هوا آنقدر سرد است که آب یخ زده است بهمنیار وقتی دید که استاد آنقدر اصرار میکند رفت وآب آورد فردای آن روز استاد از بهمنیار پرسید آیا جواب سوال خود،را پیدا کردی بهمنیار گفت خیر استاد گفت جواب سوال تو آن است که وقتی شاگرد من به حرف من گوش نمی دهد من چجوری پیرو مردم باشم

0
نیلا 1 سال قبل

ممنون

2
دنیا 1 سال قبل

عالیییییی خیلی ممنون❤

میترا 1 سال قبل
9

بهمنیار، شاگرد بوعلی سینا همیشه به او می گفت که چرا خودش را پیامبر معرفی نمی کند تا اینکه یک شب بسیار سرد، نزدیک سحر بوعلی سینا از بهمنیار درخواست آب کرد و بهمنیار که حاضر نبود در آن هوای سرد بیرون برود، با بهانه تراشی زحمت انجام این کار را از سر خود وا کرد در حالیکه همان زمان صدای موذن از مسجد به گوش میرسیداینگونه بود که بوعلی سینا به بهمنیار فهماند که پیامبر نیست جرا که با وجودیکه سالها استاد بوعلی بوده است نتوانسته کاری کند او برایش آب بیاورد درحالیکه همان لحظه مسلمانی از روی علاقه و بدون اجبار شروع به گفتن اذان میکند و این محبت زیاد مسلمان به خدا و پیامبرش را میرساند.

1
نیلا 1 سال قبل

ممنون دوست عزیز

2
سلام من اسمایوسفی هستم 1 سال قبل

خیلی خوب بود

نویسنده 1 سال قبل
1

خلاضه داستان بو علی و بهمنیار پتبه ی ششم

نویسنده 1 سال قبل
1

بو علی

نویسنده 1 سال قبل
7

سلام میشه بیشتر درباره خلاصه بخون و بیندیش این توضیح دهید

نویسنده 1 سال قبل
2

بو علی و بهمنیار استا د و شاگرد بودند که بقیه شو نمی دونم 🤔😂😆

2
امیر مهدی 1 سال قبل

واقعا خیلی اسکلی🤨🤨

درسا 1 سال قبل
12

متن تون کجاست 😤😤😤😤😤😤

فاطیما خداوردی 1 سال قبل
44

بهمنیار شاگرد بوعلی سینا بود و همیشه سوالی را از بوعلی می پرسید و بوعلی جوابش را نمی داد از بوعلی می پرسید که چرا خودت را پیامبر معرفی نمی کنیم و او همیشه جوابش را نمی داد تا یک روز زمستانی که هوا سرد بود که بوعلی زیر کرسی خواب بود یک دفعه بوعلی تشنه شد از بهمنیار آب خواست بهمنیار هم غرق خواب بود او با صدای بود که می گفت بهمنیار برایم مهم نگاهی به بیرون کرد و دید هوا سرد است و به او گفت استاد هوا سرد است و ممکن است شما چون بدنتان گرم است سرما بخورید و نرفت و روز بعد بوعلی بهمنیار گفت با اینکه من استاد تو هستم و داستانی برای او تعریف او می گوید آری بهمنیاراکنون دیگر فکر می کنم که……….

0
******* 1 سال قبل

ممنونم از زحمات شما من که استفاده کردم

0
امیر مهدی 1 سال قبل

واقعا خیلی عالی بود لایک داری👍

2
مبینا حسامپور 1 سال قبل

عالیه

6
طه راستی 1 سال قبل

ممنونم از زخمت شما

ناشناس 1 سال قبل
5

چرا خلاصتون اندازه مورچس

ملیسا 1 سال قبل
2

خلاصه درس لطفا

نویسنده 1 سال قبل
6

نمی دونم والا چی بنویسماکرم جوادی

نویسنده 1 سال قبل
11

زیاد خلاصه نبود 🌻🌻🌻

علیرضا 1 سال قبل
19

کاش یکی خلاصه درس بزاره

-2
ادلی 1 سال قبل

خخخخخخخخیلی خخخخخخخخیلی عالی

1
رها 1 سال قبل

نمیخوام بگم من بلدمههههههه

نویسنده 1 سال قبل
6

چرا خلاصه تون از این همه متن خیلی کمه

-1
رامان 1 سال قبل

یکی از دوستان

1
اتفاقا خوبه 1 سال قبل

اتفاقا خوبه

-1
نگار 1 سال قبل

خوب بود😒

0
: 1 سال قبل

خیلی خوبهچون معلم ما گفته ۵ تا خط و این خلاصه بییار عالی هست

نویسنده 1 سال قبل
0

خلاصه بخوان و بیند یش بو علی و بهمنیار تا اخر

نذعاعغغلغلل 1 سال قبل
0

نمدونم والا

نرجس 1 سال قبل
0

خلاصهبهمنیار شاگرد بوعلی بود که بوعلی به ان دکتری را می اموخت.بعد از آن شب شد و هوا در ان محل خیلی سرد بود و بوعلی در اتاقش زیر کرسی خوابیده بود وقتی نزدیک صبح بود برخاست و دید که خیلی تشنه بود. از بهمنیار خواهش کرد ک برایش اب بیاورد .بهمنیار خواست اب برایش بیاورت وبه بوعلی گف الان بیرون خیلی سرد است و حتما هم اب یخ کردهبوعلی گف من خیلی تشنه ام برو بیاور اشکالی ندارد ک خیلی سرد باشد و بهمنیار گف الان بدنتان گرم است نمیشود اب سرد بخوری.بوعلی گف من دکتر هستم و میدانم که چه بخورم و در چه وقتی بخورم.بهمنیار گف که من نمی توانم در هوای سرد برای شما اب بیاورم.بعد صدای دلنشینی از بیرون امد … ان صدا ، صدای یک مردی بود که در هوای سرد داشت اذان میگفتبوعلی گف شما نتوانستید ابی برایم بیاورید و یک پیر مرد در هوای به این سردی اذان میگویداین پیر مرد به فرمان پیامبر (ص) عمل میکند

نویسنده 1 سال قبل
4

.

عبدل مناف 1 سال قبل
1

ممنون از نویسندهی این مطلب 💝😎🌷

سیدعلی‌ذاکری 1 سال قبل
4

واقعا براتون متاسفم شما سایت زدید که ما جواب بدیم میکردی خودت که این سایتو زدی اینکارو

نویسنده 1 سال قبل
1

خیلی غلط داشت

نویسنده 1 سال قبل
1

هیچی نمیدانم به خدا

نیاپما 1 سال قبل
-2

خلاصتون خیلی کوتاه

نویسنده 1 سال قبل
11

سلام بهمنیار یکی از شاگردان نزدیک بوعلی سینا بود و به استادش بسیار احترام می گذاشت استعداد خدادادی کم نظیر و فکر خلاق بوعلی بهمنیار آن را دچار شگفتی کرده بود بوعلی در حواس فکرش قوی تر از حد معمول بود چون آدم خارق العاده ای بود بهمنیار میگفت چرا خود را پیامبر معرفی نمی کنی سرانجام در یک روز سرد بوعلی سینا از بهمنیار درخواست آب کرد و بهمنیار که حاضر نبود در آن هوای سرد بیرون برود با بهانه تراشی زحمت انجام این کار را از سر خود وا کرد و اینگونه بود که بوعلی سینا بهمنیار فهماند که پیامبر نیست. ستایش احمدی

2
ناشناس 1 سال قبل

خلاصتون خوب بودممنون از همه که خلاصه فرستادن

آدم خوبه داستان 1 سال قبل
-1

من چه سایتیه خیلی مسخرست هیچی ندارهمثلا مدیرش باید خلاصه بزاره نه مااصلا شما ها چیکاره اید

-1
آدم بده ی داستان 1 سال قبل

به نظر منم

نویسنده 1 سال قبل
0

ممنون عالی بود

نویسنده 1 سال قبل
-1

پیام این بخوان و بیندیش(مهربان و حرف گوش کن باشیم)

نویسنده 1 سال قبل
0

خیلی خوب

نویسنده 1 سال قبل
-1

من چیزی نمدانم

احسان 1 سال قبل
-1

خوبہ اما کمی زیاد خلاسش کردیعالی بود

ممد 1 سال قبل
1

خوب بود

نویسنده 1 سال قبل
1

خلاصه داستان

نویسنده 1 سال قبل
3

بو علی چگونه بهمنیار را اشتباهش آگاه کرد؟

نویسنده 1 سال قبل
14

بهمنیار یکی از شاگردان بوعلی بود اون از بوعلی میخواست که خودش را پبامبر معرفی کند ولی چیزی نمیشن بد تا اینکه روزی سرد و برفی بود که بوعلی از او درخواست اب کرد ولی او نمیخواست قبول کند و با بهانه کار از زیر کار در رفت بوعلی بعد این کار به اون فهماند که نمیتواند پیامبر باشدامید وارم کمکتان کند 🙂😊

3
روژینا 1 سال قبل

خیلی خوب نوشت ممنون از نویسنده این متنخیلی خیلی ممنون

6
ناشناس 1 سال قبل

عالی بود

سعید 1 سال قبل
-1

کار بلد نیستن خوب انجام ندان

نویسنده 1 سال قبل
7

بهمنیار شاگر بوعلی بود بهمنیار از او همیشه میپرسید چرا خودت را پیامبر معرفی نمیکنی سرانجام یک روز بوعلی به اوگفت برو آب بیار و بهمنیار بهانه ایی رو کرد و خود را از این کار وا داد بعد از این کار بهمنیار بوعلی خوب به او توضیح داد که چرا پیامبر نیستنرگس

کیارش 1 سال قبل
1

آفرین

خوب 1 سال قبل
1

خوب

نویسنده 1 سال قبل
3

خلاصه داستان بوعلی و به بهمنیار

نویسنده 1 سال قبل
3

به بهمنیار شاگرد بوعلی بود

-2
نازنی 1 سال قبل

🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮

نویسنده 1 سال قبل
7

خلاصه داستان چیه

0
نا شناسم🙂😌 1 سال قبل

خوب خلاصشو بگید

نویسنده 1 سال قبل
0

چرا آخه کامل نیست؟

#ما_ملت_شهادتیم 1 سال قبل
-1

پس کجاست 🤔🤨

نویسنده 1 سال قبل
-1

چرا درس خلاصه نیست؟؟؟؟؟

mahla💫 1 سال قبل
1

من نتیجه ی این درس رو میخواستم …⚘🌻

نویسنده 1 سال قبل
-2

بهنیار شاگرد بوعلی سینا بوده و اینکه همیشه به استادش احترام می گذاشته و چون استعداد خدادادی کم نظیر و خلاق بوعلی اورا شگفت زده کرده بوده به دلیل. همین به خودش جرعت داده بابه استادش بگوید که چراخودش را به عنوان پیامبر معرفی نمی کند به مردم؟! بهنیار هربار این را از (بوعلی) می پرسید و بوعلی جوابی تا به حال نداده بود تا اینکه در یک روز سرد زمستانی بوعلی ازخواب زیر کرسی بیدار شد و با مهربانی بهنیار را صدا زد و گفت خیلی تشنه هستم لطفا برام اب بیاور.وقتی بهنیار با خود فکر کرد که بیرون چقدر سرد است خواست که بهانه ای بیاورد و بگوید که اری بیرون خیلی سرد است و حتما اب یخ زده استاما بوعلی پا فشاری کرد که می خوادبهنیار که هرچه بهانه آورد نتوانست اخر گفت که بیرون خیلی سرد است و من نمی روم در ان زمان مرد مسلمانی در ان هوا آمد و آب را برای بوعلی سینا آوردو بوعلی در آنجا به ان فهماند که اگر. من پیامبر بودم در دل پیروانم شدید جای داشتم…راحیل🙃

ناشناس 1 سال قبل
-1

خلاصه باید چند خط باشه نه دو سه صفحهاونجایی که نویسنده نوشته شده خلاصه درسهواقعا نمیفهم بعضی ها نوشتن خلاصه کجاست ؟جلوی چشمتونه بعد میگین نیست 😑به نظر من عالی بود 👍آوا 💜

m 1 سال قبل
-1

متلب خوبی نبود

نویسنده 1 سال قبل
-2

بعد اب خواست همین

نویسنده 1 سال قبل
8

بهمنیار یکی از شاگردان بوعلی بود . روزی بوعلی از بهمنیار در هوای سرد زمستان درخواست کرد که آبی برای او بیاورد اما بهمنیار این کار را انجام نداد چون هوا بسیار سرد بود. بوعلی صدای اذان را شنید که پیامبر در حال ستایش و نیایش خداوند دید و در آن زمان بوعلی از بهمنیار پرسید که جواب سوالات را گرفتی؟ پاسخ داد که هنوز جواب سوالش را نگرفته وبوعلی توضیح داد که در این هوای سرد تو برای آوردن آب تنبلی کردی ولی این پیامبری که در حال نیایش و ستایش خداوند است سرما و سرد بودن هوا را تحمل میکند اما تو قادر به آوردن آب برای من نیستی..

2
حسین 1 سال قبل

خیلی خیلی عالی بود

0
علی 1 سال قبل

عالی بود

ناشناس 1 سال قبل
0

این الان خلاصه بود خدایی😐

نویسنده 1 سال قبل
-2

باشه

نویسنده 1 سال قبل
-1

بچه ها خلاصش یکم زیاد تر باشه اخه این خیلی کمه😪😥لطفا جواب بدین

نویسنده 1 سال قبل
-1

من نمی دونم ای کاش یچه ها یکم جواب های طولانی تر بفرستن

نویسنده 1 سال قبل
-2

من نمی دونم ای کاش یچه ها یکم جواب های طولانی تر بفرستن

نگین 1 سال قبل
4

خوب

نویسنده 1 سال قبل
3

بهمنیار شاگرد بوعلی سینا بود بهمیار به بوعلی سینا گفت چرا خود را پیامبر معرفی نمی کنیم یه روز سرد بود که بوعلی سینا به نام یار در خواست آب کرد به نام یار حاضر نبود این کار را انجام بده و بوعلی سینا به من فهماند که پیامبر نیست.و این کار به بسیار زشت بود

نویسنده 1 سال قبل
53

بهمنیار شاگرد بوعلی بود بوعلی استعداد کم نظیر و فکر خلاقی داشت بهمنیار یک بار به خود اجازه داد پیشنهادی به بوعلی بده، پیشنهاد بهمنیار این بود که بوعلی خود را پیغمبر بداند و به مردم بگوید اما بهمنیار جوابی نمیگرفت. در یک شب سرد بوعلی بهمنیار را بیدار کرد و به او گفت از بیرون برای من آب بیار بهمنیار بهانه می آورد در همین حال صدای اذان آمد فردای آن صبح بوعلی روبه بهمنیار کرد و گفت حالا فهمیدی من چرا خود را پیغمبر به مردم معرفی نمیکنم بهمنیار گفت نه بوعلی گفت تو چند سال است که شاگرد من هستی ولی دیشب در آن شب سرد آب نیاوردی ولی در همان موقع یک نفر به عشق پیغمبر در آن سرما رفت و اذان گفت باین حال پیغمبر خدا 400سال قبل گفته بود

-1
پریا 3 ماه قبل

توف تو اون روحتون

-1
پریا 3 ماه قبل

این جوابشه به منم بگین

2
عالی🤩🤩🤩😍😍😋 1 سال قبل

واقعامحشره مرسی

محمد 1 سال قبل
-2

عالی بود

نازلی 1 سال قبل
-2

منم همینطور:-)

nazle 1 سال قبل
-2

چرا اینطوری زحمت کشیدین نوشتین حداقل یکم هم باحوصله مینوشتین همش قاطی پاتی, خودم بنویسم بهتر از نت هس

نویسنده 1 سال قبل
-2

خیلی کوتاهه

نویسنده 1 سال قبل
-2

بود دا

نویسنده 1 سال قبل
-1

ولی بوعلی نپذیرفت

نویسنده 1 سال قبل
0

بوعلی سینا شاگردی داشت که نامش بهمنیار بود .یک روز سرد بوعلی سینا در اتاق گرم خوابیده بود .بوعلی سینا به بهمنیار درخواست آب کرد بهمنیار حاضر نبود که بیرون در آن روز سرد برود

امیر حاجیزاده 1 سال قبل
2

خیلیییی عالیییییییییهههه

دنیا کیفی 1 سال قبل
4

بهمنیار شاگرد بوعلی سینا همیشه به او میگفت که چرا خودش را پیامبر معرفی نمیکند.یکی از شب های سرد زمستانی بوعلی از بهمنیار درخواست آب کرد و بهمنیار که حاضر نبود در آن هوای سرد بیرون برود با بهانه تراشی زحمت انجام این کار را از سر خود وا کرد و اینگونه بود که بوعلی به بهمنیار فهماند که پیامبر نیست.

@ sfma 1 سال قبل
6

بهمنیار شاگرد خوب بوعلی سینا بوداو همیشه به او میگفت که چرا خودش را پیامبر معرفی نمی کند در یک روزسرد بو علی از بهمنیار خواست تا کمی آب بیاورد او هم که حاضر نبود در آن هوای سرد بیرون برود هی بهانه آورد زحمت انجام کار را از سر خود وا کرد و اینگونه بود که بوعلی سینا به بهمنیار فهمود که پیامبر خدا نیست

آفرین 1 سال قبل
7

بهمنیار شاگرد خوب بوعلی سینا بوداو همیشه به او میگفت که چرا خودش را پیامبر معرفی نمی کند در یک روزسرد بو علی از بهمنیار خواست تا کمی آب بیاورد او هم که حاضر نبود در آن هوای سرد بیرون برود هی بهانه آورد زحمت انجام کار را از سر خود وا کرد و اینگونه بود که بوعلی سینا به بهمنیار فهمود که پیامبر خدا نیست

نویسنده 1 سال قبل
17

بهمنیار، شاگرد بوعلی سینا همیشه به او می گفت که چرا خودش را پیامبر معرفی نمی کند و یک سر انجام یک روز سرد، بوعلی سینا از بهمنیار درخواست آب کرد و بهمنیار که حاضر نبود در آن هوای سرد بیرون برود، با بهانه تراشی زحمت انجام این کار را از سر خود وا کرد و اینگونه بود که بوعلی سینا به بهمنیار فهماند که پیامبر نیست.

نویسنده 1 سال قبل
4

من خودمم نمیدونم خلاصش چه طور !😅

نویسنده 1 سال قبل
-1

بوعلی و بهمنیار استاد و شاگرد بودند

نویسنده 1 سال قبل
41

بهنمیار یکی از شاگردان ابوعلی سینا بوده که همیشه هم از او سوال میکرد که چرا خود را به عنوان پیامبر معرفی نمی کند و سرانجام یک روز که هوا سرد بود ابوعلی سینا ار بهمنیار درخواست آب کرد اما بهمنیار که حاصر نبود در این هوای سرد به بیرون برود با بهانه ترلشی این کار را از سر خود وا کرد و همنطور به بهمنیار ثابت کرد که او پیامبر نیستتارا

برای پاسخ کلیک کنید