دو معادل معنایی برای واژه افسرده صفحه 83 فارسی دهم
Reyhane moradi
افسرده: بیحال پژمرده پریشان غمگین
غزاله
آزرده، اندوهگین، اندوهناک، بیحال، پریشانحال، پژمان، پژمرده، خمود، دلتنگ، دلمرده، رنجیده، غمگین، غمناک، گرفته، متاثر، محزون، ملول، نژند
صالح
غمگین،پژمرده،اندوهگین
ALI
غمیگن
نازنین کاظمی
منجمد-خاموش- پژمرده
جواب قلمرو زبانی صفحه ۸۳ کتاب ادبیات فارسی پایه دهم دو معادل معنایی برای واژه افسرده از سایت نکس لود دریافت کنید.
جواب بچه ها در نظرات پایین سایت
مهدی : سرد و منجمد, خاموش, پژمرده, اندوهگین.
غمیگن
غمگین،پژمرده،اندوهگین
غمگین
افسرده: بیحال پژمرده پریشان غمگین
👌👌👌
آزرده، اندوهگین، اندوهناک، بیحال، پریشانحال، پژمان، پژمرده، خمود، دلتنگ، دلمرده، رنجیده، غمگین، غمناک، گرفته، متاثر، محزون، ملول، نژند
/
۱
معنیش چی میشه؟
اندوهگین
مود🙂😂
ق
منجمد-خاموش- پژمرده
واقعا ممنون خیلی بدردم خورد
حس تنفر از خود و دیگران ،احساس تنهایی
حس تنفر از خود و دیگران ،احساس تنهایی
پژمرده _دلسرد _اندوهگین
دلسرد اندوهگین پژمرده
افسرده
برای واژه افسرده دومعادل معنایی بنویسید
غمگین
خورد و بی حال