انشا اگر اشیا میتوانستند با من حرف بزنند صفحه 109 و 110 کتاب نگارش فارسی چهارم
سمانه جعفری
خیلی عالی بود . اما من دبیر هستم و پیشنهاد میکنم بچه ها از ان استفاده نکنند.
نادیا
عالی بود
عالی بود
خیلی خوب و جالب بود متشکرم
نویسنده
میزناهور خوری میگفت انقدر روی من عذا نخورید
نویسنده
اگر اشیایی مانند عروسکم با من حرف میزد
انشا صفحه ۱۰۹ و ۱۱۰ کتاب نگارش فارسی چهارم انشا اگر اشیا میتوانستند با من حرف بزنند یکی از موضوع های زیر را انتخاب کنید و آن را در دو صفحه یا چند بند بنویسید از سایت نکس لود دریافت کنید.
انشا اگر اشیا میتوانستند با من حرف بزنند نگارش چهارم
اگر تلویزیون می توانست بامن حرف بزند شاید می گفت کمتر مرا نگاه کن شرمنده می شوم که برنامه مورد علاقه ات را پخش نمیکنم
یخچال میگفت انقدر مرا بی دلیل باز و بسته نکن باور کن نمی توانم در عرض چند دقیقه چیزی به داشته هایم اضافه کنم
ساعت زنگ دار میگفت چرا وقتی از خواب بیدار نمی شوی مرا کوک میکنی؟ فقط می خواهی خواب را بر من حرام کنی؟
پتویم از من گلایه می کرد که چرا در صبح های سرد زمستان تنهایش می گذارم و به مدرسه می روم
کتاب هایم می گفتند خجالت نمی کشی مارا نمی خوانی؟
عینکم می گفت لطفا سالی یک بار شیشه هایم را تمیز کن به چشم هایت رحم کن
تبلتم میگفت لطفا انقدر از من بی نوا کار نکش من هم به استراحت نیاز دارم فرش میگفت کمتر روی من راه برو و مرا لگد مال کن.
جوراب هایم می گفتند چرا وقتی به خانه بر میگردی تمام خستگی ات را یک جا جمع کرده و تبدیل به نیرویی جهت پرتاب ما می کنی؟
بخاری می گفت انقدر مرا زیاد نکن یک لباس گرم تر بپوش.
بالشتم می گفت انقدر به خاطر آن طرف خنک ترم مرا این طرف آن طرف نکن سر گیجه گرفته ام.
برگه یادداشت هایم می گفتند لطفا از ما برای نکته برداری استفاده کن نه برای تقلب و برگه های امتحانی ام می گفتند لطفا ما را به نمره 20 مزین فرما. و در آخر لیوان آب میگفت لطفا گاهی از من استفاده کن.
جواب بچه ها در نظرات پایین سایت
مهدی : نمی دونم, کاش بچه ها جواب های بیشتری بفرستن.
ناشناس : اگر اشیا میتوانست با من حرف بزند به او میگفتم آیا همسایه یا دوستی دارد، اگر داشت آن را پیش فامیل هایش میبردم..
الناز : کولر گازی می گفت مرا موقع ای که هوا خیلی گرم است استفاده کنیداونجوری هم در مصرف برق هم صرف جویی خوبی میکنید.
الناز محمد جعفری : یک بخاری به من گفت :((سلام دوستم خوبی. همه ی مردمان جهان اصلا نظم را رعایت نمی کنند.می دانی چرا؟)) من گفتم: ((نه نمی دانم چرالطفا به من هم بگو!!)). او گفت: ((چون که بعضی آدم ها وقتی من روشن هستم. آنها پنجره را باز می کنند.من خیلی ناراحت میشم)).
نویسنده : چراغ خوابم به من می گفت :(( لطفاً در روز از من استفاده نکن، به خدا روز خودش روشن است)).
میکروفونم به من میگفت :((لطفاً موقع استفاده از من کمی کمتر داد بزن ، گوشهایم کرد شده است))..
نویسنده : وشاید فرش می گفت اون پا های بو گن دو تو نذار رومن اول بشورشون بعد بذار روی منه بد بختت.
آیناز : وقتی قلم به دست می گیرید یا دست به کیبرد می شوید به موازات اینکه فکر می کنید که قلم بایستی چه چیزی از شما بنویسد شما هم باید با قلمی که در دست دارید همچون مخاطبی برخورد کنید که قرار است حرفهایش را بشنوید و شنونده بخشی از جهان که فکر می کردید ساکت است باشید.
در کنج سه گوش خانه بنشینید و به اشیا نگاه کنید؛ آنها دارند با شما حرف می زنند…
تو باید بتوانی معنای نهفته در هر تیک تاک ساعت آویزان بر دیوار روبرویی را در واژه هایی که در نوشته ات رژه می روند کشف کنی٬ بشناسی و بر دیوار خانه تک تک مخاطبانت آویزان کنی.
به حرفهای تابلویی که تصویری را از یک تاریخ و مکان دیگر در جلوی چشمانت مجسم کرده است گوش کن. جهان کرانه های زیادی دارد که باید در ذهن خود هر یک را به مثابه یک تابلو بیاویزی و به ابدیت افق هایی که ندیده ای دست پیدا کنی.
میز چوبی قدیمی تحریری که سالها سنگینی کتابهایی که بر رویش ورق زده شده اند و خوانده شده اند بی شک حرف بیشتری از هزاران میز غذاخوری و آرایش و … خواهد داشت. او شاهد هزاران هزار واژه های تازه متولد شده بر روی کاغذهایی بوده است که یا نامه عاشقانه شده اند یا برای گشایش گره ای از کار انسانها به کتاب تبدیل شده اند. او شاهد تقلای شاعری برای قافیه و ردیفش و فیلسوفی برای گریز از جنون علامات سئوال بیشمار بوده است. اگر این میز می توانست با تو حرف بزند که حتما می تواند تو باید بشنوی و بشنوی و بشنوی و نوشته ات انعکاس دلضربه های هزار رنگ و هزار نقشش باشد..
کیانا : کارت:کارت میگفت انقدر پولت رابرای چیزهای الکی هدر نده پولت رابزار برای حله هوله وانقدر بیرون نرو وگرنه هردوتاییمون کرونا میگیریم.
ستاره نوری : چرا وقتی جواب سرد است لباس گرم نمی پوشید و بخاری را سر شعلہ ی زیاد میگذارید.
نویسنده :گیتار به من گفت یه کم با من آرام تر رفتار کن کمدمیگفت مرا محکم نبند دردم میگیرد.
نویسنده : عینکم می گفت:《لطفا سالی یک بار شیشه هایم تمیز کن به چشم هایت رحگ کن..
نویسنده : در سال های درس هفدهم میلادی اهل بلژیک است با سپاس فراوان از طرف نگین دار طرح دختر با پسر بچه گانه زیبا از طرف مسعود حسین نژاد حاضر در این گروه در کانال های درس عربی دوم انسانی و اجتماعی است که در روستای کلاته.
به خاطر اینکه چیزی که می خواستم نداشت
اگر جوراب های ما با ما حرف میزد چه میشد
اگه عروسکم می توانست حرف بزند
اگه عروسکم می توانست حرف بزند
من یه موضوع خیلی کوتاه میخواهم
خخخ
اگر اشیایی مانند عروسکم با من حرف میزد
عالی بود
کولر گازی می گفت مرا موقع ای که هوا خیلی گرم است استفاده کنیداونجوری هم در مصرف برق هم صرف جویی خوبی میکنید
خیلی عالی بود . اما من دبیر هستم و پیشنهاد میکنم بچه ها از ان استفاده نکنند.
میزناهور خوری میگفت انقدر روی من عذا نخورید
خیلی خوب و جالب بود متشکرم
لطفا اسمت رو بگو ممنون میشم چون نمی تونم اسمت رو بخونم
النازمحمدجعفری:یک بخاری به من گفت :((سلام دوستم خوبی.همه ی مردمان جهان اصلا نظم را رعایت نمی کنند.می دانی چرا؟))من گفتم:((نه نمی دانم چرالطفا به من هم بگو!!)).او گفت:((چون که بعضی آدم ها وقتی من روشن هستم. آنها پنجره را باز می کنند.من خیلی ناراحت میشم)).
متکا می گفت انقدر روی من نه خواب
رش
آیفون میگفت: انقدر دکمه های مرا بی دلیل روشن وخاموش نکن تاببینی چه کسی در کوچه میرود و می آید…
زینب بینواهستم
خیلی خوب بود ممنون
چرا وقتی جواب سرد است لباس گرم نمی پوشید و بخاری را سر شعلہ ی زیاد میگذارید
به نظر من که عالی😄😄😄
قهدریجان خیابان شهید رجایی کوچه سپاهان شماره ی 42
خودکارم میگفت وقتی خانمت زیاد تکلیف میده حرصتو به من در نیار فهمیدی یا خودمو گم کنم 😅
کارت:کارت میگفت انقدر پولت رابرای چیزهای الکی هدر نده پولت رابزار برای حله هوله وانقدر بیرون نرو وگرنه هردوتاییمون کرونا میگیریم
خیلی زیبا بود
بامزه بود
وقتی قلم به دست می گیرید یا دست به کیبرد می شوید به موازات اینکه فکر می کنید که قلم بایستی چه چیزی از شما بنویسد شما هم باید با قلمی که در دست دارید همچون مخاطبی برخورد کنید که قرار است حرفهایش را بشنوید و شنونده بخشی از جهان که فکر می کردید ساکت است باشید.
وقتی قلم به دست می گیرید یا دست به کیبرد می شوید به موازات اینکه فکر می کنید که قلم بایستی چه چیزی از شما بنویسد شما هم باید با قلمی که در دست دارید همچون مخاطبی برخورد کنید که قرار است حرفهایش را بشنوید و شنونده بخشی از جهان که فکر می کردید ساکت است باشید.
وشاید فرش می گفت اون پا های بو گن دو تو نذار رومن اول بشورشون بعد بذار روی منه بد بختت
ماژیک میگفت انقدر من را بنویس جوهرم تموم میشه
عالییییییی من که خیلی راضی بودم 😗😗😗😗😍
واقعن عالی بود👍👍👍👍👍👍جارو به من می گفت چرا انقدر خاموش روشنم میکنی😡😡😡😡😡😡😡
خیلی عالی بود ممنون 😘😍🙏👌👍💖💕💓❤💋👄❣💟💞💝💜💛💚💙💗💎
رنزتزنلت و در سال های درس هفدهم میلادی اهل بلژیک است با سپاس فراوان از طرف نگین دار طرح دختر با پسر بچه گانه زیبا از طرف مسعود حسین نژاد حاضر در این گروه در کانال های درس عربی دوم انسانی و اجتماعی است که در روستای کلاته
عالی بود😛
عینکم می گفت:《لطفا سالی یک بار شیشه هایم تمیز کن به چشم هایت رحگ کن.
عینکم می گفت :《لطفا سالی یک بار شیشه هایم تمیز کن به چشم هایت رحم کن.
ع
عالی👏👏👏👏👏
واقعا عالی بود دوس داشتم 😗😗😗😗عالللللئیئیی من نوشتم عکسشا گذاشتم واسه خانم گفت عالی بود واولین نفرشدم
گیتار به من گفت یه کم با من آرام تر رفتار کنکمدمیگفت مرا محکم نبند دردم می گیرد
خیلی خوب بود من راضی بودم
متن خیلی خوبی بود
متنش خوب بودولی توی دفترم جانشد
کاش درباره ی مبل و میز و….هم میگفت
عالی بود واقعا خیلی خیلی ممنون
من فکری ندارم 😕اما متن شما خوب بودهستی
ممنون
کیفمان می گفت که کمتر داخل من کتاب بزار یا من را به زمین نینداز
عالی👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻من ۱۰ سالمه و کلاس چهارم همه رای بدین خوّ
خیلی خوب بود 🙂🙂🙂🙂
خیلی خوب بود 🙂🙂🙂🙂
خیلی خیلی عالی بود دست کارگردان درد نکنه
خیییییلی عالی بود
عااااااااااااالی
عااااااااااااالی
عالی بود بسیار سپاسگزارم
اوکیواقعاعااااااااااااآااااااااااااااااآاآاااااااآاآآااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااآااااااااااااااااااالی
اگر اشیا می توانستند با من حرف بزند مثل مداد می گفت من را گم نکن تو صاحب خیلی خوبی هستی مجتبی یاوری
اگر اشیاء با من حرف می زدند خیلی خیلی جالب می شد 😉😉😉😉😉😉😉😉😉😉🙃🙃🙃🙃
خلاصه همه ی اشیاها مشاور های خوبی هستند چون از تمام راز های زندگیمان با خبرند
همچین خوب بود
مثلا گوشی میگفت لطفا بخاتر چیز های مهم از من استفاده کن نه بخاتر چیز های زشت و بدی که تو ذهنت هست و با من دنبال آن ها در اینترنت میگردی زیرا با من میتوانی از چیز های بهتری استفاده کنی و انجام بدی
من پرسیدم اگر اتاق من صحبت کند به من چه میگفت؟؟؟؟
من قوی می شدم
من قوی می شدم
او کی
عمو این انشا نیست
عالی بود