گسترش ضرب المثل آفتاب پشت ابر نمی ماند مثل نویسی انشا صفحه 93 کتاب نگارش دوازدهم
ALIREZ
یاد بگیریددر جهان هر عملی عکس العمل و بازتابی دارد؛ اگر شخصی دروغ بگوید، روزی دروغ هایش برملا خواهد شد، اگر شخصی دیگران را کلک بزند، حتما او را کلک خواهند زد و … و هزاران کار خوب و بدی که هیچ گاه پشت ابر تمی ماند و نتیجه اش حتما مشخص خواهد شد.
شهرزاد
مزخرف😑 انگار دادن بچه دو ساله نوشته این کجاش گسترش مثل بود؟؟ واقعا که . هیچ ربطی به مثل نداشت…. مرسی که انقدر زحمت میکشینو این چرندیات تحویل مردم میدین👏
سحر
واقعا خیلییی مزخرفه مخصوصا نتیجش ک هیچی معلوم نیست
دقیقا کلن خیلی جرت نوشتین ..گفتن درحد سه چهار خط ن ی داستان
دقیقا کلن خیلی چرت نوشتین..گفتن در حد سه چهار خط ن یا داستان بی پایان
فاطمه
خیلی طولانی شد
انشا صفحه ۹۳ نگارش دوازدهم درس پنجم گسترش ضرب المثل آفتاب پشت ابر نمی ماند مفهوم مثل نویسی پایه و کلاس دوازدهم کتاب نگارش سه معنی یعنی چه درباره درمورد مقاله نویسی از سایت نکس لود دریافت کنید.
انشا با موضوع آفتاب پشت ابر نمی ماند مقدمه و نتیجه
مقدمه : “از در که وارد شد، برق چشمان پسرش لبخند را بر لبانش مُهر کرد. بعد از مدتها بود آن چنان او را شادمان می دید. آخر مدتها بود به او قول یک دوچرخه را داده بود. بچه بود دیگر، از درک بی پولی و نداری عاجز بود و تنها دوچرخه آبی رنگی را که در مغازه حاجی دیده بود، در مقابل چشمانش جولان میداد.”
بدنه : “همسرش با تعجبی توام با خوشحالی باقی خریدها را از دستانش ستاند و سوالی را که از بدو ورود او از پرسشش امتناع کرده بود، به زبان آورد:” این همه خرید، آن دوچرخه، آن لباس های رنگارنگ، کمی گران نشده؟ کسب و کار که کساد شده است، پولش را از کجا آورده ای؟” و او تنها به گفتن:” خدا روزی رسان است.” بسنده کرد و به این فکر میکرد که اگر همسرش بفهمد از کجا روزی رسیده است چه واکشی نشان میدهد.
از آنروز دیگر یک خواب آرام به چشمانش نیامد. از فکر اینکه خانواده اش بفهمند به جیب همکارش دست درازی کرده است تا جلوی آنها کمر خم نکند، تمام افکارش را مشوّش کرده بود. چه بسا در بیداری هم کابوس به ضیافت چشمانش می آمد. اگر همکارش بفهمد دزدی کار او بود چه؟ اگر آبرو و اعتبارش را ببرد چه؟ دیگر نه راه پس داشت و نه را پیش فقط بهترین کار را در آن زمان نگفتن حقیقت میدانست. نگفتنی که تنها مُسکّنی موقت بود و میدانست که هرگاه اثر آن مُسکن برود، بوی تعفن این عمل قبیح همه جا را پر میکند.
چشمانش را برای رهایی از دیدن کابوس باز کرد. به پشت پنجره رفت. همسرش را روبروی در ورودی دید که با شخصی که چهره اش را نمیدید، التماس وارانه سخن میگفت. سپس حلقه درون دستش را درآورد و مقابلش گرفت. مرد به درون حیاط آمد. نه، نه آنچه را میدید باور نداشت. به درون حیاط جَست در حالی که از شرمندگی سرش را به زیر افکنده بود در مقابل آن مرد ایستاد. دیگر زمان انکار نبود. همه چیز را فهمیده بود. همکارش دستش را به روی گردنش انداخت و گفت:” فقط برای خوشحالی دل فرزندت که گفته بودی دوچرخه میخواهد، آبرویت را میخرم. این پول را یک قرض به حساب می آورم که بزودی پرداختش خواهی کرد. از آن همه فروتنی و بخشش چشمانش خیس شد.”
نتیجه : “هرچقدر هم بر روی اسرار درپوش بگذاریم، بازهم سرباز میکند و بوی حقیقت همه جا را فرا میگیرد. نگفتن حقیقت گاهی تنها مسکنی است که جراحت را، عمیق تر میکند. پس هرچه زود تر گفته شود، میتوان از وخامتش کاست چون هر رازی، روزی چونان آفتاب بر همه جا میتابد.” #ف.میم
معنی ضرب المثل آفتاب پشت ابر نمی ماند
مقدمه : هر طلوعی را غروبی است و هر غروبی را طلوعی. هر رفتی آمدی دارد و هر غیابی یک حضوری!
بدنه : در پس کدام ابر تیره پنهان شده ای که رخت برایم حکم غیاب دارد و فرامش کرده ام که همین انوار اندک ساتع شده در جهان ناشی از حضور توست. در پس کدام ابر به دنبالت بگردم ای خورشید من؟
افسوس که حصد و کینه و دلبستگی به دنیا بال هایم را شکسته اند و نمی توانم به سویت پرواز کنم! اما تو چررا نمی آیی؟ میدانی چیست؟ به حکم الهی شک ندارم ! به مردم دنیا پرست دنیا شک دارم و هراسانم مبادا نردبان آسمانی ات را پیش از آمدنت به حراج بگذارند و دیگر راهی برای بازگشت باقی نماند.
اما من منتظرت می مانم. هرجمعه در کلاس درس انتظارت حاضر می شوم و آداب آشنایی با خورشید نیمه پنهان را می آموزم و خوشا به حال کسی که در کلاس انتظارت حتی یک جمعه هم غیبت ندارد.
نتیجه : همیشه خورشید پرفروغ آسمان غبارآلود قلب من بمان! ای یگانه خورشید آسمان قلب من. بدان که جهان من تنها با انوار تو پرنور می گردد پس بتاب. رخ بنما که هیچ خورشیدی تا ابد پشت ابر نمی ماند و این ما هستیم که پشت این ابر غیبت پنهان مانده ایم. اللهم عجل لولیک الفرج.
داستان ضرب المثل آفتاب پشت ابر نمی ماند
مقدمه : گاهی اوقات از کسانی شنیدهایم که میگویند قدیمی ها هر چه گفته اند را باید با آب طلا نوشت و بر روی سر در خانه ها نصب کرد یکی از این گفته های قدیمی که به صورت ضرب المثل هم در آمده است این است که آفتاب پشت ابر نمی ماند .
بدنه : اگر ظاهر این موضوع را نگاه کنیم می فهمیم که آفتاب خیلی زیباتر و بزگتر از این است که پشت ابر مخفی شود پس چرا باید پشت ابر بماند و یا شاید بادی بوزد وابرها را با خود ببرد و آفتاب زیبا از پشت ابر پیدا شود ولی ان ظاهر قضیه است و معنی ومفهوم این ضرب المثل بسیار فراتر از این معنی است . این مثل در مورد کسانی بکار میرود که به جای یکرنگی ،صفا وصمیمیت ومهربانی ، دو رویی ،ریا و مکر و حیله راانتخاب کرده اند و همیشه میخواهند با دروغ به اهدافشان برسند اینان برای رسیدن با اهدافشان گاهی کاه را کوه وگاهی کوه را کاه میکنند . ود راین را ه از هیچ کوششی دریغ نمیکنند این افراد هیچگاه به عاقبت کارشان وبه ابزار کارشان فکر نمیکنند برای رسیدن به هدف حرام و حلال را با توجیه خود معنا میکنند و برای فریب دیگرا ن عذرهایی بدتر از گناه می آورند . اینان در ظاهر خود را دلسوز دیگرا ن و دایه هایی بهتر از مادر می دانند . مهمترین ابزار کار اینا ن دروغ است وای غافل از اینکه دروغگو کم حافظه است و هر دروغی بالاخره فاش میشود و هر حقیقتی روزی آشکار میشود .
برای آشکار شدن ماهیت این افرا یا خودشان ،خود را لو میدهند ویا نتیجه اعمالشان حقیقت را آشکار میکند .
البته که این افراد با کتمان حقیقت همیشه دلشوره دارند وهمیشه در بیم وهراس هسند که مبادا حقیقت آشکار شود و آفتاب از پشت ابر بیرون بیاید .
کلا این گونه افراد به معنی آرامش و آسایش در زندگی دست نمی یابند ، پایه های زندگیشان سست است وهر آن امکان فرو ریختن آن میرود .
نتیجه گیری : پس بیایید راستی ودرستی را پیشه کنیم تنها را ه رستگاری ما در راستی و صداقت است و از آن روزی بیم داشته باشیم که پرده اسرار کنار رود و آفتاب اعمال ما در نزد خداوند منان آشکار شود و ان روز دیگر پشیمانی و حسرت فایده ای ندارد. به امید فردایی که پر از صداقت و راستی و درستی باشد و بزرگترین ابرها هم نتوانند کوچکترین آفتاب ها را در پشت خود پنهان کنند.
گسترش ضرب المثل آفتاب پشت ابر نمی ماند دوازدهم
آدم های بسیاری در این کره ی خاکی زندگی می کنند که در طول عمرشان مشغول به انجام دادن کارهای خوب ،چه بزرگ و چه کوچک هستند و گاهی بعضی از آن آدم ها برای همیشه به صورت ناشناس باقی می ماند. حضرت علی (علیه السلام) از آن دسته آدم های با تقوایی بودند که همیشه برای کمک کردن به دیگران پیش قدم می شدند و کمک کردن ایشان به دیگران از راه های مختلفی صورت می گرفت مثلا گاهی آن بخشیدن انگشترش در حین رکوع نماز به فقیری یا حتی درهنگامی که مردم هرگونه سوالی داشتند از آن حضرت می پرسیدند .وآن حضرت جواب کامل و صحیح و یا توضیحی قابل درک آن شخص بیان می نمودند . گاهی اوقات حضرت علی علیه السلام در نیمه های شب هنگامی ک رهگذری در کوچه ها عبور نمی کرد ایشان به در آن خانه های فقیر نشینی می رفتند که از قبل آنها را شناسایی کرده بودند و برای آنها غذا،پول یا لباس می بردند و این گونه به آن مردم کمک می کردند .آن حضرت بااینکه در زمان خود دشمن های فراوانی نیز داشتند اما آنها هرگز نتوانستند باعث پوشش خوبی ها و نیکی ها و یا حتی کمکهای ایشان ب مردم ضعیف و ناتوان شوند. و اینجاست که ما باید بتوانیم و درک کنیم که اگر کار خوبی انجام دهیم و یا نیازی را از شخصی برطرف سازیم و به او کمک کنیم چه در نهان و چه در آشکار مانیز به آرزوهای خود می رسیم و کارهای ما پیش درگاه الهی پوشیده نمی ماند و هیچ کدام از کارهای خوب بی نتیجه نخواهد بود واینجاست ک می گویند آفتاب پشت ابر نمی ماند.
مثل نویسی آفتاب پشت ابر نمی ماند
مقدمه : پایان شب تاریک که همه ی طبیعت و آدم ها و حیوانات را به خاموشی کشیده است طلوع خورشید پنهان شده پشت ابرهاست و شب با آن سیاهی را چنان روشن می کند که چشم ها از تابش نور آن تنگ تر میشوند.
تنه بدنه : همینطور که پایان شب سیاه،سفید است.پایان ظلم و ستم،آسایش و آرامش است در طول مرگ ،زندگی است هیچ شرایطی یکسان باقی نمی ماند .و هیچ حقیقتی پشت ابرها پنهان نمی ماند و روزد ابرها کنار می روند و یک روز طوفانی با ابرهای دودی رنگ که مانع از بیرون آمدن نوردرخشنده آفتاب است ،کنار می رود و بار دیگر آفتاب لباس خود را با ظرافت و مهربانی روی آسمان پهن میکند ….خدای بخشنده و رحمان و رحیم هرگز این اجازه رابه هیچ احدالناسی را نخواهد داد که حق بنده اش پایمال و خورده شود .آنقدر قابل درک و پیش بینی است که حتی در تصورهایمان نمی گنجد.
این چنین است که خدایمان به شیوه ی که خود ما، انگشت به دهن بمانیم .معجزه ایی نازل کرد و اجازه نخواهد داد هر روز زندگیمان را ابری و بارانی بماند درست در لحظه ی پیشمانی و ناامیدی در حال احاطه کردم قلب و روحت است .طوفان را به اتمام می رساند و آفتاب را مهمان قلب سردو بی روح و تاریکت می کند تا تو نیز باری دیگر به خودت یادآور شوی که خدایی هست که موجب شادی هایمان را فراهم کند و خدایی که برای شکوفه هاب خندانش آفتاب را از پشت ابرها بیرون می کشاند
نتیجه گیری : توکل کردن ب خدای تعالی که شب و روز ابر را در کنار آفتاب و ظلم و ستم را در کنار نیکی قرار داده است.
جواب بچه ها در نظرات پایین سایت
پریچهر : همانگونه که پایان سختی آسانی و پایان شبیه سیه سپید است. نور حقیقت و روشنایی بر جهان خواهد تابید و همه انسانهای جهان از آن بهره خواهند برد.
برخی انسانها تصور میکنند که با مخفی کاری و پنهان کردن حقیقت میتوانند خود را نجات دهند. خداوند متعال به عنوان ناظر بر همه کارها دست این افراد را رو خواهد کرد.
آدمی هر روزش یک آزمون است و هر لحظه اش در حال پاسخ دهی و سنجش به پروردگار بزرگ است اما این به خود ما باز می گردد که چگونه روزهای ابری خود را پشت سر بگذاریم و با امید به روزهای آفتابی مسیر زندگی را طی کنیم. زیرا قطعا هیچ گاه آفتاب پشت ابر نمی ماند.
همانطور که پایان شبه سیه، سپید است پایان ظلم و ستم ، آسایش و آرامش است در امتداد مرگ، زندگی است. هیچ شرایطی یکسان باقی نخواهد ماند و هیچ حقیقتی پشت ابر پنهان نخواهد ماند و روزی ابرها کنار خواهد رفت و یک روز طوفانی با ابرهای سیاه که مانع از بیرون آمدن تور طلائی آفتاب است، کنار خواهد رفت و باری دیگر آفتاب می تابد.
پریچهر : حقایق اساسی ترین اصل زندگی بوده و هیچ کس نمی تواند مانع آن شود، حتی اگر سال ها دروغ به سر برده باشیم، بالاخره آفتاب حقیقت روح حالا را جلا خواهد داد.
دروغ و حقیقت، نه تنها به زبان بلکه جلوه های متفاوتی چه در عمل و چه در سیرت انسان دارد، حقیقت مقامی والا و پادشاهی شکست ناپذیر بوده و دروغ زیر زیرکانه در پی جاه و مقام او است.
هرچقدر هم بر روی اسرار درپوش بگذاریم، بازهم سرباز میکند و بوی حقیقت همه جا را فرا میگیرد. نگفتن حقیقت گاهی تنها مسکنی است که جراحت را، عمیق تر میکند. پس هرچه زود تر گفته شود، میتوان از وخامتش کاست چون هر رازی، روزی چونان آفتاب بر همه جا میتابد
دنیایی که ما امروزه در آن زندگی میکنیم پر شده است از ظلم،ستم، جنگ و نا عدالتی و همه ی ما چشم به انتظار معجزه ای هستیم که زندگی ما را دگرگون سازد.
اما همه ی ما انسان ها این اتفاق را نا ممکن می دانیم و هر چه زندگی ما به جلوتر حرکت می کند شاهد اتفاقات خشن تر و بی رحمانه تر می شود؛ آن هم در این قرن که انسان ها پیشرفت های زیادی در زمینه علمی کرده اند.
پریچهر : هرگاه از انسانی بپرسی چه شخصیتی بیشتر از همه تو را آزار می دهد، بی شک دروغگویی جزئی از آن ها خواهد بود.
همه گی، در پی رهایی از تیرگی های دروغ و راه یابی برای رسیدن به حقایق هستند، هرچند که دروغ ها ماهرانه گفته شوند، باز هم روزی فرا می رسد که پرده دروغ کنار زده شده و نور خورشید حقایق چشم ها را به خود خیره می کند، هیچ گاه قرار نیست با دروغ زنده ماند و از حقیقت با خبر نشد.
اگر بشینیم و این موضوع را برای خود شفاف سازی کنیم، ما نیز از آن هایی خواهیم بود که دروغ را سر رشته بدی ها قرار داده و دوست نداریم به هیچ وجه گوشمان را به آن آلوده کنیم، روزی حقایق مارا در کمین گرفته و آن روز است که دروغ جز سر افکندگی راهی پیش رو نمی بیند.
حقایق، زیبا و پر جلا ترین رنگ های زندگی هستند که اگرچه تلخ و ناراحت کننده باشند، اما گوشمان ترجیح به شنیدن آن به جای یک دروغ ماهرانه می کند.
شخصیت واقعی ما اجازه می دهد تا یک فرد تصمیم به خواندن دروغ در گوش ما بگیرد و یا بدون هیچ ترسی حقایق را برایمان بازگو کند، اما هرچه بگذرد و هر اتفاقی پیش رویمان در حال افتادن باشد، باز هم حقایق تلخ را به دروغ های شیرین حاکم کرده و زیر لب می خوانیم، دروغ ها بالاخره یک روز آشکار شده و آفتاب حقیقت، چشم هایمان را نورانی می سازد.
پریچهر : با خواندن نمره ها توسط دبیر و شنیدن نمره اش، دلش ریخته و ترس و استرس در دلش جای گرفت، که نکند به خانه زنگ زده و به خاطر نمره اش، قرار باشد توسط خوانواده از همه چیز منع شود !
پس از یک زنگ فکر و خیال و ورود دبیر فارسی برای درس جدید، نقشه ای بر سرش زده بود که بسیار غیر اخلاقی و حیله گرانه بود، اما باید هرچه سریع تر از شر آن نمره خلاص میشد.
دستش را بر دل گذاشته و چهره اش را در هم گره زد، به سراغ میز معلم رفته و با هزاران آه و ناله، بالاخره اجازه برای خروج از کلاس را گرفته و به بیرون رفت، پس از معطل کردن دقایقی، به کلاس برگشته و به معلم گفت دبیر ریاضی را بر سر راه دیده و دفتر نمره را برای دقایقی خواسته است، دبیر نیز دفتر نمره را به دست او سپرده و به او اطمینان می کند.
با خروج از کلاس، دفتر نمره را زیر مانتو زده و با دو تا یکی طی کردن پلهها، به نماز خانه رسید.
غلط گیر را درآورده و در هر دو صفحه، نمره خود را پاک کرده و نمره جدید و بهتری جایگزین آن کرد.
اما از شانس بدش، زنگ به صدا در آمده و معلم ها از کلاس خارج شده و چند دقیقه بعد، نام من از بلندگوی مدرسه به گوش رسید، با استرس به سمت دفتر مدرسه حرکت کرده و دفتر نمره را به دست معلم دادم، با نگاهی به نمره غلط گیر خورده ام، رو به من گفت: زود دستت رو شد، اما به هر حال، ماه هیچگاه پشت ابر نمی ماند.
مهدی : در دشتی وسیع،جویبارجوینده در جستجوی حقیقت جهان گردی میکرد در پستی و بلندی کوه ها،اعماق دره ها ،بالای شاخسار های بیدمجنون ،در دل سیاه شب و در بین امواج پر تلاطم اقیانوس ها. خسته ازاین هیاهوی زمین در گرمای ان روز تابستانی سری سوی اسمان بلند کرد که گله و شکایت خودرا اغاز کند نگاهش به ابرهای وسیع افتاد که نور لطیف حقیقت از لابه لای انها سرک میکشید و دل و جان جویبار را با خود میبرد. به اسمان چشم دوخت ان ابرهای زیبا دیگر زیبا نبودند چون جویبار می دانست خورشید حقیقت را از او پنهان میکنند. ابرها کنار رفتند نور حقیقت تابید و تن جویبار را ایینه کاری کرد ایینه هایی که هرکدام با انعکاس نور خورشید حقیقت ،نمادی راهنما هستندبرای جویبار های دیگری که در جستجوی حق و حقیقت هستند.
نویسنده :شما یا خیلی عاشقین یا بیکارین یا مارو گذاشتین سر کار😅من هر سایتی رو ک گشتم ع موضوعی ک باید باشه خارج شده ما چجوری اینا رو بنویسیم😐بعدشم گسترش مثل نه یه تومار بیست صفحه ای ادم حوصله نداره بخونتش.
سلام حالا چی شد اخر گسترش افتاب پشت ابر نمیماند چی میشه
نازنین
این چه وضعشه😐😐
طولانی بود
اصلا ب درد نمیخورد خیلی طولانی بود
😕😕😕😕🤨🤨🤨🤨😏😏😏😏😏😐😐😑😑😒😒😒😒🧐🧐🧐🧐🧐😤😤😤اخه این چی بود😒😒😒😒😒
مزخرفات چیه نوشتین
ب درد هیچی نمیخورین
سلام.من نوشتم اگه میخای تابرات بفرستم
در گذشته از از این می گفتند یسه چیز هیچ وقت پنهان نمی ماند : خورشید ،ماه و حقیقت که این سه چیز متشکل از زندگی هنه ماست مثل یک تیکه پازل
میشه واسه من بفرستین
خوشم نیومد الان چی انشا بنویسم😂😂
این گسترش ضرب المثل نیس که!!!!!! باید داستان یا حکایت کوتاهی باشه.
خیلی طولانی شد
بابا باید کوتاه باشه داستانه اینا داستان های طولانی هستن
خیلیه 😞
چندان جالب نبود چون طولانی و تیکه هایی که بدرد بخور باشن کم بود که اونها رو هم باید خلاصه نویسی شون کنیم
اره طولانیه منم باید یکم تغیر بدم .
داستان کوتاه شما فقط توضیح دادین
داستان کوتاه باید باشه ولی شما بیشتر توضیح دادین
مزخرف😑 انگار دادن بچه دو ساله نوشته این کجاش گسترش مثل بود؟؟ واقعا که . هیچ ربطی به مثل نداشت…. مرسی که انقدر زحمت میکشینو این چرندیات تحویل مردم میدین👏
مزخرفه هیچ ربطی به مثل نویسی نداره
عالییییییییییییی بودخودمون میتونیم خلاصش کنیمممنون ازشما خیلی به درد من خورد
واقعا خیلییی مزخرفه مخصوصا نتیجش ک هیچی معلوم نیست
داستان نویسی کنید
تا به آسمان نرسد پرواز نمی کند
خیلی طولانی و مزخرف بابا آدم حوصلشو سر میره
چقد طولانی ضرب المثل باید مختصر و مفید باشه نه انقد حوصله سر بر که ادم اصلا رغبت نکنه بخونه😒
عالی
باید برای هدفت بجنگی و به اون چیزی که میخای برسی البته با راستگویی و درست کاری.مریم
عالی
یعنی حقیقت هیچ وقت پنهان نمیماند و روزی فاش خواهد شد
ضرب المثل باید مفهومش باشه نه داستان😐
سلاممتنش یکم طولانی ولی از بقطه سایت ها بهتر میشه خودت خلاصش کنیممنون
چرا سختش میکنینیه داستان بنویسین ک طرف ی دروغ گف یا ی خرابکاری ای کرد بعد دستش روشدتمام😄
شما یا خیلی عاشقین یا بیکارین یا مارو گذاشتین سر کار😅من هر سایتی رو ک گشتم ع موضوعی ک باید باشه خارج شده ما چجوری اینا رو بنویسیم😐بعدشم گسترش مثل نه یه تومار بیست صفحه ای ادم حوصله نداره بخونتش
چه مزززخرررف
کتاب گفته گسترش بدید نگفته مقاله بنویسید که بابا یه چیز درست بزارین داخل سایتتون
خیلی خیلی چرت😐….ی چیز بهتر حداقل بزارین😐
😐Chert va mozakhrf
خیلی سخت بود به خودم بقوبولنم که خودم بنویسم اما…. 😒🖕🏻😭
قشنگ بود موضوعش
بابا یه داستان ۵ ۶ خطی نه شاهنمامه این گسترشه نه موضوع انشا
داستان طولانی بی ربط ارتباطش خیلی دوره مزخرفه
ذهن ادم از معنای حقیقی دور میشه
50 خطه چیش خوبه😑😞
اینا چیه اخه اه یکی میخاد معنی کنه اینارو
اینا چیه اخه هم معنیش سخته هم اینکه خیلی طولانیه الان ما اینارو چجوری توی امتحان که همش ۴یا۵تا خط گذاشتن براش جا بدیم. ای بابا
چقد کصشر نوشتین . ناموصا خسته نشدید
یاد بگیریددر جهان هر عملی عکس العمل و بازتابی دارد؛ اگر شخصی دروغ بگوید، روزی دروغ هایش برملا خواهد شد، اگر شخصی دیگران را کلک بزند، حتما او را کلک خواهند زد و … و هزاران کار خوب و بدی که هیچ گاه پشت ابر تمی ماند و نتیجه اش حتما مشخص خواهد شد.
دقیقا کلن خیلی چرت نوشتین..گفتن در حد سه چهار خط ن یا داستان بی پایان
گسترش ضرب المثلی که درباره امام علی بود قشنگ بود ولی از موضوع اصلی خارج نشده میشه این طور هم نوشت؟؟؟
سلام..بله درسته..گفتن تو چند خط باشه..نه اینکه یه تومار می نویسید…اینکه شد انشا…نه مثل نویسی ..فازتون چیه؟🤔
دروغ،نفرت،حسادت و…شاید این واژه ها را در برخی از انسان ها حس کرده باشید،کلمه هایی که انقدر ناپاک و سیاه هستند که هر چقدر از آن برایتان بگویم کم است.گاهی بعضی انسان ها سعی در این دارند که پلیدی ها را در درونشان پنهان کنند ولی آن ها نمی دانند که این پلیدی ها کم کم قلب روشنشان را آلوده می کند و به کل جسم و روحشان نفوذ می کند.آری شاید با خود بگویید که اگر من این زشتی ها را در خود پنهان کنم هیچ کس از آنها با خبر نمی شود ولی بدان که هر طلوعی غروبی دارد و هر غروبی طلوع .عزیزِ من، هرگز چیزی را در خود پنهان و مخفی نکن ، به خصوص پلیدی را،شاید تو با خود فکر کنی که هیچ کس از آن با خبر نمی شود ولی در پایان راه این پلیدی بر تو چیره می شود و در پایان آشکار می گردد ،پس بدان که افتاب پشت ابر نمی ماندفاضله.د
مطمئنین دارین درباره موضوع مینویسین ؟؟
همتون خیلی خرین
لطفا چیزای درست و حسابی بزارین اینا داستانن گسترش که نیستن
ا
این گسترشه یا تحقیق 😐
این ضرب المثل را برای کسی به کار می برند که سعی دارد با مکر و حیله دیگران را فریب دهد ولی آخرسر، فریبش آشکار می شود و آبروی خودش می رود. مثلا فروشنده ای که همیشه سعی دارد جنس نامرغوبش را با دروغ به مشتری بفروشد، در نهایت، نامرغوبی اجناسش بر همگان شناخته خواهد شد و کسی سراغ او نخواهد رفت.
این ضرب المثل را برای کسی به کار می برند که سعی دارد با مکر و حیله دیگران را فریب دهد ولی آخرسر، فریبش آشکار می شود و آبروی خودش می رود. مثلا فروشنده ای که همیشه سعی دارد جنس نامرغوبش را با دروغ به مشتری بفروشد، در نهایت، نامرغوبی اجناسش بر همگان شناخته خواهد شد و کسی سراغ او نخواهد رفت.فاطمه:
این ضرب المثل را برای کسی به کار می برند که سعی دارد با مکر و حیله دیگران را فریب دهد ولی آخرسر، فریبش آشکار می شود و آبروی خودش می رود. مثلا فروشنده ای که همیشه سعی دارد جنس نامرغوبش را با دروغ به مشتری بفروشد، در نهایت، نامرغوبی اجناسش بر همگان شناخته خواهد شد و کسی سراغ او نخواهد رفت.
جامع و کامل، ممنون شب امتحان واقعا به دردم خورد!
لطفا متن کوتاه بزارین گسترش ضرب المثل ن نوشتن رمانفاطی
اصل ضرب المثل اینه:ماه پشت ابر نمی مونه. آفتاب یه نظر اشتباه است
خوب بود
ببینین مثل نویسی اصلش بر اینه که داستان بنویسی بر طبق اون ضرب المثل داده شده تا نتیجه داستان اون ضرب المثلی بشه که شما داستانشو نوشتین
قرار نیست درک و دریافت خودتونو بنویسید ادبیات نیست که
شما باید از قوه تخیلتون برای انشا استفاده کنید