گسترش از دل برود هر آن که از دیده برفت انشا ضرب المثل صفحه 27 کتاب نگارش دوازدهم
zahra
مزخرف ترین کتاب نگارش با هویته
نویسنده
ما به یگ گسترش کوتاه نیاز داریم نه طومار و..
Hassan
ریدیم تو دهن همونی که مدرسه رو بوجود آورد 😂🖕
Mitra
بدک نبود ولی از انشا متنفرممم
Zeinab
و البته مدیریت خانواده
انشا صفحه ۲۷ کتاب نگارش پایه کلاس دوازدهم گسترش مثل نویسی ضرب المثل از دل برود هر آن که از دیده برفت از سایت نکس لود دریافت کنید.
انشا در مورد از دل برود هر آن که از دیده برفت
با سلام در این مطلب انشا درباره از دل برود هر آنکه از دیده برفت را برای شما که در صفحه 27 کتاب نگارش دوازدهم موجود هست را قرار میدهیم. عزیزانی که این مطلب را می خوانید شما می توانید انشا های دیگر و سوالهای دیگر را در کتابهای درسی مختلف در گوگل جستجو کنید و در آخر جستجوی خودتان کلمه نکس لود را بنویسید تا انشاهای سایت ما برای شما آورده شود.
انشا از دل برفت هر آن که از دیده برفت مقدمه و نتیجه
مقدمه : “دستان چروکیده اش را رها کرد و رفت. دستان پدری را که سالیان سال با خونِ دل زحمتش را کشید و او را از جوانه ای به درختی تنومند تبدیل کرد. حال با بی مهری تمام او را راهی آسایشگاه کرد و خود رفت.”
بدنه : “دیگر بغض همراه همیشگی پدر شده بود. دلش میان در میان آن همه تنهایی و در بین آن چاردیواری میگرفت. چشمش به در خشک شده بود تا شاید پسرش بیاید و احوالی از او بپرسد. روز به روز ضعیفتر میشد و کمرش خمیده تر میشد و قلبش از آن همه سنگدلی بدرد آمده بود.
از آن همه قصاوت و بی مهری پسرش، هرروز چشمانش تر میشد. پسر اما او را فراموش کرده بود چنانکه از ابتدا او پدری نداشته است و ذره ای علاقه به پدر در قلبش وجود نداشت و تنها پدر نقش باری بر دوشش داشت که آن را بر زمین نهاد و به خیالش خود را آسوده کرد.
هرصبح پدر بر روی نیمکت درون محوطه مینشست و تا شامگاه وقتش را در انتظار پسر بی محبتش سپری میکرد. کورسوی امیدی در دلش روشن بود که او بازمیگردد غافل از آنکه پسر غرق در خوشی و احوالات خویش، پدر و یاد پدر را به دست بادها سپرده بود و گویی دیگر در قلب و جان او هیچ جایی نداشت.”
نتیجه : “انسانهای بی محبت، فراموشکارند و با محو شدن انسانها از میدان دیدشان، از دلشان نیز محو خواهند شد. گویی که از آغاز با یکدیگر غریبه بوده اند. تنها تا وقتی در دل این افراد میتوان جای داشت، که در چشمانشان حضور داشته باشی و اگر به هر دلیلی بروی و یا دیگر در دید او نباشی، بدان که از دل و خاطرش نیز پاک شده ای.” ف.میم
انشا با موضوع از دل برو هر آنکه از دیده برفت نگارش دوازدهم
مقدمه : “فک میکردم با رفتنش، نفس کشیدن برایم تمنا شود، زندگی برایم بی رنگ شود و امید را در تک تک لحظاتم گم کنم. فک میکردم جسمم زنده بماند شاید، اما روحم قطعا نه و به مرده ای متحرک تبدیل خواهم شد. او رفت. با شنیدن تمام تفاسیرم از نبودنش، یک روز بیدار شد و برای همیشه رفت و پشت سرش را هم نگاه نیانداخت.”
بدنه : “با رفتنش شکستم، اما بازهم برخاستم. زخم خوردم، اما بهبود یافتم. تاریکی دفتر دلم را سیاه کرد، اما با تابش خورشید، روشنایی مهمانش شد. مُردم، اما نیرویی عیسی وار مرا زنده کرد و حیاتی را که در حال سقوط بود، به پرواز درآورد.
حال که مدتها گذشته و زمان زیادیست که او را ندیده ام، قلبی را که هردَم برایش در تپش بود دیگر در سینه احساس نمیکنم. گویی پس از او، قلب دیگری در سینه ام متولد شده که جایی برای او و محبت به او ندارد. گویا جسم و جانم همگی او را به ذهن باد سپره اند تا یاد او را با خود به دوردست ها ببرد.
زندگی ای را که پس از او راکد میپنداشتم، حال چونان آبی زلال و روان در جریان است. قلبی را که پس از او تکه ای سنگ تصور میکردم، حال چونان آغوش مادری مهربان برای همه است و عشق تا لبالب آنرا احاطه کرده است. صحنه ای که از وجود او تهی شد و چشمانی که دیگر وجود او را لمس نمیکرد، به قلب و جانم سرایت کرده و او را از زندگی ام، پاک کرده است. ذهنی که روزی به سوی کسی جز او کشیده نمیشد، حال به هرسویی که او نیست جولان میدهد.”
نتیجه : “قلبی که چونان ذهن آدمی فراموشکار است، تنها تا وقتی که در میدان دید و زندگی کسی باشی در آن جای داری. با رفتن، جای خالی خود را، با تهی پر میکنیم و نهایتا از دل پر خواهد کشید، هر آنکه از دید آدمی رفته است.” ف.میم
گسترش از دل برود هر آن که از دیده برفت نگارش دوازدهم
مقدمه : همه ی ما انسان ها روزی کسی را دوست داشته ایم و یا داریم و شاید کسی بیاید که دوستش داشته باشیم. اما هر چیزی ممکن است اورا از چشم ما بیندازد. با دروغ،خیانت،دورویی، و یا هرچه که در خط قرمز ماست.
بدنه : سالها پیش کسی به زندگیم امد؛ کسی که اصلا فکرش را نمیکردم روزی تا این حد دوستش داشته باشم. اما سالی بیش نگذشت که متوجه دروغ های مکررش شدم. دروغ هایی که جوابش را میدانستم و از تو خرد میشدم،می شکستم و کسی متوجه نمیشد. روزهای سرد زمستان بر خلاف سال قبل با سردی تمام می گذشتند و روز به روز افسرده تر میشدم. تا اینکه روزی خسته شدم و بیرون رفتم. همان کافه ای که تقریبا پاتوقمان شده بود. رفتم نشستم و طبق معمول قهوه ی تلخی سفارش دادم،بدون شکر؛تلخِ تلخ. داشتم قهوه ام را میخوردم که دیدمش! با همان پالتویی که برایش خریده بودم. و همان دست بند ست.
اما انگار خودش نبود، نگاهش همان نبود، دختری پشتش بود، با شال قرمز همرنگ لب هایش. من را دید اما بی توجه رفت و ان طرف تر نشست. من همان جا جا ماندم و شکستم. اما چیزی نگفتم و خودم صدای شکستنم را شنیدم. رفتم… همان جا بود که از چشمم افتاد و حال که دو سال گذشته دیگر دوست ندارم به او و خاطراتش فکر کنم.دوستش ندارم!
نتیجه : می شود کسی را در حد مرگ دوست داشت و دیگر دوستش نداشت. می شود که از چشمت بیفتد و فراموشش کنی.می شود. هر چند سخت اما می شود…….!
انشا اول از دل برود هر آنکه از دیده برفت مقدمه بدنه نتیجه
مقدمه : مطمئن باشید اگر چیزی یا کسی را مدتی نبینی از خاطرت پاک میشود اگر هم پاک نشود چهره اش از خاطرت میرود یا چهره ی او تغییر میکرد یا رفتارش تغییر میکند و …
بند های بدنه : در روزگاران گذشته، در یک شهری یک خانواده که یک فرزند داشتند زندگی میکردند. بچه ی آنها بزرگ و بزرگتر شد و پسر تصمیم گرفت که برای تحصیل و کار به شهری دور برود. پدر و مادرش را به سختی قانع کرد که به سفر برود پس از قانع کردن آن ها، عازم سفر شد تمام وسایل خود را جمع کرد و پدر و مادرش را بوسید و رفت. پسر که رفت درگیر تحصیل و کار شد و چون خانواده ی او از لحاظ مادی ضعیف بودند پسر مجبور بود برای خرج تحصیلش کار کند.
چند سالی گذشت و حتی پسر یک بار به شهر خودشان نرفت که به پدر و مادرش سر بزند. پدر و مادرش از غصه پیر شده بودند و جوانی و زیبایی خودشان را از دست داده بودند و خبر نداشتند که پسرشان کجاست و دارد چه میکند. بعد از گذشت 20 سال پسر تصمیم گرفت به شهر خود بازگردد و پدر و مادرش را خوشحال کند که پسر آنها پیشرفت کرده و بهترین شغل را دارد. به زور آدرس خانشان را پیدا کرد چون فراموش کرده بود.
به خانه رسید و در را زد و یک پیرزن بیرون آمد. پسر تعجب کرد و گفت تو کیستی که در خانه ی ما زندگی میکنی. پیرزن جواب داد پسرم تو هستی که 20 سال است که من و پدرت چشم انتظارت هستیم. پسر تعجب کرد و جا خورد و قبول نکرد که این پیرزن مادرش است. اما مادرش همه ی داستان زندگیشان را برایش تعریف کرد و پسر فهمید که دوری او باعث شده که پدر و مادرش به این روز بیفتند. پدرش رو به پسر کرد و گفت : از دل برود هر آن که از دیده برفت. پسر نادم و پشیمان بود.
نتیجه گیری : دوری در هرجایی باعث فراموشی و دل کندن میشود. درست است فراموش کردن پدر و مادر سخت است اما اگر دیده ی خودتان را از آنها دور نگه دارید ممکن است فراموش شوند. پس مراقب باشید که از هرچیزی چشم نپوشانید چون از دلتان میروند.
متن ادبی از دل برود هر آنکه از دیده برفت
تا تو رفتی همه گفتند : از دل برود هر آنکه از دیده برفت… و به ناباوری و غصه ی من خندیدند آه ای رفته سفر… که دگر باز نخواهی برگشت کاش می آمدی و می دیدی که در این عرصه ی دنیای بزرگ من چقدر تنهایم… و بدانی که: از دل نرود هر آنکه از دیده برفت!!!
جواب بچه ها در نظرات پایین سایت
پریچهر : چرخه ی طبیعت اینگونه است تا زمانی که جلوی چشم دیگران هستی و تو را می بینند در یادشان باقی می مانی ولی تا همین که دور شوی و دوری کنی و به قول معروف از جلوی دید آن ها بروی تو را فراموش می کنند. اما بیاییم با دیدی مثبت به این ماجرا نگاه کنیم. بیاییم آدم هایی که با حضورشان در زندگی ما به ما امواج منفی وارد می کنند و دل ما را از سیاهی و کدورت تیره می کنند را از خود دور کنیم به طوری که دیگر آن ها را نبینم تا رفته رفته با ندیدن آن ها از دل و از زندگی ما بیرون روند به دنبال آن دل ها باری دیگر صاف و سفید شوند و کینه از دل ما فراری شود.
اما اینگونه می توان در نظر گرفت که دل و دیده با ارتباط و تعامل خود، اکثرا زشتی هارا از پیش چشم پاک میکنند تا نقششان در دل نیز کم تر شود.
مطمئن باشید اگر چیزی یا کسی را مدتی نبینی از خاطرت پاک میشود
اگر هم پاک نشود چهره اش از خاطرت میرود یا چهره ی او تغییر میکرد یا رفتارش تغییر میکند و …
پریچهر : آیا شما موافق هستید؟ آیا هر آنکس که از دیده خارج شد باید از دل هم پاک شود؟ آیا چنین عملی در تمامی مواقع قابل قبول است؟
ما انسان ها ، توانایی دیدن پیامبران الهی و فرشتگان و بهشت و جهنم را نداشته و به چشم ندیده ایم، اما با اعماق وجود به آن ها باور داشته و از بدو تولد، ریشه شان در قلب و دل هایمان کاشته شده است، پس میشود دریافت که خوبی و پاکی و زیبایی ها، آسانی و موفقیت ها و انسان های باعث و بانی آن، به هیچگاه از دل پاک نشده و پاک شدن تنها شایسته انسان های پست و بد دل است، آن هایی که برای ما اندوه به بار آورده و سد موفقیت هایمان می شوند، خودشان با رفتارشان می خواهند تا از دیده و دل ما حذف شوند.
چرخه ی طبیعت اینگونه است تا زمانی که جلوی چشم دیگران هستی و تو را می بینند در یادشان باقی می مانی ولی تا همین که دور شوی و دوری کنی و به قول معروف از جلوی دید آن ها بروی تو را فراموش می کنند. اما بیاییم با دیدی مثبت به این ماجرا نگاه کنیم. بیاییم آدم هایی که با حضورشان در زندگی ما به ما امواج منفی وارد می کنند و دل ما را از سیاهی و کدورت تیره می کنند را از خود دور کنیم به طوری که دیگر آن ها را نبینم تا رفته رفته با ندیدن آن ها از دل و از زندگی ما بیرون روند به دنبال آن دل ها باری دیگر صاف و سفید شوند و کینه از دل ما فراری شود.
انسانهای بی محبت، فراموشکارند و با محو شدن انسانها از میدان دیدشان، از دلشان نیز محو خواهند شد. گویی که از آغاز با یکدیگر غریبه بوده اند. تنها تا وقتی در دل این افراد میتوان جای داشت، که در چشمانشان حضور داشته باشی و اگر به هر دلیلی بروی و یا دیگر در دید او نباشی، بدان که از دل و خاطرش نیز پاک شده ای
پریچهر :
مقدمه : سالنامه کهنه پدر بزرگ را پیش رویم باز کرده و سر سری ورق میزنم و سپس ، تصمیم به خواندن میگیرم .
بدنه : در همان صفحه اول ، با خطی نسلیق که مثلش را ندیده ام ، بسم اللهی با ناز و کرشمه کشیده است و در صفحه دوم ، شجره نامه ای از همه ماست .
شروع به خواندن کرده و دریای چشمم شروع به مواج شدن میکنند ، در هر صفحه از ما هم گفته ، چه روزی آمدم ، کی آمدم ، چه شکلی بودم ، حسش به من چه بود ؛ با توصیفش در مورد خودم که نوشته بود : تیله ای ترین چشم ها و رام کننده ترین مو ها و براق تربین پوست ، برای چند ثانیه به عکسش بر طاقچه نگاه کرده و اشک میریزم .
دیگر صفحات آخر بود و برای او نوه هایش به اتمام رسیده بودند ، اما من ، صاحب یک برادر و پسردایی نیز شده بودم که از خون او هستند ولی در دفتر نیستند .
نتیجه : نگاهی بر آخرین صفحه انداختم که نوشته بود : به پایان آمد این دفتر ، حکایت همچنان باقیست ؛ و چه راست گفت و این حکایت ، حالا حالا ها ادامه دارد ، حتی بدون او .
پریچهر :
دیگر دیر شد و وقت رفتن فرا رسیده است ، اما برای دقایق آخر که با خود فکر میکنم ، میبینم آن چنان هم بد نبوده ، شروعش با من نبوده و پایانش نیز با من نخواهد بود ، من فقط یک نفر از ملیون ها و ملیارد نفری هستم که مشغول زندگی اند . با رفتن من ، هیچ چیز تمام نخواهد شد ، حتی شروع خیلی چیز ها نیز خواهد بود ، پس از من ، فرزندانی هستند که از خون و رگ و پوست منند و راه مرا ادامه خواهند داد ، شاید حتی بهتر از خودم .
پس رفتن ، همیشه هم بد نخواهد بود ، آن طرف هم منتظر من هستند و این طرف ادامه دهنده راهم ، پس بعد از من هم زندگی جریان و حکایت هم چنان ادامه دارد ، فقط دفتر زندگانی من به اتمام رسیده .
نویسنده : یاد و خاطره کسی که خیانت میکند به اعتماد فردی دیگر برای آن فرد دیگر ارزشی ندارد فقط آن خاطرات باعث ایجاد نفرت بیشتری است.
از دل برود هر آنکه از دیده برفت
چ مسخرس
مااگه حوصله داشتیم بخونیم ۴۰خط و
خودمون مینوشتیم اینجا مزاحم نمیشدیم
چه مسخره😑🖤💔
یا امام زاده های در حال تاسیس من فک کردم فقژ خودم موندم توشون نگو همه دارن از بدبختیاشون میگن🥺😂☹️💔
تو این دوازده سال کلن ستا انشا از خدم نوشتم :/
فق میشه گفت عن ترین درسه
ریدیم تو دهن همونی که مدرسه رو بوجود آورد 😂🖕
از تاریخ متنفرم
واسه من که نمیاد
لطفا زودتر متن ها رو بزارین ..
واقعا که…… بابا متن بذارید فردا کلاس داریم😱😱
خودم که میتونستم همینو بنویسن من بهترشو میخوام😭😭😭😭😭
لطفا یه انشا بزارید
ای بابایبارماحوصله نداشتیم بنویسیم این چیه اخه
واقعا انشا امسال خیلی مزخرفه من صبح امتحان فیزیک دارم ولی باید انشا بنویسم
بچه ها آیا مدیریت هم نهاییه
بچه ها نگارش نه نهاییه نه کنکوری ،بیخی 😁😂
حداقل ی انشا بنویسید ک رومون بشه جلوی بقیه بخونیم
متن انشا یکم ادبی تر باشع بهترع این مث بابا اب دادع ک ۱۵ هم نمیدن دبیرا😒
ادم کنکوری باید انشا بنویسه واقعا که متاسفم برای اموزش و پرورش این کشور که داره رو هوا اداره میشه
گفتع گسترش نه تاریخچه😑😭
ی انشای ادبی بزارین اینا چیه ادم از زندگی سیر میشه با این وضعیت
واقعا که متاسفم باید یه ساعتم به انشا نوشتن وقت بزاریم
واقا متاسفم ک ما بجای اینکه درس بخونیم واسه کنکورمون باید درس های چرت و پرتی ک معلوم نیست از کدوم قبرستونی اومده رو بخونیم. ک چی بشه الان سلامت و بهداشت چ درسیه ک گزاشتین. نگارش چیشه. ورزش چیه. میخایم تفریح کنیم. یا اینکه درس بخونیم. بخدا مسخرش و در اوردین. شب میخابه روز بلند میشه یک کتاب مینویسه میگه باید بشه درس دوازدهم. واقا ک واسه خودم متاسفم ک دارم با این سبک زندگی میکنم. کشور خوبی دارم که خودم عاشق کشورمم ولی با این دولت بی تدبیر و اموزش و پروش گند. داریم عمر خودمون رو حروم میکنیم. پیر مرد بیا پایین از صندلی ریاست. ما ن کار داریم ن اینده. واسه 70نسل بعدست دزدیدی بست کن دیگه. میدزدین خزانه دولت رو از جیب مردم پر میکنین با این توم بازار و با این قیمت های بالا. #مام_که_گاو
واقعا ک مزخرف شده ادم وقت نداره درسای دیگه رو بخونه خداروشکر با کمبود معلم هم مواجه شدیم واقعا ک ،ادم نمیدونه فکر چی باشع فکر امتحان نهایی یا کنکور یا این کتاب مسخره نگارش دیگه شورشو در اوردن با این نظام جدید مسخره
انشا اموزنده لااقل بزارین. 😾
واقعا که متاسفم توی این همه بدبختی باید بشینیم انشا هم بنویسم دو ساعت وقتمونه بگیره
نشون اجی کوچیکم دادم گف اجی بده خودم واست مینویسم 😂.. 11 سالشه فقط!
داستانی خوب برای ضرب المثل از دل برود هر آنکه از دیده برفت
چطور اینجا برام بنویس بزارمنم ۲۰ بگیرم
عز انشاااا متنفرمم عی خدا برچی نمکشع عز ما بیرون
فردا امتخان ترم نگارش داریم😭😭اخه بابا مگه مانویسنده ایم … دوساعت وقت میدن یه برگم میزارن جلوت بیا چاپ کن😰
بازم انشا کع بهتره از ابتدایی داشتیم سلامت و بهداشتو کجای دلم بذارم^^
اصلا توجه نمیکنند ماکنکوری هستیم انشا به چه دردمون میخوره اخه
از تنها چیزی ک بدم میااد انشاا ست😑😑😑
منم با نظر بقیه موافقم واقا عادلانه نیس ک بااین شرایط سخت ی همچین درساییرو داشته باشیم ولی دگ تموم شد چ میشه کرد ):
واقعا نظام آموزشی ما دوازدهم چی فکر کرده مارو موس آزمایشی کرده😈😈😈
اره بخدا سلامت بهداشت چیدم سخته خط به خطش سواله😭😭😭
.بابا انشا چیهتحلیل و فرهنگ که کلا جامعه شناسیه .تف تو ای کتاب های مزخرف
سلامت بهداشتخط به خط که هیچ کلمه به کلمش یه سواله هرکار میکنم یاد نمیگیرم اینو کجای دلم بزارم 😢😢🙁😔
😂
انشا شماره3 واقعا زیبا بود و منو یاده گذشته خودم انداخت…
دوستان این متن هایی که اینجا نوشته شده،خیلی خوبه،فقط الان یه مشکل دارم میترسم معلم بفهمه خودم ننوشتم😥😥😥😧😧😧😩😩😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭الان چیکار کنم بنظرتون؟؟🤔😕
خدایی عالیین
خیلی قشنگ و دلانگیز بودن ممنون
خیلی قشنگ بود
اخر هر چیزی فراموش کردن و کنار گذاشتن است..فافا
عالی بود ممنون
یاد و خاطره کسی که خیانت میکند به اعتماد فردی دیگر برای آن فرد دیگر ارزشی ندارد فقط آن خاطرات باعث ایجاد نفرت بیشتری است
چو از چششم روی آسانزدل بیرون توان کردت آسان تر
نه نهایی نیست سلامت نهاییه
عالی
خوب بود
۲۰ گرفتم انصافا عالی بود
افرین
نکس لود
نکس لود
خوب بود
عالی بود 😊🙏🏻
اخه ی یاد خودم ک نگارش هم نهاییه
یاد و خاطرش باقی میمونه واسع همیشه تو دلت باعث میشه هر وقت ک یادش میفتی تاسف بخوری
بدک نبود ولی از انشا متنفرممم
اما اونی که از دیده من رفت از دلم نرفت.
بی مهری و دل سردی باعث فراموش کردن می شود.
ما به یگ گسترش کوتاه نیاز داریم نه طومار و..
مزخرف ترین کتاب نگارش با هویته
مخالفم. خیلی چیزها در صورت ندیدن از یاد نمیره
تو رو خدا ی چیزی بزارید ک انقدر ادبی نباشه معلمم میفهمه خودم ننوشتم😓
واقعا علی بود
خوب بود💙
منم دقیقا همین مشکل و دارم میام یچی دانلود کنم که خودم کاری نداشته باشم ولی کارم دو برابر میشه
عالی بود مرسی
خیلی چرا و آبکیفک میکنین معلم اینا رو قبول میکنه؟؟؟؟؟
انشا خوبی بود ولی معلم ما زرنگتر ازین حرفاست
علیرضا عشوری
حتی اگاه هر روز اونو ببینی هم باز هم تغییری تو حالت نداره میخواد هر کسی که باشه باز هم یاد اور اون لحظه هاس تلخه..
مثَل نویسی تون بسیار عالی است
انشاش خوبه ولی معلم ما زبل تره
۲
تهش چی🙂