متن زیر را بخوانید و مشخص کنید که کدام بخش آن به نقاشی نزدیک تر شده است صفحه 41 نگارش هشتم
مازی
خوب بود ❤️
فاطمه
خوب بود ❤ممنون❤❤
♡☆♡☆
عالی بود انشا**## ممنون از زحماتتون
.
خوبه
فائزه
خوب بود😁
جواب فعالیت های نگارشی صفحه ۴۱ نگارش هشتم متن زیر را بخوانید و مشخص کنید که کدام بخش آن به نقاشی نزدیک تر شده است از سایت نکس لود دریافت کنید.
متن فعالیت های نگارشی صفحه ۴۱ نگارش هشتم
1- متن زیر را بخوانید و مشخص کنید که کدام بخش آن، به نقاشی نزدیکتر شده است. صندوقچه مادربزرگ، گنجینه خاطرات من بود. مادربزرگم همیشه با دیدن من سراغ صندوقچه قدیمی اش می رفت و نقل و نباتی دستم می داد؛ انگار تمام دارای یهای مادربزرگ در آن صندوقچه بود. همیشه درِ آن را با دقّت قفل می کرد. صندوقچه به شکل مستطیل و چوبی بود و روکشی پر نقش و نگار از جنس فلز داشت که برروی چارپایه چوبی خود در کنج اتاق مادربزرگ، جا خوش کرده بود. درش به سمت بالا باز می شد و دوباره به طرف پایین می آمد و روی آن را می پوشاند. بر دیواره جلویی آن سه ردیف حلقه بر بدنه صندوق قرار داشت که میل های فلزی از میان آنها عبور می کرد و قفلی به شکل نیم دایره در آن حلقه ها جای می گرفت و مادربزرگ چند بار کلید را در آن می چرخاند تا قفل شود؛ کلید به رنگ قهوه ای سوخته بود و شبیه پیچ، خطوط دایره ای به دور آن چرخیده بود. دنباله این کلید، نخی کلفت و خاکی رنگ، به طول بیست سی سانت داشت که به روسری گُلدار و بلند مادربزرگ گره می خورد و بلافاصله بعد از قفل کردن در جیب داخلی سمت چپ جلیقه مادر بزرگ جا می گرفت. گاهی هم برای اطمینان بیشتر آن را از سوراخ جا دکمه ای جلیقه رد می کرد و بعد در جیبش جا می داد تا دیگر دست هیچ سارقی به آن نرسد. اصلاً کسی جرئت نمی کرد به آن، چپ نگاه کند. خلاصه، تمام شکل و شمایل صندوق، درست و دست نخورده، هنوز در ذهن من باقی است. من در خاطراتم دنبال آن روسری و جلیقه مادربزرگ می گردم تا شاید کلید صندوق را بیابم و اسرار کودکی های خود و نفس های مادربزرگم را در آن پیدا کنم.
پاسخ کدام بخش آن به نقاشی نزدیک تر شده است
1- صندوقچه به شکل مستطیل و چوبی بود و روکشی پر نقش و نگار از جنس فلز داشت که برروی چارپایه چوبی خود در کنج اتاق مادربزرگ، جا خوش کرده بود. درش به سمت بالا باز می شد و دوباره به طرف پایین می آمد و روی آن را می پوشاند. بر دیواره جلویی آن سه ردیف حلقه بر بدنه صندوق قرار داشت که میل های فلزی از میان آنها عبور می کرد و قفلی به شکل نیم دایره در آن حلقه ها جای می گرفت و مادربزرگ چند بار کلید را در آن می چرخاند تا قفل شود؛ کلید به رنگ قهوه ای سوخته بود و شبیه پیچ، خطوط دایره ای به دور آن چرخیده بود.
عالی بود انشا**## ممنون از زحماتتون
بد نیست
جواب بش چی میشود
افتضا
خوب بود
خوب بود😁
خوب بود ❤️
عالیه
خوب بود ❤ممنون❤❤
خوبه
عالیه متن👍👍👍👍👍👍👍👍
بدک نیس😐
بدک نبود
خوب بود 😜
درست نیست تا رد می کرد میشه