انشا درختی که شاخه هایش در زمین گسترده شده است صفحه 96 نگارش نهم
مریم
خوبه ها ولی معلم ما با هوش زود می فهمه
مهراب
جمع کنید خودتون رو با این انشا ها بهتر هاشو بزارید بچه دبستانی اینو بخونه خندش میگیره
نویسنده
درختی خسته، خسته از درد های دنیا، خسته از ادم های دروغگو😐😹
نویسنده
نعمت خداوند رو فراموش نکنیم و قدر داشته هایمان رابدانبم و حسرت نداشته هایمان را نخوریم چون روزی به دست می آوریم فقط با تلاش و کوشش
.
بخدا درد سگ نمیخورن انشاهاتون😅
انشا صفحه 96 کتاب نگارش نهم درختی که شاخه هایش در زمین گسترده شده است تصویر نویسی انشای آزاد درس هفتم درباره در مورد از سایت لود دریافت کنید.
انشا با موضوع درختی که ریشه هایش در زمین گسترده شده است
مقدمه : من در خیال زندگی میکنم.
خیال جای زیبایی است.
هرکاری ممکن و هرچیزی زیباست.
هرچیزی خواستنی است.
خیال تنها برای من است.
فقط من!
بدنه : در خیال من ، در آن دور دست ها درختی است با شاخه هایی گسترده به وسعت دریا!
درختی همیشه سبز.
سرو نیست اما سبز ابدی است.
خیال است دیگر!
هرگاه دلم می گیرد به سوی آن درخت پر می کشم و روی یکی از شاخه هایش می نشینم و با او حرف می زنم.
او هم به صحبت هایم گوش می کند.
بدون سرزنش! بدون پرسش و پاسخ های اشک آور
در اخر اشک هایم را پاک میکند و من با روحی سبک به دنیای واقعی بر می گردم.
درخت رویایی من!
حسن تو این است که تنها به من تعلق داری!
اگر من نخواهم حتی یک مورچه به تو نزدیک نمی شود.
تو برای منی و فقط برای من!
نتیجه : در خیال زندگی کن.
تنها مرز بین انسان و جانوران دیگر خیال اوست و نه عقل او!
عقل دروغ می گوید.
عقل سخی هارا می گوید و خیال زیبایی ها!
در خیال زندگی کن!
خیال هایت را واقعی کن.
درختی که شاخه های روی زمین گسترده شده است نگارش نهم
مقدمه : درختی که شاخه هایش روی زمین گسترده خسته شده! از سالها ایستادگی و قامت خم نکردن!
بدنه : خسته شده و دیگر نمی تواند تحمل کند ، نمی تواند سختی ها و مصیبت هایی که سالها دارد را تنهایی به دوش بکشد ، همدم میخواهد ، یک همراه.
اما کی؟ چه کسی می تواند بار را به دوش بکشد و مثل درخت دم نزند؛ هیچ نگوید و خم به ابرو نیاورد؛ تنها خودش می داند چقدر تنهاست و هیچ کس را ندارد؛
آخرش هم یک اره پایان می دهد به همه استواری ها و مقاومت ها؛
خودم را که جای او می گذارم دلم کباب میشود از این همه حجم تنهایی ؛ ار اینکه دست و پایت را قطع کنند و تو دم نزنی!
از اینکه سنگینی شاخه ها کمرت را خم کند، آن موقع است که دیگر نماد و سمبل مقاومت نیستی و کسی از استواری تو الگو نمی گیرد.
و چقدر دردناک است اینکه از چشم ها بیفتی و نتوانی دم بزنی وسخن بر لب اوری! و انجاست که به گلویت می رسد و دیگر توان تحمل نداری و دوست داری هر چه زودتر تمام شود.
نتیجه گیری : درختی که شاخه هایش روی زمین گسترده ، غمگین ترین حالت ممکنی است که می تواند یک درخت داشته باشد؛ ساکت و ترحم برانگیز! موهبت خدا چیزی بی ارزش نیست! اما نمیدانم چرا ما قدر نمیدانیم؛ قدر نعمات خدا را نمیدانیم تا از دست ندهیم نمیفهمیم!
جواب بچه ها در نظرات پایین سایت
پریچهر : در دل جنگل سر سبز، پشت خانه قدیمی مادر بزرگ، هزار داستان پنهان است که کشف و دیدن آن ها انسانی شجاع و غیور می خواهد.
اما آن درخت، آن چنان هم نمی تواند ترسناک باشد، حتی اگر هم باشد، یک روز ترس و دلهره به دیدنش می ارزد.
نور چراغ قوه را چند قدم جلو تر از پاهام گرفته و گوش هایم تیز است، کوچک ترین صدا بدنم را به رعشه انداخته و ترس بر دلم می اندازد، اما من دست نکشیده و هم چنان به راهم ادامه می دهم، مقصد، کمی آن طرف تر نزدیک چشمه است، راه زیادی باقی نمانده است، اما گذر از میان این همه برگ و درخت، سخت بوده و جان گیر، اما هدف من برایم مهم تر از این حرف هاست.
با رسیدن به چشمه، آب گلویم را به غلظت قورت داده و چشمانم را یک بار محکم به هم می فشارم، چراغ قوه را لرزان بالا آورده و چشمانم را یکی پس از دیگری، می گشایم، از پایین تا بالایش را بارانداز میکنم، اما وارونه است، پایین به بالا یا بالا به پایین؟
به کل گیج شده و ترس دارد مرا از پای در می آورد اما هنوز چشم از او برنداشته و تک به تک جزئیاتش را در ذهن مرور می کنم، ریشه و دست هایی که آسمان را در آغوش گرفته و زلف های پریشانی که کف جنگل را پوشانده است، زمین و آسمان به کل تحت تسخیر او بوده و گوش به فرمان او هستند، انتظار این همه ترس را نداشته و چراغ قوه را به سمت مسیر بازگشت گرفته و در کل طول راه، زمزه کنان خدا را شکر می کنم.
پریچهر : مقدمه : چه رنج و تحملی بر او وارد شده است که این چنین سر خم کرده است؟ درختی که نماد و سمبل مقاومت و ایستادگی است؟
بدنه : وقتی به این می اندیشم که درخت چه رنجی را متحمل شده آنگاه که تاوان تاب خوردن های کودکانه ما و یادگاری نوشتن ها و آتش روشن کردن هایمان را داده است، دلم میخواهد از این شهر و مردم و خودم بگریزم! اما به کجا؟ تا هرکجا که بروم، هرقدر که دور شوم باز هم درختی هست که شاخه هایش بر زمین گسترده شده و انسانی که با خنده ای تمسخر آمیز به آن می نگرد. گذشته از تمام اینها تبر چوبی ای که بر پیکرش کوفته می شود! چه کسی گفته چاقو دسته خویش را نمی برد؟ پس چرا تبر چوبی بدن درخت را قطعه قطعه میکند؟ به راستی بدن درخت قطعه قطعه می شود یا جان او؟ بغض های درخت و اشک های خشک شده بر چشمانش را چه کسی دیده است؟
نتیجه : هرچه بیشتر درمورد درخت می اندیشم می بینم که توان و تحمل و بردباری او بیشتر از من انسان است! ما انسان ها چقدر می توانیم در برابر درد هایی چون دردرهای درخت بردباری و شکیبایی از خود نشان دهیم و بازهم با زبان حال خود خدا را شکر گذاریم؟ مرحبا بر تو ای درخت!
منتظر شما هستیم …
الهه حسینی :درخت تنها موجودی است نه نسبت به سایر دیگر جانوران در معرض خطر قرار دارد.
الهه حسنی : درخت تنهاموجودی است که در همان ابتدای رشد تا وقتی که پیرمی شود از آینده و روز هایی که در پی دارد غم و ترسی دارد که تا کی میتواند همین طور استوار بماند آیا موجودات با او دوست ومهربان هستند یا قرار است به او لطمه وارد کنند و او را ریشه کن!!!.
پریچهر : درختی را با ویژگی های زیر تصور کنید و متنی درباره آن بنویسید.( پا در هواست، ریشه هایش در ابر فرو رفته است، شاخه هایش روی زمین گسترده است)
قدم برداشته و آرام آرام در جنگل سبز و پر هیاهو از این سو، به آن سو سرک میکشم، تا شاید یکی از آن عجایب عجیب و غریب که همیشه درباره اش سخن می گویند به چشمم بخورد.
چند قدم جلوتر، نرسیده به چشمه آبی و آرام، چیزی به چشم می خورد که درخت است، اما اصلا شباهتی با درخت ندارد.
با کمی نزدیک تر شدن، اعتمادم را به چشمانم از دست داده و از چیزی که می بینم در حیرت هستم، این دیگر چیست؟ این چه جور درختی است؟ چرا زلف های زیبا و هزار رنگش بر زمین ریخته و ریشه و پاهایش تا آسمان امتداد دارد؟ مگر همچین چیزی می شود؟ موبایلم را درآورده و با دستی لرزان ابتدا چند عکس از او می گیرم، تا شاید کمی به چیزی که دیده ام باور پیدا کنم؟ اما حیرتم تمام نشدنی است. درختی با این شکوه و عظمت، چگونه این چنین سر و ته شده و ریشه اش را در دل آسمان فرو برده است؟ چگونه انقدر قد کشیده؟ چگونه شاخ و برگ هایش آنقدر زیاد هستند که تقریبا کل جنگل را در آغوش گرفته و لباسی گرم بر تن زمین شده است؟
هیچ دلیل و اثباتی نمی تواند قانعم کند، با پاهایی لرزان از آن مکان دور شده و تنها چیزی که در سرم می رقصد، آن است که به اذن و خواست خداوند، هر نا ممکنی، ممکن و هر سختی، آسان می شود، پس این نیز شدنی است، زیرا خداوند بی حکمت هیچ چیز را آزمود نمی کند.
بخدا درد سگ نمیخورن انشاهاتون😅
خیلی عالیه ولی از روی معلممون نمی گذره😂
دلم دریایست ک دیگر پایان ندارد
مثله درختی که ریشه ندارد!!
متن خیلی کم بود
پاره شدید با این انشاتون خدا قوت😂
خوب بود ولی اگه این انشاء را درس کلاس بخونم همه می فهمن که خودم ننوشتم😆😆😆😆😆
جمع کنید خودتون رو با این انشا ها بهتر هاشو بزارید بچه دبستانی اینو بخونه خندش میگیره
نعمت خداوند رو فراموش نکنیم و قدر داشته هایمان رابدانبم و حسرت نداشته هایمان را نخوریم چون روزی به دست می آوریم فقط با تلاش و کوشش
خوبه ها ولی معلم ما با هوش زود می فهمه
درختی خسته، خسته از درد های دنیا، خسته از ادم های دروغگو😐😹
واقعا که این چی بود
آخه این چیه نوشتی خودم بنویسم بهتر در میاد👎🤦♀️
خوب بود ولی معلم ما از اون زرنگ هاست بااین چیز ها نمیشه خرش کرد
خوبن ولی من فقط الهام گرفتم ازش وگرنه همینو ننوشتم.ولی کلمه و جمله های خوبی داشت
انشای خوبی بود نسا ترکانلو
درختی که شاخه هایش گسترده شده است نشان میدهد که پس از سال ها استقامت دیگر توان ونایی برای استوار بودن استقامت کردن نکرده و مجبور است کمرخم کند و راهی برای استقامت ندارد
🤮🤮🤢🤢🤢
دمت گرم واقعا بچه دبستانی چی … بچه 2 ساله بخونه از خنده خودشو خیس میکنه
در بهار شاخه هایم روی زمین پرا کنده میشوند برگ هایم با زمین بر خورد میکنن شاخه هایم بلند زیبا هستند که بروی زمین گره خورده اند)زهرا باتیگل
زیاد بدک نبود، ولی معلم ما زرنگ تره از این حرف است و زود میفهمه 🥶
من در خیال زندگی نمیکنم. این زندگی واقعی من است. این زندگی با تمام زیبایی هایش برای من است .من درختی دارم. درختی به زیبایی جنگل!به زیبایی دنیا! درخت من در خیالاتم نیست . روبه رویم همیشه سبز است. در ذهنم همیشه سبز است. من درختی دارم با شاخه هایی به وسعت دریا، بزرگ و تنومند! زمین فرشی از شاخه هایش شده است . گاهی در تنهاییم با تمام دردهایم به این درخت پناه می برم. درد هایم را می گویم تا بشود مرحمی بر روی زخم های کهنه و جدیدم تا گوش بسپارد به حرف هایم. برایم مهم نیست که ان فقط یک درخت است .مهم ان است که جان دارد. بدون چون و چرا به حرف هایم گوش میدهد و دراخر با لبخندی شیرین بدرقه ی راهم میشود.درخت من شاخه هایش را روی زمین گسترده، او دلی بزرگی دارد! ساکت اما مانند مسکنی دردهایم را میشوید. او نعمتی است از سوی خداوند برای من و د این باره خدایم را شکر میکنم.
🤠🤠🤠🤠🤠🤠🤠🤠🤠🤠🤠🤠🤠🤠🤠🤠🤠🤠🤧🤠🤧🤠🤧🤠🤧🤠😒🤠😒🤠😒🤠😒🤠😒🤠🤠😒🤠😒🤠😒🤠😒🤠🤧🤠🤧🤠🤧🤠🤧🤠🤧🤠🤧🤠😒🤠😒🤠😒🤠😒🤠😒🤠😒🤠😒🤠😒🤠😒🤠😒🤠😒🤠🙄🤠🙄🙄🤠🙄🤠🤠🙄🤠😒🤠😒🤠😒🤠😒🤠😒🤠😒🤠🙄🤠🙄🤠🙄🤠😒🤠😒🤠😒🤠🤠😒🤠😒🤠😒🤠😒🤠🙄🤠
معلم ها خیلی زرنگ شدن
موقع خواندن انشا توی اینترنت دنبال انشا میکردن