معنی حکایت حکمت به نثر و زبان ساده صفحه 120 فارسی پنجم
نویسنده
جواب حکایت حکمت
نویسنده
پادشاهی با نوکرش سوار کشتی شد نوکرش تاحالا نه دریاونه کشتی ندیده بود همش هم گریه و زاری می کردولی حکیمی در کشتی بود حکیم به پادشاه گفت اگر اجازه دهید من میتونم ساکتش کنم پادشاه گفت لطف می کنی اگر ساکتش کنی بعد نوکر را در اب انداختن چند باری آب خورد وبعد اوردنش در سکان کشتی بعد ارام نشت و تا اخر راه هچی نگفت و پادشاه به حکیم گفت چه حکمتی در این داستان است؟حکیم گفت:،اول نوکرت قدر سلامتی کشتی را نمی دانستولی الن که در اب انداختی مش الان قدر سلامت کشتی را میدونه
نویسنده
کاش کسی جواب می داد
نویسنده
پادشاهی با فلانش در کشتی نشسته بود و غلام تا حالا دریا ندیده بود و سختی و رنگ دریا را تجربه نکرده بود.گریه و زاری میکرد و لرز در بدنش افتاده بود.چاکر شما نیسم خدای جذابیت
ستایش کلاس پنجم
پادشاهی با غلامی در کشتی نشست و غلام، هرگز دریا ندیده بود و محنت کشتی نیازموده
معنی: پادشاهی به همراه خدمتکار خود در کشتی نشسته بودند خدمتکار هرگز دریا را ندیده بود و رنج و سختی سفر با کشتی را تجربه نکرده بود.
گریه و زاری در نهاد و لرزه بر اندامش افتاد؛ چندان که ملاطفت کردند، آرام نمی گرفت و ملک از این حال، آزرده گشت.
معنی: شروع به گریه و زاری کرد و همه بدنش می لرزید، و هر چه قدر با خدمتکار مهربانی می کردند آرام نمی شد و پادشاه از این حالت، خیلی ناراحت شد.
چاره ندانستند. حکیمی در آن کشتی بود، ملک را گفت: «اگر فرمان دهی، من او را به طریقی، خامش گردانم».
معنی: هیچ کاری نمی توانستند انجام بدهند و هیچ نمی دانست که باید چکار کنند. یک انسان دانشمندی در آن کشتی بود، به پادشاه گفت: اگر به من دستور و اجازه دهید، من او را به روشی، خاموش و ساکت می کنم.
گفت: «غایت لطف و کرم باشد». بفرمود تا غلام به دریا انداختند.
معنی: پادشاه گفت: اگر این کار برای من انجام بدی، نهایت لطف و بخشش را در حق من کردی. آن دانشمند دستور داد تا خدمتکار را به دریا بیندازند.
باری چند، غوطه خورد؛ جامه اش گرفتند و سوی کشتی آوردند.
معنی: چند بار درون آب فرو رفت و بالا آمد، لباسش را گرفتن و او را به داخل کشتی آوردند.
به دو دست در سکان کشتی آویخت. چون بر آمد، به گوشه ای بنشست و آرام یافت.
معنی: دو دستی به سکان و دیواره های کشتی گرفت و آویزون شد. وقتی که توانست سوار کشتی شود، رفت گوشه ای نشست و ساکت شد.
ملک را پسندیده آمد، گفت: «در این، چه حکمت بود؟». گفت: «اول، محنت غرقه شدن، نچشیده بود و قدر سلامت کشتی نمی دانست».
معنی: پادشاه از نتیجه این کار خیلی راضی شد، و به دانشمند (حکیم) گفت: در این کاری که انجام دادی چه نکته ای وجود داشت؟ دانشمند گفت: ابتدا که خدمتکار سوار کشتی شده بود، رنج و سختی غرق شدن در آب را امتحان نکرده بود، و ارزش سالم ماندن در کشتی را نفهمیده بود.
غلام: خدمتکار، بنده، خدمت گذار
محنت: رنج و سختی
نیازموده: تجربه نکرده
گریه و زاری: گریه کردن
ملاطفت: مهربانی، لطف
آرام نمی گرفت: ساکت نمی شد
ملک: پادشاه
آزرده: غمگین، ناراحت
حکیم: انسان دانا و دانشمند، طبیب
فرمان: دستور
به طریقی: به روشی
خامُش: مخفف خاموش، ساکت
غایت: نهایت
لطف: مهربانی
کرم: بخشش
بفرمود: دستور داد
غوطه: فرو رفتن در آب
جامه: لباس
آویخت: آویزان شد
پسندیده آمد: خوشش آمد
سکان: وسیله ای برای هدایت کشتی
برآمد: بالا آمد، وارد کشتی شد
حکمت: دانش، دلیل خردمندانه
غرقه: غرق شدن
باری چند: چند مرتبه
پس از گفت و گو درباره مثل های زیر ، مشخص کنید ، مفهوم حکایت با کدام ضرب المثل های زیر ، تناسب دارد؟ ” که در زیر به پاسخ آن می پردازیم.
1) از هر دست بدهی از همان دست هم می گیری.
2) زبان سرخ، سر سبز می دهد بر باد.
3) قدر عافیت، کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.
4) هر که بامش بیش، برفش بیشتر.
5) سواره، خبر از حال پیاده ندارد.
6) خواستن، توانستن است.
پاسخ صحیح: مفهوم حکایت حکمت با ضرب المثل « قدر عافیت، کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید » تناسب و ربط دارد.
معنی ضرب المثل ، از هر دست بدهی از همان دست هم می گیری : کارهای خوب و بد انسان در زندگی او اثر می گذارد یا انسان آثار اعمال خود را همان گونه که انجام داده می بیند.
معنی ضرب المثل ، زبان سرخ ، سر سبز می دهد بر باد : اگر کسی مراقب سخن گفتنش نباشد و حرف نامربوطی را بزند که باعث ناراحتی کسی دیگر شود، برایش این ضرب المثل را به کار میبرند.
معنی ضرب المثل ، قدر عافیت ، کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید : انسانهایی که در مشکلات بزرگ شده و با رنج و تلاش به مقام و ثروت میرسند، قدر و ارزش موقعیت خود را میدانند.
معنی ضرب المثل ، هر که بامش بیش ، برفش بیشتر : هر کس جایگاه بالاتری داشته باشد، دردسرها و گرفتاری های بیشتری نیز دارد.
معنی ضرب المثل ، سواره، خبر از حال پیاده ندارد : انسان ثروتمند هیچ وقت از حال انسان فقیر و بینوا خبری ندارد
معنی ضرب المثل ، خواستن ، توانستن است : یعنی با اراده و خودباوری بخواهیم کاری که از دید همه انجام نشدنی است را انجام دهیم.
معنی صفحه ۱۲۰ کتاب ادبیات فارسی پنجم دبستان معنی حکایت حکمت به نثر و زبان ساده از سایت نکس لود دریافت کنید.
جواب بچه ها در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم کاش بچه ها جواب رو بفرستن.
نویسنده :پادشاهی با غلام ی در کشتی نشست و غلام هرگز دریا ندیده بود و محنت کشتی نیازموده گریه و زاری در نهاد ولرزه بر اندامش افتاد.
خامش
پادشاهی با غلامی در کشتی نشست و غلام، هرگز دریا ندیده بود و محنت کشتی نیازموده
معنی: پادشاهی به همراه خدمتکار خود در کشتی نشسته بودند خدمتکار هرگز دریا را ندیده بود و رنج و سختی سفر با کشتی را تجربه نکرده بود.
گریه و زاری در نهاد و لرزه بر اندامش افتاد؛ چندان که ملاطفت کردند، آرام نمی گرفت و ملک از این حال، آزرده گشت.
معنی: شروع به گریه و زاری کرد و همه بدنش می لرزید، و هر چه قدر با خدمتکار مهربانی می کردند آرام نمی شد و پادشاه از این حالت، خیلی ناراحت شد.
چاره ندانستند. حکیمی در آن کشتی بود، ملک را گفت: «اگر فرمان دهی، من او را به طریقی، خامش گردانم».
معنی: هیچ کاری نمی توانستند انجام بدهند و هیچ نمی دانست که باید چکار کنند. یک انسان دانشمندی در آن کشتی بود، به پادشاه گفت: اگر به من دستور و اجازه دهید، من او را به روشی، خاموش و ساکت می کنم.
گفت: «غایت لطف و کرم باشد». بفرمود تا غلام به دریا انداختند.
معنی: پادشاه گفت: اگر این کار برای من انجام بدی، نهایت لطف و بخشش را در حق من کردی. آن دانشمند دستور داد تا خدمتکار را به دریا بیندازند.
باری چند، غوطه خورد؛ جامه اش گرفتند و سوی کشتی آوردند.
معنی: چند بار درون آب فرو رفت و بالا آمد، لباسش را گرفتن و او را به داخل کشتی آوردند.
به دو دست در سکان کشتی آویخت. چون بر آمد، به گوشه ای بنشست و آرام یافت.
معنی: دو دستی به سکان و دیواره های کشتی گرفت و آویزون شد. وقتی که توانست سوار کشتی شود، رفت گوشه ای نشست و ساکت شد.
ملک را پسندیده آمد، گفت: «در این، چه حکمت بود؟». گفت: «اول، محنت غرقه شدن، نچشیده بود و قدر سلامت کشتی نمی دانست».
معنی: پادشاه از نتیجه این کار خیلی راضی شد، و به دانشمند (حکیم) گفت: در این کاری که انجام دادی چه نکته ای وجود داشت؟ دانشمند گفت: ابتدا که خدمتکار سوار کشتی شده بود، رنج و سختی غرق شدن در آب را امتحان نکرده بود، و ارزش سالم ماندن در کشتی را نفهمیده بود.
غلام: خدمتکار، بنده، خدمت گذار
محنت: رنج و سختی
نیازموده: تجربه نکرده
گریه و زاری: گریه کردن
ملاطفت: مهربانی، لطف
آرام نمی گرفت: ساکت نمی شد
ملک: پادشاه
آزرده: غمگین، ناراحت
حکیم: انسان دانا و دانشمند، طبیب
فرمان: دستور
به طریقی: به روشی
خامُش: مخفف خاموش، ساکت
غایت: نهایت
لطف: مهربانی
کرم: بخشش
بفرمود: دستور داد
غوطه: فرو رفتن در آب
جامه: لباس
آویخت: آویزان شد
پسندیده آمد: خوشش آمد
سکان: وسیله ای برای هدایت کشتی
برآمد: بالا آمد، وارد کشتی شد
حکمت: دانش، دلیل خردمندانه
غرقه: غرق شدن
باری چند: چند مرتبه
پس از گفت و گو درباره مثل های زیر ، مشخص کنید ، مفهوم حکایت با کدام ضرب المثل های زیر ، تناسب دارد؟ ” که در زیر به پاسخ آن می پردازیم.
1) از هر دست بدهی از همان دست هم می گیری.
2) زبان سرخ، سر سبز می دهد بر باد.
3) قدر عافیت، کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.
4) هر که بامش بیش، برفش بیشتر.
5) سواره، خبر از حال پیاده ندارد.
6) خواستن، توانستن است.
پاسخ صحیح: مفهوم حکایت حکمت با ضرب المثل « قدر عافیت، کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید » تناسب و ربط دارد.
معنی ضرب المثل ، از هر دست بدهی از همان دست هم می گیری : کارهای خوب و بد انسان در زندگی او اثر می گذارد یا انسان آثار اعمال خود را همان گونه که انجام داده می بیند.
معنی ضرب المثل ، زبان سرخ ، سر سبز می دهد بر باد : اگر کسی مراقب سخن گفتنش نباشد و حرف نامربوطی را بزند که باعث ناراحتی کسی دیگر شود، برایش این ضرب المثل را به کار میبرند.
معنی ضرب المثل ، قدر عافیت ، کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید : انسانهایی که در مشکلات بزرگ شده و با رنج و تلاش به مقام و ثروت میرسند، قدر و ارزش موقعیت خود را میدانند.
معنی ضرب المثل ، هر که بامش بیش ، برفش بیشتر : هر کس جایگاه بالاتری داشته باشد، دردسرها و گرفتاری های بیشتری نیز دارد.
معنی ضرب المثل ، سواره، خبر از حال پیاده ندارد : انسان ثروتمند هیچ وقت از حال انسان فقیر و بینوا خبری ندارد
معنی ضرب المثل ، خواستن ، توانستن است : یعنی با اراده و خودباوری بخواهیم کاری که از دید همه انجام نشدنی است را انجام دهیم.
پادشاهی با غلامی در کشتی نشست و غلام، هرگز دریا ندیده بود و محنت کشتی نیازموده
معنی: پادشاهی به همراه خدمتکار خود در کشتی نشسته بودند خدمتکار هرگز دریا را ندیده بود و رنج و سختی سفر با کشتی را تجربه نکرده بود.
گریه و زاری در نهاد و لرزه بر اندامش افتاد؛ چندان که ملاطفت کردند، آرام نمی گرفت و ملک از این حال، آزرده گشت.
معنی: شروع به گریه و زاری کرد و همه بدنش می لرزید، و هر چه قدر با خدمتکار مهربانی می کردند آرام نمی شد و پادشاه از این حالت، خیلی ناراحت شد.
چاره ندانستند. حکیمی در آن کشتی بود، ملک را گفت: «اگر فرمان دهی، من او را به طریقی، خامش گردانم».
معنی: هیچ کاری نمی توانستند انجام بدهند و هیچ نمی دانست که باید چکار کنند. یک انسان دانشمندی در آن کشتی بود، به پادشاه گفت: اگر به من دستور و اجازه دهید، من او را به روشی، خاموش و ساکت می کنم.
گفت: «غایت لطف و کرم باشد». بفرمود تا غلام به دریا انداختند.
معنی: پادشاه گفت: اگر این کار برای من انجام بدی، نهایت لطف و بخشش را در حق من کردی. آن دانشمند دستور داد تا خدمتکار را به دریا بیندازند.
باری چند، غوطه خورد؛ جامه اش گرفتند و سوی کشتی آوردند.
معنی: چند بار درون آب فرو رفت و بالا آمد، لباسش را گرفتن و او را به داخل کشتی آوردند.
به دو دست در سکان کشتی آویخت. چون بر آمد، به گوشه ای بنشست و آرام یافت.
معنی: دو دستی به سکان و دیواره های کشتی گرفت و آویزون شد. وقتی که توانست سوار کشتی شود، رفت گوشه ای نشست و ساکت شد.
ملک را پسندیده آمد، گفت: «در این، چه حکمت بود؟». گفت: «اول، محنت غرقه شدن، نچشیده بود و قدر سلامت کشتی نمی دانست».
معنی: پادشاه از نتیجه این کار خیلی راضی شد، و به دانشمند (حکیم) گفت: در این کاری که انجام دادی چه نکته ای وجود داشت؟ دانشمند گفت: ابتدا که خدمتکار سوار کشتی شده بود، رنج و سختی غرق شدن در آب را امتحان نکرده بود، و ارزش سالم ماندن در کشتی را نفهمیده بود.
غلام: خدمتکار، بنده، خدمت گذار
محنت: رنج و سختی
نیازموده: تجربه نکرده
گریه و زاری: گریه کردن
ملاطفت: مهربانی، لطف
آرام نمی گرفت: ساکت نمی شد
ملک: پادشاه
آزرده: غمگین، ناراحت
حکیم: انسان دانا و دانشمند، طبیب
فرمان: دستور
به طریقی: به روشی
خامُش: مخفف خاموش، ساکت
غایت: نهایت
لطف: مهربانی
کرم: بخشش
بفرمود: دستور داد
غوطه: فرو رفتن در آب
جامه: لباس
آویخت: آویزان شد
پسندیده آمد: خوشش آمد
سکان: وسیله ای برای هدایت کشتی
برآمد: بالا آمد، وارد کشتی شد
حکمت: دانش، دلیل خردمندانه
غرقه: غرق شدن
باری چند: چند مرتبه
پس از گفت و گو درباره مثل های زیر ، مشخص کنید ، مفهوم حکایت با کدام ضرب المثل های زیر ، تناسب دارد؟ ” که در زیر به پاسخ آن می پردازیم.
1) از هر دست بدهی از همان دست هم می گیری.
2) زبان سرخ، سر سبز می دهد بر باد.
3) قدر عافیت، کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.
4) هر که بامش بیش، برفش بیشتر.
5) سواره، خبر از حال پیاده ندارد.
6) خواستن، توانستن است.
پاسخ صحیح: مفهوم حکایت حکمت با ضرب المثل « قدر عافیت، کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید » تناسب و ربط دارد.
معنی ضرب المثل ، از هر دست بدهی از همان دست هم می گیری : کارهای خوب و بد انسان در زندگی او اثر می گذارد یا انسان آثار اعمال خود را همان گونه که انجام داده می بیند.
معنی ضرب المثل ، زبان سرخ ، سر سبز می دهد بر باد : اگر کسی مراقب سخن گفتنش نباشد و حرف نامربوطی را بزند که باعث ناراحتی کسی دیگر شود، برایش این ضرب المثل را به کار میبرند.
معنی ضرب المثل ، قدر عافیت ، کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید : انسانهایی که در مشکلات بزرگ شده و با رنج و تلاش به مقام و ثروت میرسند، قدر و ارزش موقعیت خود را میدانند.
معنی ضرب المثل ، هر که بامش بیش ، برفش بیشتر : هر کس جایگاه بالاتری داشته باشد، دردسرها و گرفتاری های بیشتری نیز دارد.
معنی ضرب المثل ، سواره، خبر از حال پیاده ندارد : انسان ثروتمند هیچ وقت از حال انسان فقیر و بینوا خبری ندارد
معنی ضرب المثل ، خواستن ، توانستن است : یعنی با اراده و خودباوری بخواهیم کاری که از دید همه انجام نشدنی است را انجام دهیم.
عالی
عالیییییی 😍😍😍😍😍😍
معنی نچیشده بود
مرسی
عالی
بود
مرسی
عالی بود
ممنونم خیلی خوب بود 💜👌
ممنونم خیلی خوب بود 💜👌
پادشاهی با نو کرش میره سوار کشتی میشه نوکر تا حالا کشتی ندیده بود میترسید و گریه و زاری میکردو نوکر آرام نمیشد حکیم گفت اگر اجازه بدی من نوکر را آرام میکنم پادشاه میگه باشه بعد حکیم نوکر رو میبره سکان کشتی و بعد اونو انداخت تو آب بعد آوردنش سکان کشتی نوکر آرام شد بهد حکیم بردش پیشه پادشاه. پادشاه به حکیم گفت: چه حکمتی داشت؟
حکیم جواب داد: نوکرت قدر جونشو نمیدونست و وقتی انداختمش داخل آب قدر جون کشتی رو میدونه 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
پادشاهی با نو کرش میره سوار کشتی میشه نوکر تا حالا کشتی ندیده بود میترسید و گریه و زاری میکردو نوکر آرام نمیشد حکیم گفت اگر اجازه بدی من نوکر را آرام میکنم پادشاه میگه باشه بعد حکیم نوکر رو میبره سکان کشتی و بعد اونو انداخت تو آب بعد آوردنش سکان کشتی نوکر آرام شد بهد حکیم بردش پیشه پادشاه. پادشاه به حکیم گفت: چه حکمتی داشت؟
حکیم جواب داد: نوکرت قدر جونشو نمیدونست و وقتی انداختمش داخل آب قدر جون کشتی رو میدونه 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
خیلی بد بووووووود
معنی نیاز موده
عالی ❤
حکایت حکمت به زبان ساده
خوب 😒
نمیدانم والا
روزی بود و به همین خاطر در زیر آب و هوایی در مورد قدردانی کرد که آخرشان آمیز و فاطی و فاطی و و با توجه به اینکه در این مورد به این ترتیب در مورد این که به گام خیاطی و دختر یخی و دختر یخی و با توجه به این دلیل بود که در دفتر دخترانه برای وضعیت موجود است که به من و تو هم مبارک رمضان در کلاس پنجم توسعه به عنوان یکی دو طرف خوانده شده و از او به عنوان یک نقاشی درباره تشکراز و دختر یخی و با بودنت باعث
پیام
فارسی پنجم صفحه ۱۲۰
یعنی دول
سواره خبر پیاده ندارد
عالی
مهرشاد میربرون
بسیار خوب
والا منم دنبال جواب همین سوالم
سلام مرسی از سایت خوبتون
عالی
حکمت یک آدمی که می شینه تو ی کشتی ولی می ترسه
بسیار عالی بود
چجوری مییاد
نظرت عالیه فاطمه جانننننننن🤗🤗🤗🤗🤗🤗
عالی
خوب بدود
عالی
خوب
خوب
عالی خیلی خوبه😍😍😍😍😍
خیلی عالی😍😍😍
از نظر من خیلی خوب وعالی بود
عالی بود
عالیییعسل
عالیه
خیلی خوب بود
عالب
عالی
عالی
عالی
بله
ممنون
خیلی خوب بود
خوبه
خوبه
خوب بود
خوب
خیلی خوبه ❤❤❤
عالی است
هی😶
خوب
عالی
من که خیلی خیلی خیلیییییی خوشم اومد فقط ب شرطی که بیاره
عالی
عالی
عالی
چجوری باز میشه
سلامعالی بود .
این حکایت خیلی حکایت خوبیه من خیلی خیلی دوستش دارم با تشکر
عالی بود
معنی را خیلی روان وخوب بودممنون
عاااااالییییی
عالیه
خوبه
معنی
خوب بود
حکایت حکمت به نثرساده
مریم
خدا شفاتون بده یه معنی می خوای نشون بدی قبل از دیدن حتما باید متن بنویسیم
خوب
واسه من باز نشد☹️
خیلی خوبه دوست دارمش اما هیف که هیچی یادم نمیاد 😔
عالی
از هر دست بدهی از دست هم مي گیری
ممنون عالی بود
من در این صفحه مشکل دارم لطفا بگویید تو رو خدا با تشکر
خیلی سایت جالبی است دستتان درد نکند
پادشاهی با خدمتکار در یک کشتی سوار شد میلان
موفق باشین
فارسی کلاس پنجم حکایت حکمت مفهوم
قدر عافیت،کسی داند که به مصیبتیگرفتار اید.این هم خدمت شمایوسف ربانی
عالی
عالی
چه میدونم
ممنونم از شما
من به نثر ساده میخامش
حکمت
اصلا نیست معنیش
خوب
بسیار خوب
گزینه ی ۳ : قدر عافیت،کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.آرینا
جواب حکایت
وقتی جواب رو ندیدم چی بنویسم
این حکایت ضربه متلش میشود قدر عافیت کسی داند که به مصیبی کرفتار اید .
خیلی بد من معنی لغتی حکایت حکمت رومیخوام😠
پادشاهی با غلامی در کشتی نشت
کو کجا نوشتین
سکان کشتی:فرمان کشتیآزرده:رنجیدهجامعه:لباسفاطمه زهرا حسینی
ضرب المثل میشه قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار اید
جواب حکایت حکمت
خیلی سایت خوبی دارید
کاش کسی جواب می داد
منم نمیبینم
نه من اینجاهستم
خیلی خوب بود
عالی
لکبوکلدزسط
چرا جواب نداره؟
لطفاً نتیجه داستان هم بنویسید ❤️
هیچی نمیدانم اخِر
عالی عالی
من چیزی نمیدونم وا
بد بد بد
غلامی معنی اسم زینب کبری
دددداتنهاتاخههخعاعال
پادشاهی
گفت خدمتکار را به دریا بیندازند
سلام معنی های درس حکمت 👇محنت: سختیگریه و زاری در نهاد : شروع به گریه کردن کردملک : پادشاهخامش: آرامغوطه: فرو رفتن در آبجامه اش: لباسشآویخت : آویزان شدسکان : فرمانمطالفت : مهربانیغایت : سرانجامطریقی : روشیندانستند : راهی پیدا نکردندآزرده گشت : ناراحت شدلرزه: ترسیدنچشیده : تجربه نکردهاول : ابتداگفت : سخنغرقه: غرق شدنلطف : مهربانیکرم :بخشش فرمان : دستوربرآمد : بالا امد
سلام معنی های درس حکمتمحنت: سختیگریه و زاری در نهاد : شروع به گریه کردن کردملک : پادشاهخامش: آرامغوطه: فرو رفتن در آبجامه اش: لباسشآویخت : آویزان شدسکان : فرمانمطالفت : مهربانیغایت : سرانجامطریقی : روشیندانستند : راهی پیدا نکردندآزرده گشت : ناراحت شدلرزه: ترسیدنچشیده : تجربه نکردهاول : ابتداگفت : سخنغرقه: غرق شدنلطف : مهربانیکرم :بخشش فرمان : دستوربرآمد : بالا امد
سلام معنی های درس حکمتمحنت: سختیگریه و زاری در نهاد : شروع به گریه کردن کردملک : پادشاهخامش: آرامغوطه: فرو رفتن در آبجامه اش: لباسشآویخت : آویزان شدسکان : فرمانمطالفت : مهربانیغایت : سرانجامطریقی : روشیندانستند : راهی پیدا نکردندآزرده گشت : ناراحت شدلرزه: ترسیدنچشیده : تجربه نکردهاول : ابتداگفت : سخنغرقه: غرق شدنلطف : مهربانیکرم :بخشش فرمان : دستوربرآمد : بالا امدقدر عافیت ،کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید م
خوبنل من لم
بنظر من که خوبه
چه مسخرع😑✌🏻
بابا بنویس بی سواد
خوبه
جواب حکایت حکمت
سلام
وقتی نخوندم چه نظری بدم
سلامنظر من اینکه وقتی سرچ گوگل می کنیم و چیزی را از شما می خواهیم برامون درست تعیین کنید
من که چیزی نمیدونم اگر میشه لطفاً جواب رو هم بزارین ممنون میشم 🌹
عالی بود
عالی
گک
لطفا مطالب را کامل بفرستید
پادشاهی با غلامی در کشتی نشست و غلام هرگز دریا ندیده بود و محنت کشتی نیاموزده
سلام خیلی خوب بود
سلام خیلی خوب بود
خوب بود
سلام مچکریمساریه شکوری
پادشاهی با نوکرش سوار کشتی شد نوکرش تاحالا نه دریاونه کشتی ندیده بود همش هم گریه و زاری می کردولی حکیمی در کشتی بود حکیم به پادشاه گفت اگر اجازه دهید من میتونم ساکتش کنم پادشاه گفت لطف می کنی اگر ساکتش کنی بعد نوکر را در اب انداختن چند باری آب خورد وبعد اوردنش در سکان کشتی بعد ارام نشت و تا اخر راه هچی نگفت و پادشاه به حکیم گفت چه حکمتی در این داستان است؟حکیم گفت:،اول نوکرت قدر سلامتی کشتی را نمی دانستولی الن که در اب انداختی مش الان قدر سلامت کشتی را میدونه
دقیق نمیدونم
معنیش رو می خوام
تازه بهمون درس دادن
چرا نیست
جواب ضربل مثل
دی
اره
درسته
کتاب فارسی پنجم با جواب حکایت حکمت صفحه ی ۱۲۰
من این داستان را بلدم اما می دانم که چرا نتیجه ی ضرب المثل ها را ننوشته اوین
وفلندنلفتبهبخبفعخرا۸عخلخللخل
پادشاهی با فلانش در کشتی نشسته بود و غلام تا حالا دریا ندیده بود و سختی و رنگ دریا را تجربه نکرده بود.گریه و زاری میکرد و لرز در بدنش افتاده بود.چاکر شما نیسم خدای جذابیت
یعنی اینکه غلامی هرگز دریا ندیده بود و میترسید
حکایت حکمت به نثر روان لطفا🌷☘☘فاطمه پورعلی☘☘
خیلی عالی بود
قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار اید
لطفا معنی حکایت را بگذارید. ممنون
ممنون
نمیدانم
سواره خبر از حال پیاده ندارد
…..
شما که هیچی نمی دانید چرا میایید داخل اینتر نت
چندان که ملاطفت کردند،آرام نمیگرفت و ملک از این حال آزرده گشت
مو خطرناک ترین
ا
خیلی خوب
نداره هیچی
دوخط آخر رو خدا کنه بگن
خوب
عالی عالی
میشه ضرب المثل قدر عافیت کسی داندکه به مصیبتی گرفتار شود۰۰۰۰ ۰۰۰۰۰
ا
من نکات دستوری حکایت را میخوام پیدا نمیکنم.فعل و فاعل و قید و…
عالی
نمیدان
خواستن توانستن است
پادشاهی با غلامی در کشتی نشست و غلام هرگز دریا را ندیده بود و رنج و سختی کشتی را تجربه نکرده بود
معنی غلام خدمت کار گریه زاری گریه کردن آزرد غمگین و……. حسن
ادامش کو
ادامه متن کو
من میگویم که به نظرم قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار اید چون این مرد تا به حال تجربه نداشته بود میترسید ولی حالا که در دریا افتاد و خیس شد فهمید که کشتی چقدر مفید است ودیگر نترسید چون تجربه کرد واقعا که حکیمان دانا و عاقل بودند
متن کجاستمن که چیزی از متن ندیدم
ضرب المثال میشه:قدر عافیت، کسی داند که به مصیبتی گرفتار آیدمعنی:انسان هایی که در مشکلات بزرگ شده و با رنج وتلاشمقام و ثروت می رسند، قدر وارزش موقعیت خود را می دانند
نم
لاله
خیلی بد بود