انشا خاطره ای که من دوست دارم صفحه 21 کتاب نگارش فارسی پنجم

نویسنده

موضوع: روزی که به کلاس اول دبستان رفتمروزی که به کلاس اول دبستان رفتم هیچ کس را نمی شناختم فکر میکردم مدرسه مانند زندان است معلمان بچه ها را می زدند ولی وقتی به مدرسه آمدم دیدم مدرسه جای درس خواندن است.دو روز تازه به مدرسه آمدم میترسیدم اما بعد به مدرسه عادت کردم.من پنجم هستم. من در کلاس اول،دوم،سوم،چهارم،دبستان موفق شدمو انشاءالله امسال هم موفق .همه مردم وقتی به دیپلم می روندباید یک رشته ای انتخاب کنند، من هم رشته ام را تجربی انتخاب می کنمبچه ها وقتی به مدرسه می روند باید خوب به معلم گوش کنند و از تمام کتاب ها هر جا اشکال دارند بپرسند و حفظ کنند چون در آینده به تمامی کار هایشان کمک خواهند کردعلم و دانش هیچ وقت از بین نمی رودنویسنده:فاطمه مکری

آره

من روزی رفتن به باغ فهش در جادهی تبریز خیلی با حال بود

نویسنده

به نظر من عالیه ولی خیلی من خلاصه ازش می خواستم

نویسنده

صفحهی ۲۲

علی ملایی

من تو امتحانم قبول شدم

انشا صفحه ۲۱ کتاب نگارش فارسی پایه کلاس پنجم دبستان ابتدایی درباره درمورد خاطره ای که من دوست دارم از سایت نکس لود دریافت کنید.

انشا روزی که آدم برفی درست کردم

انشا خاطره ای که من دوست دارم نگارش پنجم

خاطره ای که من دوست دارم در یکی از روزهای تابستان به همراه خانواده خاله ام به باغ وحش رفتیم آن موقع من فقط ۴ سال داشتم و از دیدن آن همه حیوان زیبا در یک جا بسیار ذوق زده شده بودم از همه مهم تر و جالب تر برای من میمون های بازیگوشی بودند که این ور و آن ور می پریدند و من از لای میله های قفس برایشان خوراکی می دادم و آنهابا خوشحالی از دستم می گرفتند پرندگان زیبا خصوصاً طاووس و مرغ مینا برایم بسیار هیجان انگیز بود و آکواریوم بزرگ ماهی ها برایم آرامش خاصی می داد انگاربه همراه ماهی ها در حال شنا در اقیانوس بزرگی بودم کمی از دیدن شیر و پلنگ ترسیدم و در پشت مادرم پنهان شدم ولی دو سه قدم اسب سواری هم در آخر برایم بسیار لذت بخش بود و آن روز یکی از بهترین و خاطره انگیز ترین روزهای زندگیم بود.

جواب بچه ها در نظرات پایین سایت

نویسنده : من باورم نمیشد که یک پاندا دیدم او خیلی زیبا بود. به مادرم گفتم که از پاندا عکس بگیره؛ ولی پاندا خواب بود پدرم گفت : حالا برویم خرگوش را ببینیم ما هم رفتیم.

نویسنده : رفتیم خرگوش ها را دیدیم خیلی زیبا بودن من به مادرم گفتم میشه یکی ازخرگوش ها را ببریم مادرم گفت نمی شه چون خانه ی آن ها اینجاست و نمی شه آنها را ازخانواده اش جداکنیم.

عرفان : ببر ها و شیر ها خیلی خیلی بزرگ بودند ونزدیک سه متر بودند وخیلی جالب بودن . حیوانات دیگری درانجا زندگی می کردد.

میخواهید جواب یا ادامه مطلب را ببینید ؟
ناشناس 2 سال قبل
8

نگارش

ناشناس 2 سال قبل
2

من بیرون شهر نگاه میکردم

ناشناس 2 سال قبل
7

عالی

ناشناس 2 سال قبل
0

عالی 👏👏

ناشناس 2 سال قبل
2

عالی

Real madrid 2 سال قبل
2

ممنون که فرستادیید

ناشناس 2 سال قبل
8

بسیار عالی

ق 2 سال قبل
2

صفحه 22

احسان 2 سال قبل
7

خیلی خوب

جحتد 2 سال قبل
-1

بله

ناشناس 3 سال قبل
-1

عالییی

باران 3 سال قبل
-1

خیلی متن خوبی بود

😍😇 3 سال قبل
7

😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍

نویسنده 3 سال قبل
1

رفتیم خرگوش هارا دیدیم خیلی زیبا بودن من به مادرم گفتم میشه یکی ازخرگوش هارا ببریم مادرم گفت نمی شه چون خانه ی آن ها اینجاست و نمی شه انهاراازخانواده اش جداکنیم

نویسنده 3 سال قبل
3

خاطره ای که من دوست دارم

شکیلا 3 سال قبل
0

چه خاطره ی زیبایی 👏👏👏

شکیلا 3 سال قبل
8

عالی بود و مفید 👏

1
امیر علی 3 سال قبل

آفرین 👏👏👏👏

ناز نین قاسمی 3 سال قبل
3

افرین🌼🌼

نویسنده 3 سال قبل
10

به نظر من عالیه ولی خیلی من خلاصه ازش می خواستم

سینا 3 سال قبل
4

من چی اینو خلاصه کنم

نویسنده 3 سال قبل
0

سلام من

-1
سلام 2 سال قبل

خیلی ممنون

تینا مرادی 3 سال قبل
0

عالی من دوس داشتم😍مخصوصا اون قسمت پرنده

-1
سلام من هم عاشق نگارش هستم 2 سال قبل

اسم من رقيه هست

-1
⚔️ 2 سال قبل

منم

0
ناشناس 3 سال قبل

سلام من عاشق نگارش پنجم هستم

نویسنده 3 سال قبل
2

دو سطر آخر درس سوم رازی و ساخت بیمارستان پنجم دبستان

مریم محمودی 3 سال قبل
2

عالی بودبا این که من هیچ خاطره ای توی ذهنم نبود اما این خاطره مرا به باد خاطره های خودم انداخت

2
سلام 2 سال قبل

اره

ناشناس 3 سال قبل
0

عالی بود

نویسنده 3 سال قبل
-2

من یک سگ بزرگ دیدم که بسیار وفادار بوداحمدرضا طهماسبی

😷 3 سال قبل
2

عالی بود🤗🤗👏👏👏👏

AMIR 3 سال قبل
-2

داستان خیلی عالیی بود

نویسنده 3 سال قبل
-2

خيلي زيادي آدم در اونجا بودند و بچه هاي بازي گوش در انجز ايستاده بودند

نویسنده 3 سال قبل
2

نمیدونم😁😁😀سارینا

ناشناس 3 سال قبل
0

بهترین بود وانهایی که ماندن موضوع اش را چی بنوسند باید بنویسند سفری که به یادم ماند من یک معلم هستم و این باحال ترین بود داستان زیبا و به دلم نشست ممنونم از نویسنده تشکر گزارم که به دانش اموزهای عزیز و درس خون یاد میدهی

نویسنده 3 سال قبل
18

موضوع: روزی که به کلاس اول دبستان رفتمروزی که به کلاس اول دبستان رفتم هیچ کس را نمی شناختم فکر میکردم مدرسه مانند زندان است معلمان بچه ها را می زدند ولی وقتی به مدرسه آمدم دیدم مدرسه جای درس خواندن است.دو روز تازه به مدرسه آمدم میترسیدم اما بعد به مدرسه عادت کردم.من پنجم هستم. من در کلاس اول،دوم،سوم،چهارم،دبستان موفق شدمو انشاءالله امسال هم موفق .همه مردم وقتی به دیپلم می روندباید یک رشته ای انتخاب کنند، من هم رشته ام را تجربی انتخاب می کنمبچه ها وقتی به مدرسه می روند باید خوب به معلم گوش کنند و از تمام کتاب ها هر جا اشکال دارند بپرسند و حفظ کنند چون در آینده به تمامی کار هایشان کمک خواهند کردعلم و دانش هیچ وقت از بین نمی رودنویسنده:فاطمه مکری

4
عالی 3 سال قبل

عالی واقعا ۲۰گرفتم

آره 3 سال قبل
12

من روزی رفتن به باغ فهش در جادهی تبریز خیلی با حال بود

عالی من که دوستش داشتم 3 سال قبل
7

هه

4
نازگل 3 سال قبل

واقعا👍

مریم رمضان پور 3 سال قبل
6

😘😍 ممنون

آسایش 3 سال قبل
6

عالی

0
عالی نیست 3 سال قبل

من دوست دارم که کوتاه باشه

اسما 3 سال قبل
4

سلام خوب هستین، من اسما هستم،👏👏 عالیه👏👏 دست نویسنده اش درد نکنه

نویسنده 3 سال قبل
-1

انشا

نویسنده 3 سال قبل
-1

من این مطلب را دوست داشتم

نویسنده 3 سال قبل
0

من دوستم رو دوست دارم ان عشقم است

نویسنده 3 سال قبل
0

عهه۴

نویسنده 3 سال قبل
0

من عاشق آهو ها بودم برای همین به مادرم گفتم که برویم پیش آهو ها وقتی رفتیم آهو ها رو دیدیم که بسیار زیبا و چشم های درشتی داشتندمحمد مهدی

فاطمه زهرا جون 3 سال قبل
0

🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰

نویسنده 3 سال قبل
-1

من گفتم پیداش نمیکنم

نویسنده 3 سال قبل
0

روزی که ادم برفی درست کردم شال گردن برادرم و کلاهش را گزاشتم رو کله ان یلدا

0
فاطمه خزرایی 3 سال قبل

هیچ نیست

نویسنده 3 سال قبل
0

لطفاً عکس باشه

0
خلیل 3 سال قبل

تصویر

امیرعلی 3 سال قبل
0

عالی بود

نویسنده 3 سال قبل
-1

بله

نویسنده 3 سال قبل
2

با سلام میخوام سوال۳صفحه۱۹ رو براتون انجام بدم فقط برای من ربطی به این مطلب نداردکلمه+گر/گاررفت+گر=رفتگر :( معنی :کسی که خیابان ها وکوچه هارا تمیز میکندآفرید+گار=آفریدگار:《معنی:کسی که تمام جهان را آفریده برای مثال《موجودات،پدر ومادر،خواهر برادر،و………آرایش+گر=آرایشگر:معنی《سر مردها را اصلاح میکندوهمینطورسر خانم هارا.》حالا با یکی از کلمه ها جمله می سازیم من آرایشگر رو انتخاب کردمشما میتونی برای جواب این سوال هرچیزی که بل دید بنویسید.》بااحد دانش آموز》

-1
خوب بود 3 سال قبل

عالی

علی ملایی 3 سال قبل
4

خیلی خوب بود ممنونم از لطفتون🙏🌹🙏

علی ملایی 3 سال قبل
1

واقعاً عالیه❤

علی ملایی 3 سال قبل
3

دقیقاً

علی ملایی 3 سال قبل
9

من تو امتحانم قبول شدم

نویسنده 3 سال قبل
3

لتلت

نه. 3 سال قبل
3

خوب عالی

نویسنده 3 سال قبل
9

صفحهی ۲۲

نویسنده 3 سال قبل
0

خیلی بد

نویسنده 3 سال قبل
0

لااا

نویسنده 3 سال قبل
0

کلاس هفتم

نویسنده 3 سال قبل
0

۱۰

عالی 3 سال قبل
0

عالی

نویسنده 3 سال قبل
0

نه نمیدانم

شکیلا هر هر ی 3 سال قبل
1

جواب یوال صفحهی ۱۸

نویسنده 3 سال قبل
-1

طوطی های زیبایی داشت و مردم با ان طوطی ها عکس می گرفتند من هم رفتم و با طوطی ها عکس گرفتم 🐦

ناشناس 3 سال قبل
0

اره منم کاملشو می خوام

نویسنده 3 سال قبل
2

بله❤

بیتا 3 سال قبل
0

گل رز

استقلال 3 سال قبل
3

ببخشید شما رل نمیخوای

نویسنده 3 سال قبل
0

شما رل نمیخوایاسمم عسلسن ۲۰

دائم الخطا 3 سال قبل
-1

عالیییییییییییییییی😘😍🤩🥰

نویسنده 3 سال قبل
0

سلام چرا جواب های کامل نمیزارید لطفا خواهش میکنم جواب های کامل بگذارید پارمیس شریفی

نویسنده 3 سال قبل
0

ببخشید من روزی که به کلاس اول دبستان رفتم میخوام

امیر علی 3 سال قبل
0

من باغ وحش پرندگان رفتم تو مشهد

Hgekgjg 3 سال قبل
0

Igyrubvfgvgccehhrgg

نویسنده 3 سال قبل
0

،🙏🏻🙏🏻مرحبا

نویسنده 3 سال قبل
1

صغحه ۲۲ نگارش پنجم درنوشتن خاطره بهتر است از نکاتی استفاده کنیم

ناشناس 3 سال قبل
0

ا

نویسنده 3 سال قبل
0

گی نخه

نویسنده 3 سال قبل
0

سلام

نویسنده 3 سال قبل
0

خیلی عالی بود مرسی

نویسنده 3 سال قبل
-1

ورکتز،زتزخزتدبزتت

0
مهدی 3 سال قبل

چی

نویسنده 3 سال قبل
0

نگارش

نویسنده 3 سال قبل
0

وات فاک

نویسنده 3 سال قبل
0

و در کنار خانواده خیلی خوش گذشت

آریانا سلطان آبادی 3 سال قبل
0

و در کنار خانواده خیلی خوش گذشت

نویسنده 3 سال قبل
0

نگارش پایه پنجم صفحه ۲۱

نویسنده 3 سال قبل
-1

عالی بود ممنون❤️ الناز

نویسنده 3 سال قبل
1

یه جواب بدین که نه کوتاه باشه نه بلند

نویسنده 3 سال قبل
1

ههههههه

رامین آقایی 3 سال قبل
1

عالی بود

امیر علی 3 سال قبل
1

نگارش پنجم دبستان صفحه ۲۱

ناشناس 3 سال قبل
1

صفحه 22 نگارش کلاس پنجم

نویسنده 3 سال قبل
2

ا

2
سو گند 3 سال قبل

خیلی خوب بود

السا 3 سال قبل
1

خوبه بدنیست

نویسنده 3 سال قبل
-1

………

نویسنده 3 سال قبل
3

عالیییییی😍😍😍😍

نویسنده 3 سال قبل
1

و دوست داشتم که همیشه به باغ وحش بروم تا آن حس خوب به من دست دهد

مائده کریمی زاده 3 سال قبل
3

خیلی خوب بود ولی با اینکه من میخواستم بهتر متنی رو داشته باشه ولی واقعا خوب بود در حد هست که سال روز ماه او هم بیان کرده گفته خیلی خوبه این متن دیگر اگر من چیزی را متوجه نشدم از اینترنت رایگان استفاده می کنم واقعا خوش به حال اونایی که اینترنت رایگان همراه شده مثل من که خیلی هم خوش به حالمه خیلی ممنون که این سایت برای ما گذاشتی ممنون از شما سپاسگزار👍

نویسنده 3 سال قبل
-1

۰۹۹۱۱۵۷۱۶۲۳

-1
سیده زهرا کشاورز 3 سال قبل

من میخوام شما به من کمک کنید صفحه ۵۱،۵۲ نگارش را با جواب به من بگید

نویسنده 3 سال قبل
2

ما رفتیم پیش زرافه گردن بلندی داشت خیلی بلند

0
کریمی 3 سال قبل

واقعا عالی بود

نویسنده 3 سال قبل
-1

ی

نویسنده 3 سال قبل
2

عالی بود 👌👌😍😍

1
چپدذذپپرر 3 سال قبل

مدل رونالد زلانترزز آن ناللاتتتالاو

نویسنده 3 سال قبل
-1

خیلی خوب بود ممنون

نویسنده 3 سال قبل
0

خیلی زیاده لطفا کمتر کنید

نویسنده 3 سال قبل
-1

صفحه 21 نگارش پنجم

نویسنده 3 سال قبل
6

شیر وپلنگ خیلی بزرگ بود

حدیث 3 سال قبل
0

واقعا عالیه من که لذت بردم

سارا مزا عری 3 سال قبل
4

خوب بود اما من در باغ وحش رفتم اما نیاز نیست خاله ام رو بنویسد

نویسنده 3 سال قبل
4

روزی که برفی درست کردم

نویسنده 3 سال قبل
1

شتتووزککزوکزوزک

نویسنده 3 سال قبل
-1

تحت نظر پلیس

نویسنده 3 سال قبل
1

بازی در یک روز بارانی

نویسنده 3 سال قبل
1

شما خیلی انسولین

نویسنده 3 سال قبل
2

😊😊😊سلام

نویسنده 3 سال قبل
0

خوب

ناشناس 3 سال قبل
-1

واقعا بی ادبی

نویسنده 3 سال قبل
2

روزی که به کلاس اول رفتم خوشحال بودم و تا اکنون مدرسه را ندیده بودم و از آن روز فهمیدم که مدرسه چه جوری است من آن روز با دوستانم دوست شدم و معلم معلم عزیزم را دیدم و مطالب جدید یاد گرفتم نوشتن را یاد گرفتم و خواندن و یاد گرفتم و با مدیر مدرسه آشنا شدم و شب آن روز خیلی بهم خوش گذشته بود و از آن روز به بعد دوست داشتم هر روز به مدرسه بروم و معلم عزیزم را ببینم و خاطره ای بیاد ماندنی بود این انشا در مورد من بود اسم :آمیتیس فتحی🥰 امیدوارم خوشتون اومده باشه

-1
آرام علیپور 3 سال قبل

عالی بود

یگانه 3 سال قبل
0

درستی

مرینت سلیمانی 3 سال قبل
0

عالیبود و من خیلی دوست داشتم

3 سال قبل
0

خوب بود

نازی درخشان دوست من جواب صفحه ی بیست و یک رو میخوام 3 سال قبل
0

من جواب صفحه ی بیست و یک رو میخوام

صباایوبی 3 سال قبل
0

خیلی عالی😍😍😍

نویسنده 3 سال قبل
-2

شیر با دندان های تیز و با غرش بلند، پلنگ با نقطه های سیاهی بسیار زیبا بودند و خیلی هم ترسناک

66666 3 سال قبل
1

هههه

نویسنده 3 سال قبل
-2

نگارش صفحه ۲۱ با جواب

نویسنده 3 سال قبل
-1

ک تشکیل پروژکتور خبررسان کرمانشاهیان

نویسنده 3 سال قبل
-1

همه ی حیوانات عالی هستند

نویسنده 3 سال قبل
3

من در آنجا یک مار دیدم که خیلی بزرگ و ترسناک بود از پدرم پرسیدم اینها چطور بیرون نمی آیند؟ پدرم گفت همه ی این خزندگان خطرناک ، خیلی خوب محافظ دارند تا آنها بیرون نروند

ناشناس 3 سال قبل
0

ایالیاکنتب

نویسنده 3 سال قبل
-1

بد نلود

نویسنده 3 سال قبل
1

خر

نویسنده 3 سال قبل
2

ت

نویسنده 3 سال قبل
4

خیلی خیلی خیلی قشنگ بود من از شیر خوشم اومد

نویسنده 3 سال قبل
1

چرا چیزی نننوشتع

نویسنده 3 سال قبل
1

صفحه ۲۲

نجمه 3 سال قبل
0

باز نمیشه

نویسنده 3 سال قبل
1

یک ابایباقوقتینا

تینا 3 سال قبل
1

لطفا جواب صفحه ۵۰ و ۵۱ نگارش رو بگید ممنون میشم😻🙇‍♂️🙇‍♀️

برای پاسخ کلیک کنید