حکایت محبت را در یک بند خلاصه کنید صفحه 86 کتاب نگارش فارسی ششم درس چهاردهم
Hana
دو دوست با هم از بیابان عبور می کردند.یکی از آنها بر چهره ی دیگری سیلی زد.او روی شن ها نوشت:(( امروز بهترین دوستم بر چهره ام سیلی زد.))آنها به یک آبادی رسیدند و کنار برکه استراحت کردند.شخصی که سیلی خورده بود لغزید و در برکه افتاد و دوستش علت را پرسید و او پاسخ داد:(( خوبی ها را باید به یاد سپرد و بدی ها را باید فراموش کرد.))
آوا
عالییییی بود.
سلما
عالی بود
ماندانا
آفرین واقعن😇😇😇😇
نویسنده
پارسا درست تر از همه نوشته👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑
صفحه ۸۶ کتاب نگارش فارسی ششم درس چهاردهم حکایت محبت را در یک بند خلاصه کنید پایه کلاس ششم ابتدایی دبستان از سایت نکس لود دریافت کنید.
حکایت محبت را در یک بند خلاصه کنید
دو دوست صمیمی در کنار هم تصمیم به سفر گرفتن آن دو دوست از کنار یک دشت یا بیابان میگذشتند بر سر ماجرای با یکدیگر مشاجره کردند و دوست اولی از سر خشم بر صورت دوست دومی سیلی زد دوست دومی سخت آزرده شد و روی شن های بیابان نوشت امروز بهترین دوستم بر صورت من سیلی زد گذشت آن دو کنار جوی رسیدند اما همان دوست دومی پایشلغزید و درون رود افتاد اولین را نجات داد دوست دومی بر روی صخره ای جمله ای را هک کرد آن جمله این بود امروز بهترین دوستم مرا نجات داد دوست اولی از این ماجرا تعجب کرد و گفت چرا هنگامی که بر تو سیلی زدن بر روی شنها حک کردی ولی وقتی که جانت را نجات دادن بر روی صخره دوست دومی پاسخ داد خواستند که بدی هایت را باد پاک کند ولی به روی صخره هیچگاه هیچگاه هیچگاه هیچ باد و طوفان و سیل آن را از بین نمی برد ممنونم.
خلاصه حکایت محبت نگارش ششم درس چهاردهم
دو دوست در بیابان دچار اختلاف شدند. یکی به صورت دیگری سیلی زد. فرد سیلی خورده آزرده شد و روی شن ها نوشت امروز بهترین دوستم به من سیلی زد و سپس به راه خود ادامه دادند فرد سیلی خورده به درون برکه افتاد و دوستش نجاتش داد داستان این نجات را بر روی سنگ نوشتفردی که سیلی زده بود تعجب کرد و گفت چرا این دو واکنش متفاوت را انجام دادیم دوست داشت جواب داد خوبی ها را باید بر روی سنگ نوشت تا همیشه بماند.
جواب بچه ها در نظرات پایین سایت
نویسنده : یک روز دو دوست در کنار هم راه میرفتند که سر یک ماجرایی باهم مشاجره کردند دوست اولی بر صورت دوست دومی سیلی زد کسی که سیلی خورده بود روی شن های دریانوشت امروز بهترین برچهره ام سیلی زد بعدفرد سیلی خورده لغزیدودر برکه افتاد بعد دوستی که بر چهره ی دیگری سیلی زده بود رفت واورا نجات داد بعد فرد سیلی خورده بر روی سخره ای این جمله راحک کرد بعد دوست دومی به او گفت توچرااین دواتفاق راروی صخره و دیگری را روی شن ها نوشتی.
نویسنده : روزی دو دوست در بیابانی قدم می زدند. آن ها بر سر موضوعی اختلاف پیدا کردند. دوست اولی بر دوست دومی سیلی زد. دوستی که سیلی خورده بود آزرده شد و روی ساحل دریا نوشت:امروز بهترین دوستم بر من سیلی زد. کمی که راه رفتند،دوست سیلی خورده،لغزید و در برکه افتاد. دوستی که سیلی زده بود ، به نجات او یافت. بعد دوست دومی روی صخره حک کرد که امروز دوستم مرا نجات داد. دوست اول گفت : تو چرا آن را روی ساحل دریا ولی این را روی صخره نوشتی ؟ دوست دومی گفت : خوبی ها را همیشه باید روی.
پارسا : روزی دو دوست در راهی باهم بحث کردند دوست اول بر دوست دوم سیلی زد دوست اول روی ساحل نوشت امروز بهترین دوستم به من سیلی زد بعد از مدتی دوست سیلی خورده افتاد تو برکه دوست سیلی زده به نجات او رفت بعد دوست سیلی خورده روی سخره نوشت که امروز بهترین دوستم من را نجات داد.
نویسنده : روزی دو دوست با هم در بیابان راه می رفتند دعوای شدید شد دوست دوم دوست اول را سیلی زد. دوست اول در ماسه ها نوشت امروز بهترین دوستام به من سیلی زد. چندی بعد دوست سیلی خورده در برکه افتاد و دوست دیگر او را نجات داد. دوست سیلی خورده روی سنگ حک کرد که امروز بهترین دوستم مرا نجات داد…
نویسنده : روزی دو دوست هنگام راه رفتن بر سر موضوعی به مشاجره پرداختند. دوست اول بر دوست دیگر سیلی زد و او را از خود آزرد. دوستی که سیلی خورده بود روی شن ها نوشت امروز بهترین دوستم به من سیلی زد تا توفان آن را پاک کند. کمی بعد دوستی که ازرده خاطر شده بود لغزید ودر برکه افتاد دوستش برای نجات او شتافت و او را از آب بیرون آورد. و دوستی که برر آب افتاده بود روی صخره ای حک کرد امروز بهترین دوستم مرا نجات داد. تا هیچ تند بادی نتداند آن جمله را پاک کند دوست دیگر از این کار او بسیار تعجب کرده بود.
نویسنده : روزی دوستی از دوست دیگر می پرسد میشه امروز توی خانه ی شما بمانم چون با مادرم و پدرم بحث کردم و بعد از خانه زدم بیرون حالا میشه بیا
دوس دیگر گفت من حرفی ندارم ولی بخاطر دوستیمان تو نباید الان بیای خانه ی ما چون با آمدن تو به خانه ی ما هر لحظه جدایی بین شما و خانواده ات می افتد ببخشید بخاطر خودت نمیشه.
مهدی عباسی : روزی دو دوست در بیابانی راه می رفتند که در سر یک موضوع اختلاف پیدا کردند دوست اولی به دوست دومی سیلی زد بعد دوست اولی در روی شن ها نوشت:امروز بهترین دوستم به من سیلی زد.
بعد دوست دومی پایش لغزید و به برکه افتاد و دوست اولی پرید آن را نجات داد و بعد از آن در روی صخره نوشت:امروز بهترین دوستم مرا نجات داد.
دوست اولی پرسید :چرا وقتی تو را زدم در روی شن ها و وقتی تو را نجات داده ام در روی صخره حک کردی؟
دوست دومی جواب داد:برای اینکه رنج تو به من از بین برود ولی مهربانی تو را هیچ تند بادی نبرد.
هانا : دو دوست با هم از بیابان عبور می کردند.یکی از آنها بر چهره ی دیگری سیلی زد.او روی شن ها نوشت:(( امروز بهترین دوستم بر چهره ام سیلی زد.))آنها به یک آبادی رسیدند و کنار برکه استراحت کردند.شخصی که سیلی خورده بود لغزید و در برکه افتاد و دوستش علت را پرسید و او پاسخ داد:(( خوبی ها را باید به یاد سپرد و بدی ها را باید فراموش کرد.)).
نویسنده : دوذوست در راه سفر به اون به این یکی سیلی رزپ و اون روی شن نوشت امروز بهتزین دوست من به من سیلی زو و بعد افتاد توی گودال و دوستش کوکش کود به رو صخرع نوشت امروز بهتزین ذوست من جان منو نجات داد.
نویسنده : دو دوست در بیابان دچار اختلاف شدند. یکی به صورت دیگری سیلی زد. فرد سیلی خورده آزرده شد و روی شن ها نوشت امروز بهترین دوستم به من سیلی زد و سپس به راه خود ادامه دادند فرد سیلی خورده به درون برکه افتاد و دوستش نجاتش داد داستان این نجات را بر روی سنگ نوشتفردی که سیلی زده بود تعجب کرد و گفت چرا این دو واکنش متفاوت را انجام دادیم دوست داشت جواب داد خوبی ها را باید بر روی سنگ نوشت تا همیشه بماند.
نویسنده :یک روز دو دوست در راه سفر باهم مشاجره کردند ویکی ب صورت دیگری سیلی زد مرد سیلی خورده روی شن های بیابان نوشت ((امروز بهترین دوستم بر چهری من سیلی زد ))سپس مرد سیلی خورده در برکه ای افتاد و مرد سیلی زده نجاتش داد این بار بر صخره حک کرده (( امروز بهترین دوستم مرا نجات داد ))دوستش علت را پرسید و او گفت :(( بدی تورا بر شن های صاحل نوشتم تا باد ببرد خوبی ات را بر صخره حک کردم تا بماند.
ناشناس : روزی دو دوست در راهی بحث کردند دوست اولی یک سیلی به دوست دومی زد ، دوست دومی روی شن های صحرا نوشت:امروز بهترین دوستم به من سیلی زد . بعد از مدتی دوستی که سیلی خورده بود در برکه ای افتاد دوست سیلی زده او را نجات داد . دوستی که سیلی خورده بود بر روی صخره حک کرد:امروز بهترین دوستم من را نجات داد…
نویسنده : دو دوست درحال بحث و جدل بودند که یکی از آنان سیلی محکمی به صورت آن یکی زد.کسی که سیلی را خورده بود سریع بنشست و روی شن ها نوشت بهترین دوستم بر من سیلی زد بعد به ادامه ی راه خود ادامه دادند که به مکانی زیبا رسیدنن
هردو نظر داشتند استراحتی کنند هردو رفتند بنشینند کسی که سیلی خورده بود به کناره رودی که از آنجا رد می شد رفت تا کمی آب بنوشد که پایش گیر کرد به سنگ و داخل آب افتاد و فریادی زد.دوست اول صدای او را شنید و رفت و او را نجات داد بعد آن یکی کار او را روی سنگ حک کرد ..
ناشناس : من خیلی معروفم اسمم شوال سام اهل ترکیه هستم بیست ودو سالمه تو اینترنت بزنی میبینی واسه بچم از این برنامه استفاده میکنم هرکی میخواد با بچم دوست بشه وبیاد ترکیه منو لایک کنه تو فیلم سیب ممنوعه بازی کردم به نقش إندر.
عالیه لایو کنید
پارسا بده پارسا بده پارسا خیلی بیعد هستی
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی بد برای پارسی
نکات دستوری این درس حکایت محبت لطفا
خرن هر دو دوست
عالی هست
عالی
عالییییییی بود ممنون دمش گرم
آسان بود
ممنون
به نظر من خوبه ولی بعضی جا ها آدم رو گیج میکنه
روزی دو دوست در راه با یکدیگر دعوایشان شد؛ دوستی بر دیگری سیلی زد! شخص سیلی خورده روی شن ها نوشت: (( امروز بهترین دوستم به من سیلی زد ))
سپس دوباره راه افتادند و به یک آبادی رسیدند و در کنار برکه ای توقف کردند.
سپس شخص سیلی خورده در برکه افتاد و دیگری او را نجات داد. سپس شخص نجات یافته روی سنگ حک کرد: (( امروز بهترین دوستم مرا از غرق شدن نجات داد. )) شخصی که او را نجات داده بود از او پرسید: (( چرا سیلی که من زدم را روی شنها نوشتی ولی نجاتم را روی سنگ؟! ))
او گفت: (( بدیات را روی شنها نوشتم تا باد آن را از بین ببرد، ولی خوبیات را روی سنگ نوشتم تا هیچ چیزی آن را از بین نبرد. ))
نویسنده اش کیه
اره
عالی بود واقعا
یک بند کوتاه هم بود
خیلی هست تو غیر سایت ها ولی خیلی زیاده منم خستمه این همع رو بنویسم😂😅
اومد اینجا خوبه دو سه جواب پیدا کردم یکیشونو انتخاب کردم و نوشتم
مرسی💕😍
نه پارسا اونجا باید مینوشت دوست دوم سیلی زد نه دوست اول
بالا
عالی👍👍👍
خیلی کمک کرد 🥰وممنون ازتون 🥰
خیلی کمک کرد 🥰وممنون ازتون 🥰
مثلا این خلاصه س
مثلا این خلاصه س
😐😑
😐
عالی بود ولی چرا وسط داستان میانبر زدی 🤣🤣😂♥♥♥🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
یکم کوتاه تر لطفا
❤🙀اهورا
❤🙀اهورا
تو گفتی ماهم باورمون شد اگه بلدی بگو اسم اصلی اندر چیه و اینکه اصلا اون فارسی بلد نیست
نویسنده : روزی دو دوست با هم در بیابان راه می رفتند دعوای شدید شد دوست دوم دوست اول را سیلی زد. دوست اول در ماسه ها نوشت امروز بهترین دوستام به من سیلی زد. چندی بعد دوست سیلی خورده در برکه افتاد و دوست دیگر او را نجات داد. دوست سیلی خورده روی سنگ حک کرد که امروز بهترین دوستم مرا نجات داد…
این چی نوشته 😳
کوتاه تر لطفاً 😑
بد بد بد👎🏻👎🏻👎🏻👎🏻 خاک برسر بی سوادش
به نظرم اقای پارسا یه چیزی رو فراموش کرده
دوست اولی روی ماسه چیزی ننوشت دوست دوم که سیلی خورد روی ماسه جمله نوشت
به نظرم اقای پارسا یه چیزی رو فراموش کرد
دوست اولی روی ماسه چیزی ننوشت دوست دوم که سیلی خورد روی ماسه جمله نوشت
ریدیییی با ای خلاصت
مرسی
خیلیییییییییییییی عالی بود ممنونم از همه
خیلی خوب بود عالی بود .
عالی
عزییزم باهات موا فقم👌👌👌👌ول باید کمی دقت میکردی ولی خیلی عالی بود که کمی به جملات قدیمی رنگ و روی تازه ای بخشیدی 😗دست گلت درد نکنه😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😙👏👍
خیلی کامل
عاللللللی و بسیار کامل به شما توصیه میکنم که حتما این و بنویسید😘😘😘😘
دوست سیلی خورده وقتی افتاد تو برکه آن دوستی که همراهش بود آن را نجات داد و آن دوستی که سیلی خورده بود روی یک صخره حک کرد و نوشت امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد
ممنون مچکرم 👩🏫😉😉😉😉😉😉😉😉😉😉
بسیار عالی دوست داشتم 👍👍
مرسی اما نویسنده ی آخری خیلی بی خودی نوشته بود اصلا ربطی به حکایت نداشت🤨🤨🤨😧😧👎👎👎👎
ما کلاس ششمی ها آن را قبلا خوانده بودیم نمی توانم بنویسیم
عالی بود
واقعاعالی بودمن این حکایت روبیشترازهمه ی حکایت ها دوست دارم واقعازیباست
عالی بود
دو دوست با هم از بیابان عبور می کردند.یکی از آنها بر چهره ی دیگری سیلی زد.او روی شن ها نوشت:(( امروز بهترین دوستم بر چهره ام سیلی زد.))آنها به یک آبادی رسیدند و کنار برکه استراحت کردند.شخصی که سیلی خورده بود لغزید و در برکه افتاد و دوستش علت را پرسید و او پاسخ داد:(( خوبی ها را باید به یاد سپرد و بدی ها را باید فراموش کرد.))
خیلی خوبهههههههه
جواب تمرین شماره دو صفحه ۸۸
چرا ص 13 کتاب
خیلی خوب بود
پارسا درست تر از همه نوشته👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑
عاللللی خیلی ممنونم
به نظر دوستانی که مطلب نوشتن و ارسال کردن چیزایی که نوشتن یک بند یا به اندازه ای که کتاب جا گذاشتس؟؟؟
عالیه
عالییییییی بود دوستش داشتم فاطمه خرازی
هیچی🤣🤣🤣
عال بود مرسی
عالی
خیلی خوب بود
خیلی خیلی عالی بود من عاشق سایت نکس لود هستم برای تقلبم عالیه😂😂😍😍
ادامه داستان رو هم ننوشته مهند جون
عالی بود
عالییییی بود.
نویسنده ی حکایت محبت از کیست .ممنون
خوبه
آفرین واقعن😇😇😇😇
عالی بود👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌👌
خیلی خوب بود احسنت
دو دوست صمیمی به سفر میرفتند این دو دوست باهم بحث کرند یک دوست به آن سیلی زد اون دوست روی شن نوشت امروز بهترین دوستم من را سیلی زد مدتی که گذَشت دوست سیلی خورده بشنآب افتاد و دوست دیگر او را نجات داد دوست سیلی خورده روی سنگ نوشت امروز بهترین دوستم من را نجات داد 😊
عالی
عالی
عالی بود واقعاًممنون🙏🙏🙏👏👏👏👌👌👌👍👍👍
واقعا حکایت عالی بود👌👌👌👌👌
واقعا من خیلی از این جواب ها خوشحال میشوم
دوگل بودند باهم بازی میکردند آواز میحاندن یک روز یکی پژمرده شد و دیگری به دوستش کمک کرد
عالییییی بود★★★★★★★★★★★★★★★★☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
خیلی عالی است.ممنون
خیلی خیلی خوب بود .ممنونم
عالی بود .😊🙅🙅🙅
عالی
لطفا هرچی که سرچ میکنیم بیارین بالا یا همون صفحه هست ولی کامل صفحه رو نمیارید این چیه 😳لطفا رسیدگی شود با تشکر
واقعا واقعاداستان عالی بود 👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👍👍👌👌👌👌👌👌
واقعا واقعاداستان عالی بود 👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👍👍👌👌👌👌👌👌
عالیییی است
سایت خوبی اما خلاصش زیادتر از یک بند
سلام خیلی عالی
خوب بود👏👏ممنون از زحمات شما🌷🌷
خوب بود
خیلی عالی💋❤☺
خیلی کمک ڪرد ممنون
عالی هست
.