اگر خاطره ای از سفر به حرم حضرت معصومه یا شاهچراغ دارید در کلاس بازگو کنید صفحه 97 هدیه های آسمان ششم
جواب خاطره گویی صفحه ۹۷ کتاب هدیه های آسمان پایه ششم اگر خاطره ای از سفر به حرم حضرت معصومه یا شاهچراغ دارید در کلاس بازگو کنید از سایت نکس لود دریافت کنید.
جواب بچه ها در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم کاش بچه ها جواب رو بفرستن.
نویسنده : بله من به همراه دوستانم به حرم حضرت معصومه سلام الیهارفتیم درآن جا زیارت نامه خواندیم و بعد به زیارت مرقد مطهر ایشان رفتیم و غروب به خانه هایشان باز گشتیم آن روز برای من روز خاطره انگیزی بود.
نویسنده : بله منم رفتم من به همراه پدر و مادرم به قم رفتیم و هفت روز آنجا ماندیم
وقتی به قم که حرم حضرت معصومه رسیدیم اول هتل گرفتیم و کمی استراحت کردیم
کمی بعد به حرم حضرت معصومه رفتیم و دعا برای همه ی عزیزان کردیم
ما نصف شب ها هم به حرم حضرت معصومه میرفتیم و دعا میکردیم.
بله من به همراه دوستانم به حرم حضرت معصومه سلام الیهارفتیم درآن جا زیارت نامه خواندیم و بعد به زیارت مرقد مطهر ایشان رفتیم و غروب به خانه هایشان باز گشتیم آن روز برای من روز خاطره انگیزی بود
خیلی خوب
من به محرم حضرت معصومه سلام الله علیها رفتم و درآنجا زیارت نامه خواندیم و بعد به زیارت مرقد مطهر ایشان رفتیم و بعد به خانه برگشتیم وروز بعد خانواده ام به من یک خاطره ی قشنگ آوردند
بله ما رفتیم اول وضو گرفتیم و با وضو و احترام وارد حرم شدیم . بعد هم هتل کردیم زیارت نامه خواندیم و بعد اول برای دیگران بعد هم برای خودمان و خوانواده مان دعا کردیم .
بدک نیست
من خونه خالم اونجاس معمولا که میریم خونه خالم حرم حضرت معصومه هم میریم
صبح شده بود همه مشتاق بودن @_@ و اماده شدن غیر از من ،خونه خالم قم بود میخواستیم برویم قم من هم مثل بقیه دلم واسه خالم تنگ شده بود اما اینکه برویم اونجا و چند روز بمونیم زیاد برای من جالب نبود :!چون هم پسرخالم بزرگ بود و باید جلوش حجابم را رعایت میکردم 0_0هم شوهر خالم تازه اونجا دوقلو های خالم هم بودن که با برادر کوچکم بازی میکنن و من فقط باید اسباب بازی های اونا رو جمع کنم:| اما تنها چیزی که گذاشت من برم خونه خالم این بود که >(&_&)وارد حرم شدیم. صحن ها خیلی بزرگ و خوب بودن :C من هر وقت به اینجا میرسیدیم تشنم میشد،_، و باز هم مثل همیشه ُ – ُ آب رو که خوردم بهم چسبید >~<من هر حرمی برم حداقل یکبار باید آب بخورم ._. وارد حرم شدیم زیارتنامه رو گرفتم و خوندم ÷_÷ کلماتش اون موقع چون کم سن بودم برام سخت بودن و به خاطر همین وقت زیادی گرفت ه_ه و به خاطر همین تهش رو مامانم خوند واسم ّ – ّ نزدیک ضریح رفتیم . نزدیک ضریح حال و هوای خاصی داشت همه گریهT-T میکردند و از حضرت معصومه سفر به مشهد و امام رضا میکردن ,_,و بعضی ها هم گوشی نشسته بودن و با خودشون خلوت میکرد ٌ – ٌ من از لای زن ها رفتم نزدیک ضریح و ضریح رو بوسیدم ,*, و ارزوهامو به حضرت معصومه تو دلم گفتم :» موقع برگشت یک دور همگی با هم به حضرت معصومه (س) سلام دادیم و برگشتیم تو راه برگشت من تونستم بستنی از مامان بابام بگیرمو بخورم 3: و بعدش به بازار نزدیک حرم رفتیم و بعد هم به خونه خالم 9:
روزی از روز ها با خانواده ام به به قم رفتیم و در آنجا به زیارت حضرت معصومه وقتی وارد حرم شدم دلم آرام گرفت احساس آرامش را در خود احساس کردم دست به دعا گشودم ما در قم یک هفته ماندیم هر روز دو ساعت به زیارت حضرت معصومه می رفتیم من لذت می بردم روز ها گذشت و گذشت آخرین روز برگشتن فرا رسید خیلی دیر شده بود می خواستیم برگردیم خانه من و برادرم اسرار کردیم که بازهم به زیارت برویم دعا کردیم و برگشتیم این روز بهترین خاطره را به من ایجاد کرد بعد از سه ماه دعایم بر آورده شد
سلام دوستان من علی هستم اگه خاطره اش زیاد بود بهتر بود