گفت و گوی جویبار و درخت تشنه به صورت نمایشی صفحه 22 فارسی هفتم

ثنا نصری

گفت وگوی جویبار ودرخت تشنه فارسی هفتم

بهار

اقاجون من الان داستانشو میخوام اینا میگن بیا نظر بدی 😒

ناشناس

من متن را می خواهم

ناشناس

نصفه نوشته

نویسنده

درختی بود که با چشمه دعوا داشت و خودش را بالا حس میکرد و غرور داشت و با چشمه دعوا میکرد ولی چشمه در آخر به درخت گفت یک روز به هم میرسیم آنوقت میفهمی که کی بالا است یک روز درخت خیلی خشک شده و تشنه بوبعد به چشمه گفت چشمه دوست خولن میشه یکم آب بهم بدی چشمه گفت یادت است که چقدر من را کوچک کردی کم به کمزهرا جلالی

جواب کار گروهی صفحه ۲۲ کتاب فارسی پایه هفتم گفت و گوی جویبار و درخت تشنه به صورت نمایشی از سایت نکس لود دریافت کنید.

جواب بچه ها در نظرات پایین سایت

مهدی : کسی اجرا کرده ؟ توی نظرات پایین بفرسته.

خاطره حسینی : درختی که مغرور بود و دچار تشنگی شدید شده اما جویبار به او آب نمیدهد به خاطر مغروری اش.

زهرا :‌اگر خداوند از آگاهان عهد و پیمان نگرفته بود که در برابر زیاده خواهی ستمگران، و گرسنگی مظلومان، سکوت نکنند [و حق مظلوم را از ظالم بستانند و به او بازگردانند]، حکومت بر شما را رها می کردم و آنگاه می دیدید که [مقام های] دنیایی شما نزد من از عطسه بز بی ارزش تر است.

میخواهید جواب یا ادامه مطلب را ببینید ؟
ناشناس 2 سال قبل
6

نصفه نوشته

Baran 2 سال قبل
4

متن کجاست؟

زهرا 2 سال قبل
4

سلام من انشا شو می خوام و مقدمه و تنه ی انشا و نتیجه خواهش می کنم الان بگین

3
دانش 2 سال قبل

منم می خوام

ناشناس 3 سال قبل
7

من متن را می خواهم

نویسنده 3 سال قبل
-2

خوب است

آیسان مینایی 3 سال قبل
-2

خوبممنون از نکس لود 😊😊😊

نویسنده 3 سال قبل
2

من میگم همش دروغ وشایئه هست اسمم صمیرای۱۹ساله از شیراز

رویا 3 سال قبل
1

نمیدونم بگید هر کی که میدوند

2
تقخ 2 سال قبل

دقیقا

2
نویسنده‌ 3 سال قبل

راست میگوییید

نویسنده 3 سال قبل
1

انشاهای بیشتری بدید

ثنا نصری 3 سال قبل
8

گفت وگوی جویبار ودرخت تشنه فارسی هفتم

فرشتد 3 سال قبل
2

خیلی خوب و عالی

نویسنده 3 سال قبل
-1

درخت مغرور بود

نویسنده 3 سال قبل
1

انشای درمورد گفت وگو جویبار و درخت تشنه

1
محسن بوعذار 3 سال قبل

انشاء درمورد گفت گو جویبار ودرخت تشنه

ناشناس 3 سال قبل
2

همینجوری سلام

ب 3 سال قبل
0

بقیه

نویسنده 3 سال قبل
-1

انشا

ناشناس 3 سال قبل
0

کتاب متن نداره

1
ج 3 سال قبل

ن

امیر 3 سال قبل
0

چراچیزی نیست

نویسنده 3 سال قبل
4

درختی بود که با چشمه دعوا داشت و خودش را بالا حس میکرد و غرور داشت و با چشمه دعوا میکرد ولی چشمه در آخر به درخت گفت یک روز به هم میرسیم آنوقت میفهمی که کی بالا است یک روز درخت خیلی خشک شده و تشنه بوبعد به چشمه گفت چشمه دوست خولن میشه یکم آب بهم بدی چشمه گفت یادت است که چقدر من را کوچک کردی کم به کمزهرا جلالی

خیلی عالی 3 سال قبل
1

خیلی عالی بود

ناشناس 3 سال قبل
2

امیر ارسلان

زهرا کریمی نژاد 3 سال قبل
2

عالی بود

نویسنده 3 سال قبل
0

من خیلی دوست داشتم وقتی من این نمایش رو اجرا کردم درخت مغرور بود و روزی که تشنه شده شعبه کمکزهرا مربی

بهار 3 سال قبل
7

اقاجون من الان داستانشو میخوام اینا میگن بیا نظر بدی 😒

نویسنده 3 سال قبل
1

درختی که مغرور بود . تشنه بود. چشمه هم به او آب نمیداد. چون مغرور بود.امیرعلی بینااین بیت چهار جمله دارد

ممد 3 سال قبل
-2

سلام

ناشناس 3 سال قبل
0

نمیشه به صورت انشا یعنی طوری که نمایش اجرا بشه این متنی نوشته باشه

دتت 3 سال قبل
0

متنشو بدبن

برای پاسخ کلیک کنید